سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_شصت_و_هفتم
💢ایجاد نفاق و تفرقه بین اسرا
تو هر آسایشگاه بین شصت تا هفتاد نفر مستقر شدیم. ایجاد نفاق بین بچه ها به بهانه ارتشی و بسیجی در دستور کار بعثیا قرار گرفت. لبه تیز توهین و تحقیرشون متوجه بسیجیا بود و تلاش داشتند بین بچه ها بنام ارتشی و بسیجی دو دستگی ایجاد کنن.
بعثیا برای هر آسایشگاه یه نفر بعنوان مسئول قرار دادن و اکثر مسئول آسایشگاهها رو از بین عرب زبونها و ارتشی ها انتخاب کردند. انتظارشون از مسئول آسایشگاه این بود که هر روز تعدادی رو بعنوان افراد خرابکار، شامل پاسدار، روحانی، نیروی اطلاعاتی و شلوغکار معرفی کنه. هیچ مجازاتی برای فرد تو اون شرایط بالاتر از این نبود که مقام و ریاست بگیره و بشه مسئول آسایشگاه. یا باید تن به جاسوسی میداد و هر روز عده ای بیگناه رو بفرسته زیر شکنجه و کابل یا هر روز خودش کتک بخوره.
صبح اولین روز استقرار در آسایشگاه با آمار از داخل آسایشگاه با ضربات کابل شروع شد و همین کار در محوطه تکرار شد. "آمار"، کلمه نام آشنای هر اسیر بویژه در اردوگاه تکریت یازده است که مترادف شده بود با تحقیر و کابل. شبانه روز ده بار آمارگیری داشتند. اول صبح داخل آسایشگاهها توسط مسئول هر آسایشگاه. بعد از حدود نیم ساعت تکرار آمارگیری توسط درجه دار عراقی. همین کار دوباره توسط مسئول بند عراقی در محوطه بیرون انجام می شد. بعد از آمار سوم دو ساعت وقت داشتیم تا سه آسایشگاه از شش توالت استفاده کنیم که خودش حکایتی داره. وقت هواخوری ما دو ساعت بود که یه روز از ۸ تا ۱۰ و روز بعدش از ۱۰ تا ۱۲ بود. بعد از اتمام هواخوری یه بار داخل هواخوری و بار دیگه آمار گیری در داخل آسایشگاه انجام میشد.
نوبت صبح با پنج مرحله آمار پایان می یافت و عصر هم همین وضعیت تکرار میشد. بعدظهر هم یه ساعت و نیم هواخوری داشتیم. نوبت های دهگانه آمار فرصت طلایی برای بعثیا بود که به هر بهانه ای به جون بچه ها بیفتند و بزنند. حداقل در سه نوبت از آمارها یعنی مرحله سوم و چهارم و پنجم همراه با کتک کاری بود. در تمامی آمارهای ده گانه برای تحقیر کردنمون باید سر رو روی زانو قرار می دادیم و حق نداشتیم توی صورت نگهبانا نگاه کنیم. سر بلند کردن گناه و جرم نابخشودنی محسوب میشد و اگه کسی به هر دلیلی و لو برای یه ثانیه سرشو بلند میکرد، مورد هجوم قرار می گرفت و تاسر حد مرگ باید کابل و لگد و سیلی می خورد.
تا شش ماه هر روز این کتک های عمومی ادامه داشت و بندرت اتفاق میفتاد که روزی بدون شکنجه رو به شب برسونیم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_شصت_و_هشتم
💢لبخند به کابل
اسیری که روزی چند تا کابل نمی خورد اسیر نبود و مزه شش ماه اول اسارت به شمردن تعداد کابلهای نوش جان شده و نشون دادن رد اونا به همدیگه بود. اینم خودش یه تنوع و وقت گذرونی بود. بعضی بچه ها انگار نه انگار رو پوست بدنشون گیرنده حسی وجود داره و دردشون میومد. بمب روحیه و شادابی بودن و تو همون شرایط هم خوشمزگی شون گُل میکرد. تا از چنگ بعثیا خلاص میشدیم و در آسایشگاها بسته می شد بعضیا مسیر کابل ها را که ردشون روی بدن بچه ها اشکال مختلفی روایجاد کرده بود به انواع مناظر طبیعی و حیوانات تشبیه می کردن و همه رو به خنده می نداختن.
