eitaa logo
🌷سنگر عشق🌷
78 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
885 ویدیو
33 فایل
#معارف اسلامی و #رهبر انقلاب و #شهدا فضای مجازی و اینترنت برای شما سنگری از سنگر های جنگ امروز است . کپی آزاد با ذکر #صلوات مدیر https://eitaa.com/Shahed_zn
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹ای شهـید تو خواهـی ماند واین گذرِ زمان است ڪہ ما را با خود بہ قعر میبرد " بہ یاد شهید محمد رضا دهقان "🕊 ☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محمد رضا که از جبهه که می اومد و واسه چند روز خونه بود ، ماها خیلی از حضورش خوشحال بودیم .  میدیدم نماز شب میخونه و حال عجیبی داره ! یه جوری شرمنده خداست و زاری میکنه که انگار بزرگترین گناه رو در طول روز انجام داده . یه روز صبحازش پرسیدم : چرا انقدر  استغفار میکنی؟ از کدام گناه می نالی؟ جواب داد: همین که اینهمه خدا بهمون نعمت داده  و ما نمیتونیم شکرش رو به جا بیاریم بسیار جای شرمندگی داره... :خواهر شهید 🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌷سنگر عشق🌷
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 #داستــان_دنبــــاله_دارداستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_ شصت و چهار
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 واقعی و بسیار جذاب شصت وپنجم ایستادم به نماز وسطای نماز ک صدای زنگ گوشیم بلند شد عادتم بود هروقت دلم میگرفت دو رکعت نماز میخوندم سلام که گفتم گوشی رو برداشتم دیدم زینب بود شمارشو گرفتم _جانم زینب زینب: حنانه 😭😭 -چیه؟ چی شده؟ زینب:خواب دیدم پا به پای خوابای زینب من آب شدم خوابای زینب شد تحول بزرگی برام یک سالی طول کشید تا زینب کربلایی بشه و اون یک سال شد تمام زندگی من شناخت خدا، امام حسین (علیه السلام )، اما اون پنجشنبه...... با زینب رفتیم آقای# مردانی را دیدیم قرارشد کل کاروانهای راهیان نورشون را من کنم شروع کردم تحقیق درمورد همه چیز .... دلم میخاست خدا و ائمه و سایر شهدا را بشناسم.... از مزار شهدا که برمیگشتیم زینب:‌حنانه چرا تو خودتی ؟ -میخام خدا و ائمه را بشناسم کمکم میکنی؟ زینب: آره باید با دوستم آشنات کنم 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 .... ✍با ادامه داستان همراه ما باشید ... : بانو....ش
🌻🍃🌻🍃🌻🍃 واقعی و بسیار جذاب شصت و ششم -میخوام و را بشناسم کمکم میکنی؟ زینب: آره باید با دوستم آشنات کنم -چه اسم خوشگل باکلاسی 😄😄😄 زینب : خودشم باکلاسه -یعنی چی؟ زینب: از اون بچه مایه داراست مثل تو -خب زینب: اما همشون ی دختر نازم داره اسمش است -إه هم اسم منه دخترش زینب :آره بذار الان بهش زنگ میزنم یه ۱۰دقیقه ای مکالمه شون طول کشید بعد قطع شدنش گفت دیانا گفت بریم خونشون وقت داری الان بریم ؟ -آره عزیزم بریم خونه دیانا اینا بود وارد خونه شون که شدیم یه تابلو فرش از عکس بود یه تابلوی خالی هم بالاتر از تابلو عکس بود -زینب چرا اون تابلو خالیه ؟ دیانا: آخه هنوز ظهور نکردن چهره شونو ببینیم تا عکس داشته باشه -اوهوم دیانا: خب حنانه جان حنانه اش بدو بدو اومد مامان بامن بودی؟ دیانا: نه عشق مامان -من میخام از و و ....بدونم دیانا: اول باهم آشنا بشیم؟ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ... ✍با ادامه داستان همراه ما باشید ... : بانو....ش
