eitaa logo
سنگَرِرِسآنه🪖
801 دنبال‌کننده
940 عکس
951 ویدیو
15 فایل
• آرشیو محتوای تولیدی خادم الشهدا • #استان_اصفهان 🔸️🔹️ ¦↫سنگــــر رسانه •• از عَناوینِ جَهان خادِمِتان ما را بَس ...
مشاهده در ایتا
دانلود
نخبه علمی بود به قدری باهوش بود که در۱۳سالگی به راحتی انگلیسی حرف می‌زد در جبهه آموزش زبان میداد والفجر۸ شیمیایی شد در۱۷سالگی به رسید معلم کوچک جبهه‌ها 🆔 @koolebar_esf
افرادی که نمی‌خواهند در زیان باشند باید در این زمان احساس مسئولیت کنند و ساکت ننشینند که هر فردی سکوت کند خیانت به اسلام و امام زمان کرده است یا باید به خیل شهیدان پیوست و قدم در راه سرور آن‌ها ، حسین (ع) نهاد و یا پیرو خط زینب (س) بود و عملاً پیام آن‌ها را به گوش دیگران رسانید 🆔 @koolebar_esf
توصیه ام به شما این است که هرکدام، یک شهید را برای خودتان انتخاب کنید. حتما هم نباید معروف باشد. در گمنام ها، انسان های فوق العاده ای وجود دارد، آنها را هم در نظر بگیرید...🌿! 🆔 @koolebar_esf
. . در‌تاریخ‌طولانی‌ای‌که‌داریم‌ هیچ‌روزی‌برای‌ملت‌ایران‌ افتخار‌آمیز‌تر‌ا‌ز‌بیست‌ودوم‌بهمن‌نیست @koolebar_esf
بهمن آمد فجر پیروزی رسید.. گاه شادی و ستم سوزی رسید! و روئیدن گل در کنار.. پس زدن از روی کشور هر غبار!♥️🌿 🆔 @koolebar_esf
خاطره ای از حاج حسین مجروح شیمیایی بود.کمیسیون پزشکی تصویب کرد که برای درمان بره خارج از کشور. حاجی مخفیانه با پزشک معالج خودش تماس گرفت. ازش خواست صادقانه با او در مورد بیماری اش صحبت کنه. دکتر گفت: هیچ درمانی برای بیماری اش وجود نداره و اعزامش بی فایده است. حاج حسین هم بلا فاصله با مسئولین مربوطه تماس گرفت و گفت: حاضر نیستم بیت المال رو صرف کاری کنین که نتیجه نداره...🌿 🆔 @koolebar_esf
عشـق دو رڪعت است رڪعتِ اول در دنیــا رڪعتِ دوم در جنتِ لقـاءالله وضوےِ آن صحیح نیست مگر با خـون..!🍃 🆔 @koolebar_esf
خاطره ای از جعفر خیلی امام زمانی(عج) بود و چهارشنبه ها جمکرانش ترک نمیشد. یه شب با همدبگه رفتیم گلزار شهدای قم. جعفر توی یه قبز خوابید و بهم گفت: سنگ لحد رو بذار... ...یک ماه و نیم از این قضیه گذشت. ظهر نیمه شعبان توی خمپاره خورد به سنگرو جعفر شهید شد. قبر های زیادی توی گلزاز شهدای قم حفر شده بود. امام جعفر رو دقیقا داخل قبری گذاشتند که اون شب توش خوابید.تازه حکمت کار اون شبش رو فهمیدم...:)🌱 . . روایتگری 🆔 @koolebar_esf
راه‌رشد‌فقط‌از‌سختی‌میگذره و‌منم‌باید‌از‌خودم‌و‌خانواده‌ام که‌دوستشون‌دارم‌بگذرم آدم‌باید‌هیچ‌بشه‌تا‌به‌خدا‌برسہ .. اول‌توپ‌خورد‌زمین‌ بعد‌رفت‌آسمون .. :) -شھیدمصطفی‌صدرزادھ'!🌿 🆔 @koolebar_esf
دو راهکار اصلی که انسانِ مؤمن را به مقام "شهادت" میرساند: اشک عبور از نفس🍃 🆔@koolebar_esf