همه می خندیدن هر چند کوتاه مدت بود، ولی روحیه بچه ها رو عوض می کرد.
ماهها بود که همون لباسای پاره پوره جبهه رو به تن داشتیم و خون بر روی اونا خشک شده بود و چرکین و چروک بودند سر و ریش ها که مثل انسانای غار نشین نخستین بلند و ژولیده و پر از شپش بود.صورتا سیاه و پژمرده و ناخنا بلند. اصلا یه وضعی!
روز هفتم اسفند ۶۵ اجازه استحمام پیدا کردیم. دستور دادند همه لباسو رو بکنیم و لخت بشیم. نفری یه شورت تنمون بود. گفتن خمسات خمسات برید حمام. فاصله حدود هفتاد متری بین صف آمار تا حماما رو باید میدویدیم و چند نگهبان با کابل دنبالمون می کردن و مرتب میزدند. تا وارد حموم میشدیم، تا بدنمون رو زیر آب سرد خیس می کردیم دستور برگشت صادر میشد. ظاهراً حموم فقط بهانه ای بود برای اینکه خیس بشیم و کابل بیشتر بچسبه. همه به روش بعثیا حموم کردیم. بعدش یه دست لباس خواب بهمون دادن. تا همینجای قضیه هم غنیمت بود. لباسا رو عوض کردیم و با لباسای ایرانی و نظامیمون خدا حافظی کردیم.
مقدار کمی تیغ اوردن و همه کچل کردیم و از اون به بعد تراشیدن سر با تیغ شد. گرچه از شپش داخل موی سرمون خلاص شدیم ولی اول صبح کاسه سر مثل قالب یخ میشد و خودش یه نوع شکنجه بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_شصت_و_پنجمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 6 📿 7 📿 8 📿 9 📿 10 📿 11 📿12 📿 13 📿 14 📿 15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_606_027)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خاطرات_شهدا
✍مرد انگلیسی گفت «شما خیلی غیر واقع بینانه با مسائل برخورد میكنید. این طور جلو بروید تحریم میشوید». بهشتی گفت:
«انقلاب ما انقلاب آرمانها است نه تسلیم به واقعیتها. همان نان و پنیر برایمان كافی است».
#شهید_بهشتی
برگرفتہ از کتاب صد و ده دقیقہ تا بهشت📗
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
💠💠 کمتر کسی را دیدم که مثل #علی_لاریجانی ، اینقدر در اذهان مردم ، بد باشد.
هم اصلاح طلبش، هم اصولگرا هم غیره، دید مثبتی به او ندارند. اگر هم تا به حال رای برای مجلس آورده، از زرنگی اش بوده که از قم کاندیدا شده تا به اعتبار پدرش رای بیاورد.
💠 اما این بار خودش هم خوب می داند که حتی اهل قم هم به او رای نخواهند داد، چون خیلی وقت است که ایشان مواضع انقلابی و ولایی خودش را از دست داده ، خودش را به خاطر برجام ، به پای دولت سوزاند ، اما اینقدر بصیرت نداشت که در آخر کار ، نه دولتی می ماند و نه برجامی و نه حتی کسیکه جرات دفاع از آن را داشته باشد!!!
