▪️شهادت یادگار کربلا
▪️نگین آرامش قلب اهل حرم
▪️حضرت سید الساجدین،#امام_زین_العابدین
▪️بر آقا امام زمان عج و تمام عاشقان اهل بیت تسلیت باد..▪️🌷
▪️هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
▪️او ماند که در کنار زینب باشد
▪️#سجّاد که سجّاده به او دل میبست
▪️تدبیر خدا بود که در تب باشد.
@sangarsefr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از وقتی که این فیلم منتشر شده، هواداران ظریف و روحانی به شدت عصبانی و در حال فحاشی در شبکه های اجتماعی هستند.
البته طبیعی است ، چون پاسخی برای این سخنان دقیق و منطقی ندارند. اصلا مگر کسی میتواند از عملکرد ظریف از جمله بند ۳۷ برجام دفاع کند؟
لطفا در توزیع حداکثری این فیلم کمک کنید، چون پادزهر بسیاری از دروغهای این جریان در این گفتار روشنگرانه است. قسمت اول
@sangarsefr
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
حافظه تاریخی ایرانی ۶۴ ، میرزا جوادالدوله ظریف
نسخه کامل
@sangarsefr
55.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حافظه تاریخی ایرانی ۶۴ ، میرزا جوادالدوله ظریف
نسخه کامل
@sangarsefr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اثبات حقانیت راه حق به زبان عامیانه
@sangarsefr
🔴 انسان در دنیا به ده درصد خواسته های خود میرسد!
✍️ آیتالله بهجت (ره):
انسان در دنیا [نهایتا] به ده درصد خواسته های خود میرسد. کمتر کسی پیدا میشود که زندگی بر وفق مراد او باشد. هرگونه عیش و نوش دنیا با هزار تلخی و نیش همراه است. اگر کسی دنیا را اینگونه پذیرفت و شناخت، در برابر ناگواریها و بدیهای همسر و همسایه و… کمتر ناراحت میشود؛ زیرا از دنیا، بیش از اینکه خانه بلاست، انتظار نخواهد داشت!
@sangarsefr
طرف داره میگه من ساختم و دروغه، میگن غلط کردی و منتشر میکنن! 😁
باور کنین نصف بیشتر چیزایی که از دوره پهلوی میگن همین شکلیه
@sangarsefr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️تشریح دقیق اعضای حرام گوسفند
خیلی ها بخصوص خانمهای خونه، تصورمی کنند، فقط رگ نخاع و یکی دوقسمت از احشا گوسفند حرام است.درحالیکه بادیدن این کلیپ،متوجه خواهند شد.
ندانسته خودشان و خانواده معزز رابه حرامخواری مبتلا کرده اند .
@sangarsefr
⛔️ شروع دعوای کابینه بین اصلاح طلبان/
کنایه زشت حسامالدین آشنا به ظریف ؟!
اَللّهُمَّ اشْغَلِ الظّالِمينَ بِالظّالِمينَ وَ اجْعَلنا بَيْنَهمْ سالِمينَ غانِمينَ؛ خداوندا ستم كاران را به يكديگر مشغول ساز و ما را (در پرتو سرگرم شدن آنان به يكديگر) سالم نگهدار و پيروز گردان
این دعا را زیاد تکرار کنید
@sangarsefr
سلام علیکم
باردیگر عمر باقی بود و به محرم رسیدیم زمانی کمی تا اربعین باقی مانده و به رسم 8 سال گذشته بنای تهیه روغن درد برای زائران اربعین داریم بدینوسیله اعلام می کنم کسانی که خداوند به انها رخصت داده تا به قدر توفیق در امر اربعین دخیل شوند چنانچه مایلند مبلغ مورد نظر خود را به کارت ذیل واریز فرمایند
یادآوری این موضوع که حدود 100 میلیون برای مرحله اول در نظر گرفته ایم البته مبلغ مشارکت به هر میزان باعث برکت کار ما خواهد شد
سه نوع مشارکت در نظر گرفته شده:
اول آنکه شخص مبلغ را واریز می کند و ما از طرف ایشان برای خرید روغن و ظرف مربوط اقدام میکنیم و در صورت اضافه آمدن پول اقدام به کمک هزینه زیارت اولی ها یا کسانی که نیاز به کمک برای عزیمت به اربعین دارند خواهیم نمود
دوم کسانی که پول واریز میکنند و در ازای پول واریزی روغن آماده دریافت کرده و خود متولی توزیع آن در اربعین خواهند بود
سوم کسانی که فارغ از واریز پول اعلام میکنند آمادگی توزیع روغن در مسیر پیاده روی دارند که میزان مورد نیاز خود را اعلام تا در صورت امکان برای تامین مورد درخواستشان 10 روز قبل اربعین اقدام کنیم بدیهی است این گروه مسولیت شرعی پخش نذورات مومنین را بر عهده خواهند گرفت
یاعلی صلوات
بانک مسکن
بنام عباس احمدی
6280-2314-8238-8294
شماره تماس در صورت ضرورت
09030774825
@sangarsefr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ کارهایی که کل اعمال خوب آدم رو نابود میکنه
وقتی کسی تو دلت کوچیک باشه میتونی باهاش شوخی کنی
@sangarsefr
هدایت شده از عباس
. صبحی که من مجروح شدم، شب قبل از آن، حاج احمد فتوحی به همراه خوشلهجه، بیسیمچیاش مجروح شده بود. بیسیمچیاش را زده بودند که رفته بود او را بیاورد و بعد دوباره خمپاره زده بودند که حاج احمد بیمارستانی شده بود.
این ماجرا گذشت، چند ماه بعد که وارد لشگر شدم دیدم حاج محمدعلی ابراهیمی به سمت فاو میرود. گفتم: کجا میروی؟ گفت: میرویم خوشلهجه را بیاوریم. گفتم: من هم میآیم. ساکم را انداختم روی باربند و رفتم. ساعت حدود 10 صبح بود که با آقای امیدی و ابراهیمی برای آوردن خوشلهجه عزیمت کردیم. عراقیها تکوتوک میزدند اما وارد که شدیم تا سرک بکشیم که به ما بگوید محل افتادن خوش لهجه کجاست؛ دشمن قبضه شلیک کرد. روی هوا بلند شدم و به پشت خودم را انداختم در کانال. امیدی هم خودش را انداخت و حاجی دستش را گذاشته بود روی سرش خورده بود به انگشتش و انگشتش را برده بود.
یک شرت آنجا افتاده بود و با آن دستش را بستیم و کلی خندیدیم. بچهها می گفتند عراقیها انگشتت را سنت کردهاند. دیدم نمیشود در روز رفت، شبانه باید برویم. حاجی هم برای انگشتش باید عقب برمیگشت. کارت جنگی و کارت ترددش را به ما داد. چون کارت تردد خاصی برای جابهجایی لازم بود.
ناهار را خوردیم و نماز را خواندیم. من احساس کردم الآن هیچکس بیرون نیست و وقت رفتن است. انگار الهام شد به من که وقت رفتن است. آمدم جلوی در ستاد به آقای امیدی گفتم بیا در خط ایران بایست اگر من را زدند، شب بیایید جنازهی من را برگردانید که من سمت عراق نمانم. قبول کرد و رفتیم.
ماشین را پارک کردیم و امیدی آنجا نشست. از خاکریز بالا آمدم و پریدم آن طرف و دیدم خبری نیست. نشسته رفتم، دیدم خبری نیست، دولا دولا رفتم دیدم هیچ کس نیست. ایستاده رفتم تا به خط عراق رسیدم. خیلی عجیب بود به دوشکای عراقیها رسیدم، حتی دستم را به دوشکا زدم. انگار ایران و عراق همه خواب بودند. البته من فکر میکردم که خوابند. با خودم گفتم هیچکس نیست حالا که تا اینجا آمدم از مسیر دیگری برگردم شاید عزیز دیگری از لشگر دیگری افتاده باشد، او را به عقب برگردانم. 10 تا 15 قدم آمدم دیدم یک لباس پلنگی افتاده است. این لباس مخصوص بچههای 25 کربلا بود. رفتم دیدم شال به کمرش بسته است و لباسش پلنگی نیست. بادگیرش بادگیر ایرانی بود. سالم هم بود. فکر کردم شاید چند روز پیش اینجا شهید شده و نتوانستهاند بیایند و ببرند. بلندش کردم، خونابهاش تا پوتین من پایین رفت. تا ایران آمدم، رسیدم به خاکریز و زیپ بادگیرش را کشیدم دیدم نوشته است: شهید خوشلهجه. به من گفته بودند که مادرش پیام داده است که: من سیده هستم، حتی اگر شده یک بند پوتین از بچهی من را بیاورید. این دعای مادرش بود. چون من همان موقع با خودم گفتم عراقیها الآن خوابند بروم و یک دور دیگر بزنم و ببینم اگر کسی افتاده است بیاورم. سرم را که از خاکریز بالا آوردم یک خط تراش گرفتند روی خاکریز. فهمیدم کسی خواب نبوده است. خداوند اینها را کور کرده بود برای اینکه خواهش سیده مادر شهید عملی شود. حالا مگر عراقیها میگذاشتند ما از خط خارج شویم، تازه ما را دیده بودند. این طرف ماشین میزدند، آن طرف ماشین میزدند. من هم پشت رل بودم. عراقیها جاده را زدند که ما در چاله افتادیم و و درآمدیم، من صدای شکستن چرخدندهها را میشنیدم. مشخص شد که خوشلهجه که یک سال پیش شهید شده بود سالم مانده است و فقط صورتش رنگش تیره شده بود. صورت شهید را بوسیدم. که قایقسوار هم یک جوری من را نگاه میکرد. این کارِ من را برای فرمانده لشگر تعریف کرده بودند. که ایشان یک ساعت مخصوص فرماندههای گردان به من هدیه داد. که میتوانم آن را نشان دهم؛ یک ساعت کاسیوی ژاپنی، یک شیشهی عطر، یک نهجالبلاغهی منتخب و تربت کربلا و تسبیح. به برکت این شهید، اینها را به من هدیه دادند. رضا گفت: عمو تو اینها را چطور گرفتی؟ این مخصوص فرماندههای گردان است. گفتم: فرمانده لشگر داده و لطف کرده است.
هدایت شده از عباس
1-01.mp3
7.86M
فایل صوتی بریده شده از خاطرات والفجر 8 اینجانب که در خصوص آوردن خوش لهجه بود
هدایت شده از عباس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فایل فیلم بریده شده از خاطرات والفجر 8 اینجانب که در خصوص آوردن خوش لهجه بود
🔴 تصویری خاص از فرار آوارگان فلسطینی از خانیونس بعد از تهدید نظامی اسرائیل...
@sangarsefr