•🕊🌿• آیت الله مجتهدی تهرانی می‌گفت: یه شب توی نجف پشت سرِ آیت الله مدنی نماز خوندم، بعد از رفتن مردم و خلوت شدن مسجد یهو دیدم آیت الله مدنی شروع کرد به به گریه کردن. وقتی علت گریه رو ازشون پرسیدم، ایشون گفت: بعد از نماز یکی امام زمان رو دیده و آقا بهش فرموده: ببین این شیعیان بعد از نماز بلافاصله رفتند سراغ کار خود و هیچکدام برا فرج دعا نکرد. من تا این رو شنیدم، گریه کردم. آیت الله مجتهدی می‌گفت بعد ها فهمیدم امام زمان(عج) به خود آیت الله مدنی این گلایه رو فرموده بودند...:)! . . 🍃 @koolebar_esf
بهش گفتم: پسرم! حالا می موندی، بعد از تمام شدن دانشگاهت می‌رفتی. محمدرضا گفت: مادر! صدای هل من ناصر ینصرنی امام حسین(ع) رو الان دارم می‌شنوم، بعد شما میگین دو سال دیگه برم؟ شاید اون موقع دیگه محمدرضای الان نبودم... آخرین باری که تماس گرفت، گفت: مادر! دعا کن شهید بشم. مادر جواب داد: برا شهید شدن باید داشته باشی. محمدرضا گفت: این دفعه واقعا دلم رو خالص کردم و هیچ دلبستگی ندارم...🌱 . . 💚 🆔 @koolebar_esf
🍃| جهان آرا فرمانده بود، اما مثل بقیه ی نیرو ها نگهبانی میداد رزمنده ای تازه به خرمشهر آمده بود و فرمانده ی سپاه رو نمی‌شناخت. قرار شد یه شب با جهان آرا نگهبانی بده . در حال نگهبانی بودند که به جهان آرا گفت: فرمانده ی سپاه الان توی خونه ی خودش خوابیده و ما رو توی این موقعیت خطرناک به حال خودمون رها کرده... شهید جهان آرا بهش چیزی نگفت. اما اون بنده خدا چند روز بعد وقتی فهمید با فرمانده سپاه مشغول نگهبانی بوده، حسابی از حرف خودش شرمنده شد...! ☘| 🆔 @koolebar_esf
از زبان مادر شهید: گاهی اوقات می خوابیدم و امید می آمد کف پایم را می بوسید. بهش می گفتم:《آقا امید! مامان! دیگه این کار رو نکن من ناراحت میشم》، میگفت:《تو مادری!》 می گفتم:《مادرم ولی با این کارت من ناراحت میشم!》 همیشه میگفت:《مامان جان چیزی کم و کسر نداری؟》 می گفتم:《نه مادر!》 می گفت:《قَسَمِت میدم نصف شبم که باشه هر کاری داری به من زنگ بزن هر موقعی هر کاری داری، اگه سرِت درد گرفت، اگه چیزی خواستی حتما بهم بگو!》 می گفت:《نمی دونی دعای شما چقدر برام تاثیر داره! فقط شما دعا کن من شهید بشم..》 می آمد اینجا و پدرش را می برد حمام، ناخن هایش را می گرفت و کارهایش را می کرد. بهش می گفتم:《مامان! بابات خودش میتونه بره.. این کار ها برا چیه؟》 می گفت:《نه! بابامه! باید ببرمش»..🌿 ♦️۲۴ بهمن سالگرد 💔 🆔@koolebar_esf
•🕊🌱• | نام: امید اکبری تاریخ تولد:1368/10/2 محل تولد: اصفهان تاریخ شهادت:1397/11/24 محل شهادت:سیستان و بلوچستان سن:29 ادرس مزار: گلستان شهدای اصفهان 🆔 @koolebar_esf