🔰 الان هم که سخت مشغول برنامه ریزی برای ریاست جمهوری 1400 است ، اما باید بداند ، از گندم ملک پاستور ، نخواهد خورد ، بدون هیچ شکی
👈👈👈 این است عاقبت عمل نکردن به دستورات و هشدارهای ولی فقیه 👉👉👉
✍️ احسان عبادی
iD ➠ @sangarshohada🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_شصت_و_نهم
💢داعش، نسخه بروز شده بعثی ها
شاید تا قبل از ظهور داعش بعضی از افراد خاطرات اسارت را اغراق آمیز و غیر واقعی می دونستن ، اما با ظهور داعش و جبهه النصره و سایر گروهای جلاد تکفیری ، دیگه پذیرش خاطرات اسرا برای همه راحتتر شد. هسته اولیه داعش و گروهای تکفیری رو ژنرالها و افسران بازمانده از حزب بعث پایه ریزی کردند. اخیرا از طریق یکی از نگهبانان شیعه عراقی بنام شجاع که با برخی بچه های آزاده ارتباط داره نام تعدادی از بعثیای شکنجه گر اردوگاه یازده تکریت «مانند گروهبان کریم» رو گفته بود که به داعش پیوستن. در ماجرای جارو کردن محوطه خاکی با کف دست، یه روز یکی از نگهبانها که کمی دلش از این وضعیت به رحم اومده بود و با نگاه به دستای کبود شده ما عواطفش تحریک شده بود تکه کارتونی آورد و به بچه ها گفت تکه تکه کنین و بین خودتون تقسیم کنین و با اون جارو کردن رو ادامه بدین. اما یکی از همون بعثیای سنگدل مثل اجل معلق از سر رسید و با داد و بیداد گفت کی به شما اجازه داده و شروع کرد به کتک کاری.
نگهبان با ترس و لرز گفت که من اجازه دادم سر اونم داد کشید و چیزایی به اون گفت که ما نفهمیدیم ولی از چهره رنگ پریده سرباز مشخص بود که بشدت ترسیده بود. بعثی ها نه تنها خودشون هیچ رحم و مروتی نداشتند ، بلکه با هر سرباز و درجه دار و حتی افسری که با اسرا اندک ملایمتی به خرج می داد بشدت برخورد می کردن و برای اون بیچاره گزارش می فرستادن و حساب و کتابش با بازجوهای بعثی و استخبارات بود. برخوردهای خشن و شکنجه های طاقت فرسایی که علیه نیروهای متخلف و متمرد خودشون انجام میدادن بمراتب سخت تر از برخورد با ما بود.
یکی از نگهبانا می گفت اگه بعثیا به کسی شک ببرن اونو تو یه گونی میندازن و از سقف آویزونش می کنن و آنقد بهش میزنن تا خون از گونی چکه بزنه و اگه منجر به مرگ فرد هم بشه اهمیتی براشون نداره. این قضیه رو ما از رفتار دوگانه و ضد و نقیض بعضی از نگهبانا متوجه می شدیم. وقتی با بچه ها تنها بودن اظهار محبت می کردن و حتی به حضرت امام ابراز علاقه نشون میدادن و همدردی می کردن اما همونا وقتی افسرا و مقامات بعثی حضور داشتند، کابل دست می گرفتن و بچه ها رو می زدن. معلوم بود دلِ تعدادی ازشون با ما بود ، ولی می ترسیدن و برای اینکه به اونا شک نکنن و زیر شکنجه نیفتن، ناچار بودن برخی مواقع خشونت بخرج بدن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_هفتادم
💢جارو گوشتی
وقتی که وارد اردوگاه شدیم محوطه پر از سنگ و تیغ و ناهموار بود. عرض اردوگاه حدود ۱۵۰ متر بود. صبح زمستان قبل از هر کاری ما رو از آسایشگاها با اولدنگی و کابل بیرون می آوردن و بصورت دشتبانی به خط می کردن و میبایست زمین پر از خار و سنگ رو با کف دست جارو میکردیم. هوا آنقد سرد بود که دستامون بعد از چن دقیقه مثل چوب خشک و کبود می شد. کف دست بعضی بچه ها زخمی می شد و گاهی خون با خاکای محوطه قاطی می شد و سنگریزه ها وارد زخم می شدن.
