ایستگاه خطاطی
به همراه پذیرایی شربت و شیرینی
به مناسبت عید سعید غدیرخم
در شهرری تهران
https://eitaa.com/sang_nevesht
موبایل نویسی
امشب
موکب حبیب
تهران منظریه عرفاتی
https://eitaa.com/sang_nevesht
از این ذکر عرشی سه بار نوشتم
که سومی از همه با نمکتر شد
انگار پخته تر و متین تر از قبلی ها بود
به یکی از خادمها هدیه اش دادم
ولی بعد از دقایقی
رفتم و سرپا در وسط کوچه
عکسی به یادگار گرفتم
تا بتوانم دوباره برای دلم
شبیهش را بنویسم
خوشبحال این سنگ
https://eitaa.com/sang_nevesht
اخرین مهمان موکب بود
و کمی بی حوصله
نوجوان زرنگی بود
گفت برایم «یااباعبدالله» بنویس
گفتم به جای کاغذ برایت روی سنگ مینویسم
اول متوجه داستان نشد
بعد باکمی تغییر عبارت روی سنگ تبدیل شد به :
السلام علی الحسین
چند مشتری کم سن و سال دیگر
توی صف خطاطی بودند
برایشان کاغذی نوشتم
تا بروند و سر حوصله
سنگ نوجوان رفیقم را بنویسم
که دیدم به گریه افتاده است
دلگیر بود که چرا نوبتش را رعایت نکرده ام
گفتم عجله نکن
اخرین سنگ امشب برای شماست
مقابلم نشست
نگاهم میکرد
و من سنگ را وارسی میکردم
https://eitaa.com/sang_nevesht
همه کودکهای موکب را
با کاغذ ابروباد خوشنویسی شده
راهی خانه ها کردم
وحالا نوجوان کم حوصله
مقابلم نشسته بود
«السلام علی» را با مرکب پرطاووسی نوشتم
دنبال جای مناسب برای نوشتن «الحسین» میگشتم
سنگ با جمله تناسب کافی را نداشت
به سنگ خیره شده بودم
قلم را در مرکب قرمز زدم
الحس____
___ین
حالمان عوض شد
همگی
اشک ریختیم
همگی
لعن و سلام زیارت عاشورا را بلند خواندم
و گریه کردیم
همگی
https://eitaa.com/sang_nevesht
این عکس را طاهای عزیز گرفت
و برایم فرستاد
والا حتی یادگاری اش در ذهنم نمی ماند
در اولین شب جمعه
در موکب حبیب
و در هنگام استراحت...
که عمامه بر سرم نبود
https://eitaa.com/sang_nevesht
امنا زهرا
مولانا علی
ابو الیتامی
ام ابیها
السلام علی مولانا امیرالمومنین
و السلام علی امنا فاطمه الزهرا
#سنگ_نوشت
موکب حبیب
https://eitaa.com/sang_nevesht
شبهای جمعه حس خوبی دارم
سنگی که شب جمعه مینویسم
با شب های دیگر هفته فرق دارد
با نمک تر است
خصوصا در میان موکب
زیر خیمه اقا اباعبدالله
در بین نوکرهای حسینی
این #سنگ_نوشت را هدیه دادم
به استاد سمنو پز
که با عشق
دیگ سمنوی موکب را هم میزند
تا فردا صبح جمعه
https://eitaa.com/sang_nevesht
بسیاری از این جملات را
برای بار اول است که مینویسم
تا حالا
چنین جمله ای را
ننوشته ام
اما به برکت نام حسین
نوکرهایش جلویم مینشینند
و شفارش میدهند
و حاصل کارم را به خانه شان میبرند
و بر دیوار اتاقشان نصب میکنند
میدانم مبتدی هستم
ولی نامش را
آن قدر مینویسم
که عشقش در دلم بجوشد و
من هم عاشقش شوم
و روزی برسد
که نام اقایمان را
به بهترین شکل ممکن بنویسم
هم برای خودم
هم برای دیگر نوکرها
نامت حسین
زمزمه هر شب من است
https://eitaa.com/sang_nevesht
موکب تعطیل شده بود
اخر وقت بود
چراغ های خیمه را خاموش کرده بودند
تا مردم موکب را ترک کنند
و به خانه بروند
دخترها دو تاخواهر بودند
با پدر و مادرشان در کنار میز خطاطی ام
روی فرش موکب نشستند
بعد از چند ساعت خطاطی
حسابی خسته بودم
هر کدام از دو دختر
یک سفارش جدا داشتند و
با خودشان دو تکه سنگ آورده بودند
و میخواستند دست پر به منزل بروند
بزرگتری گفت:
این جمله را برایم بنویسید
نامت حسین...
زمزمه هر شب من است
چاره ای نبود
دست به قلم شدم
https://eitaa.com/sang_nevesht
رو به دومین خواهر که از خواهر دیگرش کوچکتر بود کردم و سفارشش را پرسیدم.
گفت برایم با مرکب قرمز بنویسید:
حسین!
و با مرکب مشکی بنویسید:
آرام جانم...
و پدرش تکه سنگی را به دستم داد.
با کهنه پارچه ای
سنگ را تمیز کردم و بسم الله گفتم
حسین را
با مرکب قرمز بزرگ نوشتم
نقطه های یاء حسین را گذاشتم و
سنگ را بلند کردم و
به سمت اعضای خانواده گرفتم و
پرسیدم:
«آرام جانم» را کجای سنگ بنویسم؟
هر کدام نظری دادند...
لحظاتی گذشت
سنگ را که برای نوشتن ادامه متن
بر میز خطاطی گذاشتم
دیدم نقطه یاء حسین گریه کرده
پدردخترها برای رفع عیب
رو بمن سریع گفت:
پاکش کنید
خیره
شدم
به
اشک سنگ
https://eitaa.com/sang_nevesht
با سلیقه خواهردوم
«آرام جانم» را برایش
در کنار لفظ مقدس حسین
و با مرکب مشکی نوشتم
حالا مانده بود نقطه نون
نقطه اخر حسین را هم
در وسط ن گذاشتم و
مکرر با نوک قلم
از مرکب سرخ سیرابش کردم
تا مثل چشم هام
لبریز شوند و ببارند
https://eitaa.com/sang_nevesht
هیچ کدام از #سنگ_نوشت ها را
من به منزل و مدرسه نمیبرم
اینها را مردم
به خانه هایشان میبرند
و سهم من تنها
عکسی به یادگار است
شاید برایشان عجیب باشد
این عشقبازی من با این سنگی که
تا دیروز سنگ داخل کارگاه بود
و امشب
بهانه باران است
در دل تابستان داغ اخرالزمان
«حسین آرام جانم»
https://eitaa.com/sang_nevesht
این #سنگ_نوشت را آماده کردم
برای هدیه دادن به خادمهای نوجوان موکب
هر نوجوانی که به موکب حبیب آمده
و در جمع موکب به مردم شربتی داده
یا چای تعارف کرده
یا سجاده ای برای نماز پهن کرده است.
موقع رفتن از موکب
خودشان یکی انتخاب میکنند و
هدیه ای از شهید هادی به خانه میبرند:
اگر با امام حسین رفیق بشی
خود به خود آدم میشی
https://eitaa.com/sang_nevesht