پس از نشست کوتاهی به طرف جزیره حرکت کردیم. به هنگام عبور از روی پلی که خودمان ساخته بودیم ، جریان و چگونگی ساخته شدن پل را برای وی توضیح دادیم و حجت الاسلام شاه آبادی هم خاطراتی از دوران مبارزات پیش از انقلاب و دستگیری خود و دیگر یاران انقلاب را بیان کرد. به هرحال به جزیره مجنون رسیدیم. پس از بازدیدی که از سنگر‌ها و قرارگاه‌ها داشتم و با توجه به نزدیک شدن به غروب، پیشنهاد کردم سریعتر برگردیم تا قبل از تاریک شدن هوا به جاده برسیم و راه را گم نکنیم. شروع به دویدن کردیم. بقیه دوستان جلوتر از ما بودند و ما دو نفر قدری عقب‌تر از بقیه مشغول دویدن بودیم. ناگهان با صدای انفجاری بسیار شدید همه ما به حالت درازکش روی زمین خوابیدیم. پس از لحظاتی بلند شدیم که حرکت کنیم، اما حجت الاسلام شاه آبادی بلند نشد. فرزند وی که همراه ما بود، بلافاصله خود را به کنار پدر رساند و وی را صدا کرد، اما متاسفانه جوابی نشنید. من و بقیه دوستان هم در کنار وی حاضر شدیم و در میان بهت و ناباوری شاهد به شهادت رسیدن حجت الاسلام شاه آبادی در اثر اصابت ترکش گلوله توپ بودیم. در آن لحظه به یاد ذکری افتادم که این شهید بزرگوار همیشه بر لب داشت، حتی در آخرین سجده نمازش هم بر زبان جاری کرد. وی زمزمه می‌کرد: «اللهم انی اسئلک ان تجعل وفاتی قتلاً فی سبیلک» خدایا! از تو می‌خواهم که مرگ من، کشته شدن در راه تو باشد...»
📸 راز عکس شهیدی که در اتاق رهبری نصب شده بود آقا فرمودند:‌ شما به چهره این شهید نگاه کنید، چقدر معصوم و زیباست ، الله اکبر…من این را در اطاق خودم گذاشته ام و به آن خیلی علاقه دارم. به آقا گفتم:آقا، یک نکته مهمی در این عکس هست که مظلومیت او را بیشتر می رساند. آقا نگاه عمیقی به عکس انداخت و با تعجب پرسید که آن نکته چیست؟ گفتم: این بسیجی، با سربند خود لوله اسلحه اش را بسته که گرد و خاک وارد لوله اسلحه نشود. یعنی این شهید هنوز به خط و صحنه درگیری نرسیده و با اسلحه اش هنوز تیر شلیک نکرده است. با این حرف، آقا عکس را جلوتر برد و در حالی که نگاهش را به آن عزیز دوخته بود، با حسرت و باحالتی زیبا فرمود: الله اکبر عجب سبحان الله سبحان الله
اینهاروکہ‌مینویسم‌بده‌نیـروهاتهیہ‌کنند :) بعدبیان‌براےاعـزام‌بہ ! ۱⇦ توڪـل ۲⇦ توسـل ۳⇦ غـیـرت ۴⇦ تهذیـب نفـس ۵⇦ فرمایشـات آقـا و از همـہ مهمتـر ... 🕊
🌿🌱 خواهرم... هیچ میدانستی خاکی که بر چادرت مینشیند... تشکر و تقدیر استخوان های خاکسترشده ی از توست ....🌿 به خاطر حفظ حجابت...🖤🧕🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌
♡•⚘•عاشقانه شهدا•⚘•♡ در زدند ، پیك بود نامہ آورده بود قلبم ریخت فکر کردم شده وصیت نامہ اش را آورده اند نامہ را گرفتم باز کردم یك انگشتر عقیق برایم فرستاده بود از نوشته بود این انگشتر را فرستادم بہ پاس صبرها و تحمل هاے تو بہ پاس زحمت‌هایے کہ کشیده اے این را بہ تو هدیہ کردم آرام شـدم♥️ صیاد شیرازے⚘🍃
💥 کنترل نگاه خیلے مهمہ بچہ‌ها چرا؟! چون‌ چشم راه داره‌ بہ دل... بہ قول‌ آقای قرائتے چشم‌ میبینہ، دل میخواد...! بچہ شیعہ نگاهش‌ رو بہ‌ هر‌چیزی‌ نمیندازه تا‌ نگاهش‌ بہ آقا بیفتہ...♥️ ؟! (:  اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج ‍‌‌‌‌‌‌‌ ــــــــــــــــــــــــ📻🌿ـــــــــــــــــــــــــــ