بعثیا هم با کابل پشت سر ما حرکت می کردند و منتظر بودند که یه ریزه سنگ پشت سر کسی جا بمونه. مشاهده یه ریزه سنگ همون و فرود آمدن کابل بر کمر و کتف اون بی نوا همون. ما خیلی مراقبت می کردیم چیزی پشت سرمون جا نمونه و این باعث میشد بعضی افراد مقداری عقب بیفتن، اینم بهانه خوبی بود که به جرم تنبلی و جا موندن از بقیه مثل گله گرگ به جونش بیفتن. بعد از مدتها هم که یه جفت دمپایی دادند ، گر چه این خوبی رو داشت که کف پامونو از سرما و سنگ های محوطه تا حدودی نگهداری می کرد ، اما بعضی وقتا همین دمپایی باعث گرفتاری ما می شد و باعث میشد با حرکت دمپایی یه سنگ ریزه کوچک از زمین کنده بشه و پشت سرمون دیده بشه. اینم بهانه دیگه ای بود برای هجوم به سمت اون فرد و کتک کاری.
خلاصه از هر فرصت و بهانه ای برای انتقامگیری و کتک کاری بچه ها نهایت استفاده رو می کردن. یه بار یکی از بچه ها تکه مقوایی رو دست گرفته و با اون جارو می زد همینکه متوجه شدند بشدت کتکش زدند. الزاما میبایست با کف دست جارو می زدیم. فقط یکی از نگهبانا که کمی انسانتر بود در شیفت خودش اجازه میداد از تکه های مقوا استفاده کنیم. حدود دو ماه این وضعیت جارو کردن محوطه با کف دست ادامه داشت و بهانه خوبی بود برای اذیت کردن بچه ها. بعد از اون گروهی از دوستان کار تخت و تراز کردن محوطه را بر عهده گرفتند و ابزار کارشون تکه های تیز سنگ برای کندن سنگ ها، نخ کناره پتو برای اندازه گیری و هر کدوم یه دونه آجر بعنوان غلتک برای کوبیدن خاک بود. این گروه مدتهای طولانی وظیفه تخت و تراز کردن محوطه رو انجام دادند و بقیه از جارو کردن با دست معاف شدند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_شصت_و_پنجمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 9 📿 11 📿12 📿 13 📿 14 📿 15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_606_027)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊🕊
#تلنگر
این چند روز دیدین چنتا از خودیها زدن جاده خاکی؟!
میدونید چرا؟!
چون الان دوران، دوران غربالگری آخر الزمانی است.
دورانی که فوج فوج ریزش در راه است.
دورانی که تنها راه نجاتش #ولایت_پذیری است.
اگر امروز شرایط اجتماعی رو درست نشناسیم، درست تحلیل نکنیم، درست تبیین نکنیم برا خودمون و اطرافیانمون، باید منتظر کشیده شدن به انحراف و سقوط باشیم.
رفقا
مبادا خود مجتهد پنداری کنیم
مبادا خودمون رو کسی حساب کنیم
امروز صحنه گزینش ولایت مدارها و صحنه گزینش سقوط کنندها پهن شده
چشممون به دهان اماممون باشه
بیایم مراقب همدیگه باشیم و اگه یکیمون لیز خورد، دست همدیگه رو بگیریم
که حقیقتا دوران، #دوران_غربالگری است.
🔹باید مراقب #فتنه_98 باشیم.
چراغ راه فقط و فقط، ولی فقیه و امام امت است.
امشب یکی از اساتیدمون میفرمود: بروید توصیه امام خمینی(ره) به سید احمد رو بخونید، امام به ایشون میفرمایند که در هر شرایطی فقط طرف ولایت فقیه باش تا در مسیر بمونی
رفقا داریم میبینیم آغاز سقوط و غربالگری رو
دارم ميبينيم که چه کسایی دارن از مسیر خارج میشن
یقینا تنهامسیرآرامش چنگ زدن به ریسمان #ولایت و شخص رهبری عزیز است، ولاغیر
مراقب همدیگه باشیم
✍ آقای الف(سید بدون سانسور)
iD ➠ @sangarshohada🕊
#فرازے_از_وصیت_نامہ:
مرا حلال ڪنید و همانند حضرت زینب صبور باشید و در شهادت من بے قرارے نڪنید و شاد باشید ڪہ با عنایت امام رئوفم علے بن موسے الرضا (ع) فرزند سراپا تقصیر شما را پذیرفتہ اند.