هئیت الزهرا (س) را در ارومیه راه انداخته بود که نزدیک خانه های مسیحیان بود آن قدر با صفا و مخلص بود که هم وطنان مسیحی می آمدند و غذای نذری می بردند در بین آنها به قدیس معروف شده بود. شبی مجلس عزای امام حسین (ع) بر پا بود. کسی آمد گریه میکرد. حاجی از او پرسید: « برای امام حسین گریه می کنی؟!». لحظاتی گذشت فهمیدیم مسیحی است. حاجی گفت: « مهم این است که برای امام حسین (ع) گریه می کند. فرقی ندارد که مسیحی باشد.» پس از آن یک شاخه گل کنار غذای نذری می گذشات و به خانه هایشان می فرستاد و آنها هم به هیئت گوشت و کوسفند قربانی هدیه می دادند. راوی سید جمال الحسینی 🆔 @koolebar_esf
نام: لقب:حسام خوش‌نویس تاریخ تولد:تیر ماه ۱۳۴۱ محل تولد:صوفی‌آباد، سمنان، ایران تاریخ شهادت:۲۴ بهمن سال ۱۳۹۱ محل دفن:سمنان، ایران درجه:سرتیپ پاسدار فرماندهی:مهندسی نیروی قدس سپاه ستاد بازسازی لبنان جنگ:جنگ ایران و عراق جنگ داخلی سوریه نحوه شهادت: وی در طول جنگ ایران و عراق، از اعضای واحد مهندسی سپاه پاسداران بشمار می‌آمد. پس از جنگ، مدتی معاونت فنی و مهندسی قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا را برعهده داشت. پس از جنگ ۳۳ روزه، مسئول بازسازی لبنان گردید و در مسیر دمشق به بیروت، در پی تیرباران خودروی وی توسط نیروهای اسرائیلی، کشته شد. 🆔 @koolebar_esf
شهید | انسان در درون خودش زندانی است اما این زندان نفس را می توان آن همه وسعت بخشید که آسمان و زمین را در بر گیرد.🍃 🆔 @koolebar_esf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سبک‌بالان سفر کردند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند..💔 | |🔰سنگررسانه| 🆔 @koolebar_esf
براے باید تلاش کرد..! باید با تنی خسته برای خدا کار کرد. مصطفۍ اوایل، ماه رو روزه می‌گرفت و با زبان روزه برای بسیج فعالیت‌های بسیاری می‌کرد، تا اونجایۍکه چشمش سیاهی می‌رفت.:) | 🆔 @koolebar_esf
توی جبهه وقتی صبح ها برا اقامه ی نماز از خواب بلند می‌شدیم، می‌دیدیم که همه ی پوتین ها واکس خورده و مرتب چیده شدند. برام سوال بود که چه کسی این کار رو انجام داده. تا اینکه یه شب وقتی همه خوابیدند، دیدیم حسین آرام و بی سر وصدا مشغول تمیز کردن و واکس زدن پوتین بچه هاست . از پشت سر دست رو شانه اش گذاشتم. وقتی متوجه ی حضور ما شد، با لبخند زیبا و همیشگی اش از ما قول گرفت که این موضوع رو به کسی نگیم...🍃 🆔 @koolebar_esf
•♥️🌿• آب باران رفته بود زیر گونی های برنج انبار. وقتی به آقا مهدی باکری خبر دادیم، نشست وشروع به گریه کرد. ازش پرسیدیم. اتفاقی افتاده؟ ایشون هم جواب داد: اگه من نیروی خوبی برا نگهبانی از انبار انتخاب کرده بودم، این اتفاق برا المال نمی افتاد، الان من مسئول این خسارت هستم و احساس گناه می کنم....! | 🆔 @koolebar_esf