eitaa logo
🌷سنگر عشق🌷
78 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
885 ویدیو
33 فایل
#معارف اسلامی و #رهبر انقلاب و #شهدا فضای مجازی و اینترنت برای شما سنگری از سنگر های جنگ امروز است . کپی آزاد با ذکر #صلوات مدیر https://eitaa.com/Shahed_zn
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📷 به این عکس‌ها خیره‌شو، خیره‌شو... 🇮🇷گلچینی از تصاویر شهدای مدافع امنیت اغتشاشات ۱۴۰۱ ✍️چقدر در رسانه ضعیف هستیم که نتوانستیم مظلومیت این شهدا و خباثت زامبی‌های مقابل‌شان را به‌درستی تبیین کنیم... اما در نقطه‌ی مقابل ببینید که چگونه رسانه‌های معاند می‌توانند روی اعدام یک محارب، پروپاگاندا به راه بیاندازند و به‌راحتی جای جلاد و شهید را عوض کنند 🖌 محمد جوانی سرطان اصلاحات امریکایی سرمایه های اسرائیل درایران❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه ملت تا لنگِ ظهر خوابن و فقط کارمندای بانک صبح زود میرن سرِ کار تابستان گرما و زمستان سرما اذیتشون می‌کنه محیط کارشون خطرناک و زیان آور است چون پول ملت مظلوم را به اسم قرض الحسنه جمع میکنند بعد همین پول را وام‌های 35% به ملت غالب میکنند کارگر ، پرستار ، معلم و مرزربان و صنعتگر اصلا حق گرفتن وام ندارن چون اکثرِ تسهیلات بانکی به رؤسا و کارکنان زحمتکشِ خودشون در بانکها میرسه البته با سود خیلی کم و البته بلند مدت. البته مردم عادی حق خوردن آب هم ندارند حالا هر وقت می‌خورید شاکر باشید
🔻امروز سالروز تصویب قانون عملیات بانکی بدون در سال ۱۳۶۲ هست 🤣
🔻ساره جوانمردی صاحب مدال طلای تپانچهٔ ۱۰ متر زنان پاراالمپیک شد. بوسه ساره جوانمردی بر قرآن کریم پس از کسب مدال طلا در پاراالمپیک
⛔️من دین منفعل نمی خوام!!!!! 🔸 یکی از شاعران بزرگ کشور در کتاب خاطرات خود در مورد آقا حلبی اینگونه می گوید : یک سفری آقای _محمود_حلبی که در رأس "انجمن حجّتیه" بود به سبزوار آمد. یک شب در منزل حاج آقا فخر (یکی از علمای سبزوار) بود، در منزل ایشان من یک شعر در رابطه با (عج) خواندم، ایشان خوششان آمد و بسیار تعریف کرد و گفتند: ما فردا می‌خواهیم برویم نیشابور، با ما به نیشابور بیایید. روز دیگر به نیشابور رفتیم، در نیشابور در خانهٔ مجللی از ما پذیرایی کردند، به نظرم سه اتاق بود پُر از جمعیت، من در آنجا شعری خواندم که دقیقاً حمله به دستگاه بود، قصیده‌ای بسیار طولانی بود که آن را تا آخر خواندم و نشستم. یک قندان کنارم بود، آقای حلبی اشاره کرد که آقا حمید، آن قندان را اینجا بیاورید، قندان را برداشتم و جلوی ایشان گذاشتم. و در گوشم گفت: ما بنا نداریم با این بابا () در بیفتیم! من واقعاً سرد شدم، نشستم و به این فکر افتادم که خیر، این انجمن [ حجتیّه] جای من نیست، من را مِنهای نمی‌توانم بپذیرم.