هر خانمے ڪہ چادر بہ سر ڪند و عفت ورزد، و هر جوانی ڪہ نماز اول وقت را در حد توان شروع ڪند، اگر دستم برسد سفارشش را بہ مولایم امام حسین (ع) خواهم ڪرد و او را دعا مے ڪنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالے قرار گیرد.
#شهید_حسین_محرابی
#سالروز_شـهادت 🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
شــهیدان هوایـے
دگـر داشتند
ز غیـرت دلـے
شـعلہ ور داشتند
شهیدان ڪہ دل
را بہ دریـا زدند
عجـب پشت پایے
بہ دنیـا زدند
#شهید_سید_سجاد_خلیلی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
#شهیدی_که_مادرش
#صدایش_را_ازمزارش_میشنود
روزی سید مهدی از جبهه آمد و گفت - #مادرجان! بازهم جدّم به دادم رسید. در حال انجام عملیات بودیم؛ در محوری که ما بودیم تمامی نیروها شهید شدند و من در آنجا تنها ماندم، راه را گم کرده بودم و نمی دانستم به کدام سمت باید بروم. آنقدر #جدم #حسین(ع) و اربابم ابالفضل را صدا زدم که به طور #تصادفی و غیر ممکن نیروهای خودی مرا پیدا کردند.
هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم #سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد.
هر هفته پنج شنبه ها بر سر #مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل #قبر سید مهدی مرا #صدا می زند و چند بار می گوید: - #مامان!
سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم.
سید احمد غزالی (برادرشهید)
آخرین باری که می خواست #اعزام شود. با همه #خداحافظی کرد و من آخرین نفر بودم که باید با سیدمهدی خداحافظی می کردم، با هم روبوسی کردیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. سیدمهدی گفت: - داداش! این آخرین باری ست که می بینیمت و در آغوشت هستم. من دیگر برنمی گردم؛ حلالم کن.
خیلی ناراحت شدم و گریه کردم. هیچ وقت سیدمهدی را اینقدر نورانی ندیده بودم.
شب بعد، خواب دیدم که سید مهدی شهید شده است. دقیقاً یک هفته بعد خبر شهادت سیدمهدی را هم شنیدم.
#شهید_سید_مهدی_غزالی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_هفتاد_و_یکم
💢اسرای تازه و ماجراهای تازه
وضعیت اسفناک و تاریخ خونبار غواصان بازمانده از کربلای چهار و اسرای کربلای پنج، تا عید نوروز و تحویل سال ادامه داشت و به عید ختم نشد.
وارد سال ۶۶ شدیم و همچنان بساط کابل و شکنجه در جای جای اردوگاه برپا بود و این وضعیت ویژه و فوق العاده تا حدود شش ماه ادامه داشت. هر وقت تعدادی اسیر تازه را وارد اردوگاه می کردند ، همان بساط تونل وحشت برای اونا برپا میشد. گر چه با ورود هر دسته ای از اسرای جدید به اردوگاه تا چند روزی به اونا مشغول بودند و کمتر به آزار و اذیت ما می رسیدند ، ولی تکرار صحنه های وحشتناک تونل مرگ برای تعدادی از بهترین فرزندان این آب و خاک، شکنجه روحی ناشی از مشاهده این صحنه ها ، برای ما کمتر از شکنجه مستقیم خودمون نبود. اسرای جدید که میومدن ما قدیمیا را داخل می کردند و درها رو قفل می کردن. تازه می فهمیدم روزهای اول چی کشیدیم. می دیدیم اسرای مظلوم رو که داخل محوطه خاکی غلت می زدند و بعثیا مانند گله ای کفتار که در پی دریدن طعمه باشن ، چند نفری می ریختند رو سر یه نفر و آنقد می زدن که فرد قادر به تحرک نبود و خیلی وقتا اتفاق می افتاد اونایی رو که خصوصی و سفارشی شکنجه می شدن تا روزها و حتی هفته های متمادی نمی تونستن روی پاهاشون بایستند و برای دستشویی و هواخوری چهار نفر از دوستاش اونو با پتو جابجا می کردند.
بر خلاف عراقی ها که تا تقی به توقی می خورد دسته دسته و گوسفندوار خودشون رو تسلیم می کردند و فریاد دخیل الخمینی آنها بلند میشد ، بچه های ما بندرت و تنها در شرایط بحرانی و اکثرا زخمی به اسارت در می اومدن و به همین دلیل تعداد اسرای ما تا روزای پایانی جنگ خیلی کمتر از عراقی ها بود و به یک سوم هم نمی رسید. بیشترین اسرای ما متاسفانه در ماهای پایانی جنگ و بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به اسارت دراومدند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_هفتاد_و_دوم
💢کِرم زدن زخم مجروحین
هر سری جدیدی که از اسرا وارد اردوگاه میشد، همراهشون تعداد زیادی زخمی بود. در حالیکه طبق قوانین بین المللی و کنوانسیون حمایت از زندانیان جنگی ، عراق موظف بود مجروحین رو به بیمارستان منتقل کرده و مداوا کنند، همانگونه که ایران این کار رو انجام میداد، اما جلادان بعثی توجهی به این قضیه نداشتن و زخمیا رو هم مثل افراد سالم به اردوگاه منتقل می کردند. حسین سلطانی از اسرای مشهدی بعد از تحمل درد طولانی به مرور انگشتای دستش ریخت و بعلت عفونت دستی که میشد با اندک مداوایی خوب بشه، از مچ جدا شد. خیلی از بچه ها لت و پار بودن و شکستنی هایی داشتند و حتی مواردی از قطع دست و پا داشتیم ، اما بعثیا هیچکدوم رو بیمارستان نمی بردن - مگر در موارد بسیار نادر- و به همون حال در اردوگاه رها می شدن و تنها هر چند روز یه بار تعدادی که خیلی بدحال بودن رو به بهداری کوچک اردوگاه می بردن و مختصری پانسمان می کردن.
عدم رعایت بدیهی ترین اصول انسانی مانند مداوای مجروحین جنگی، سبب شد بتدریج تلفات ما شروع بشه و هر چند روز یه بار، یکی از بچه ها غریبانه و مظلومانه جان بده. به مرور زخما عفونی و بعد از مدتی زخمای عُمقی عفونت کرده و کِرم میزد. یک از بسیجیای شیراز که یه پاش قطع شده بود تمام زخماشو کِرم زده بود و هر چه آه و ناله می کرد به دادش نمی رسیدن و فقط گاهی یه کپسول پنی سیلین یا آمپی سیلین بهش می دادن . این تمامِ معالجه و درمانِ اونا بود و به همین خاطر بشهادت رسید. قافله اسرای مفقودالاثر در هرمکان و مقطعی شهیدی برجای میگذاشت و تعداد کاروانیان کم و کمتر میشد.
بر خلاف این رفتار غیر انسانی بعثی ها، خود شاهد بودم در جبهه های ایلام زخمیای عراقی رو مثل بچه های خودمون تو بیمارستان مداوا می کردند. اوایل جنگ که نوجوانی سیزده ساله بودم، برای عیادت یکی از بستگان به همراه خانواده به بیمارستان امام خمینی ایلام رفتم. سرباز زخمی عراقی بدون هیچ نگهبان و مراقبتی در قسمت عمومی بیمارستان بستری بود و مردم به عیادتش می رفتند و مثل مریضای خودشون براش کمپوت و میوه می بردن. هیچ مجروح عراقی قبل از بهبودی کامل به اردوگاه منتقل نمی شد، اما در عراق همه چیز بر عکس بود و بعثیا هیچ تفاوتی بین مجروح و سالم قائل نبودن و همون رفتار ظالمانه که با اسرای سالم داشتن با زخمیا هم همونجور رفتار می کردن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_شصت_و_پنجمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 9 📿 11 📿12 📿 13 📿 14 📿 15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 20 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_606_027)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊🕊