eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
✹﷽✹ ماجراے تیغ زهرآلوده را باور مڪن بدر را یڪ میخ ڪوچڪ ڪشتہ است..😭 ▪️شهادت مولا امیرالمومنین علی ابن ابی طالب( علیه السلام) تسلیت باد▪️ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 مستندی جدید از 🔸سه‌شنبه ۱۴ اردیبهشت ♦️ساعت ۱۶ از شبکه یک ว໐iภ ↬ @sangarshohada🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بودن تنها به نماز ایستادن و روزه گرفتن نیست؛ شیعه مرد عمل می‌خواهد. حضرت زینب(س) سجاده نشین نمی‌خواهد. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
حاج احمدمتوسلیان و غلامرضا از بدو آشنایی در سپاه منطقه ۶ تهران دوشادوش یکدیگر در تمامی صحنه های مقابله با ضد انقلاب حضور داشتند در پی آزاد سازی شهرستان پاوه در دی ماه ۱۳۵۸ حاج احمد که سرپرستی فاتحان شهر را بر عهده داشت به جای اینکه خود فرماندهی سپاه شهر را به دست گیرد این مسئولیت را بر دوش غلامرضا قربانی مطلق نهاد و حکم فرماندهی سپاه پاوه به نام این جوان قد بلند و خوش مشرب ، که ریش انبوه و سیاه و موهای مجعدش جذابیت خاصی به او می بخشید ، صادر شد و حاج احمد فرماندهی عملیات سپاه «پاوه» را پذیرفت... غلامرضا زبان فصیح و شیوایی داشت ،زمانی که احتیاج به سخنرانی ،مذاکره ،بحث و یا از این قبیل کارها بود ، برادر احمد او را میفرستاد .هر وقت از غلامرضا علت این امر را میپرسیدم ،بلند میخندید و میگفت : من چهره دیپلمات حاج احمد هستم . 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
پس از پاکسازی جاده پاوه و استقرار در شهر غلامرضا به عنوان فرمانده سپاه معرفی شد و حاج احمدمتوسلیان ،فرماندهی عملیات را بر عهده گرفت .بر خلاف احمد که اقتدار و سخت گیری اش معروف بود ، غلامرضا به شوخ طبعی و ملایمت شهرت داشت .به راحتی با هر کس می جوشید و محبتش خیلی زود به دل می نشست .تنها کسی که به راحتی جرات می کرد با احمد شوخی کند ،همو بود و اطرافیان متعجب بودند که با این اخلاق و روحیات ،چگونه با احمد چنین رفیق و همدم شده است ؟ زمانی که در پادگان بانه مستقر شدیم ؛هر روز صبح الاطلوع حاج احمد متوسلیان همه نیروها را وادار می کرد در آن هوای سرد و زمین یخ زده ؛مدت زیادی سینه خیز بروند تا آمادگی جسمی شان بیشتر شود . او و غلامرضا با یک کلت رولور در دست ،بالای سر نیرو ها می ایستادند و هر کس تنبلی می کرد ،یک گلوله کنار گوشش شلیک کرده و فریاد می زدند بجنب ...یک بار در حین سینه خیز رفتن ،من حسابی خسته شدم و تصمیم گرفتم که هر طوری شده کمی استراحت کنم . دقت کردم و تعداد گلوله هایی را که غلامرضا و احمد شلیک کرده بودند ،شمردم . وقتی که غلامرضا آخرین گلوله اش را شلیک کرد ،من طاقباز دراز کشیدم و نفس راحتی کشیدم .آمد بالای سرم و گفت :یعنی چه برادر ؟بجنب وا لا شلیک می کنم . با رندی گفتم :من دیگه نمی روم ،هر کاری می خواهی بکن . لوله اسلحه را به موازات گوشم قرار داد و فریاد زد :خجالت بکش برادر ،برو والا می زنم . اما من با خیال راحت گفتم :آسمان به زمین بیاید ،من دیگه سینه خیز نمی روم .و او باز هم تهدید کرد :به برادر احمد می گم بیاد خدمتت برسه . صبح روز چهاردهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ که «غلامرضا» و« علی شهبازی» جلوی مقر سپاه مشغول صحبت بودند ،سفیر مرگبار خمپاره ۱۲۰ و پس از آن صدای مهیب چند انفجار شهر را به لرزه در آورد .«غلامرضا» و« علی» هر دو میان غبار و دود ناشی از انفجار گم شدند و زمانی که خودمان را با لای سر آنها رساندیم ،تنها «علی» بود که ناله می کرد .«غلامرضا» خاموش و غرق در خون افتاده بر پشت ،روی خاک دراز کشیده بود . یکی از پاهایش به طور کامل از زیر کمر قطع شده و سینه و پهلویش ،مشبک شده یود .فریاد یا حسین فضای پادگان را پر کرد هر کس سر در گریبان خود گرفته بود و ناله می کرد .زمانی که حاج احمد از ماجرا با خبر شد به زحمت خودش را کنترل کرد . سر انجام با رسیدن به بالا ی سر جنازه ، بغضش ترکید . نشست و آرام و بی صدا ،اشک ریخت .پیکر در هم کوفته «غلامرضا» را در پاوه غسل دادند و « حاج احمد» شب تا صبح در کنارش ماند و در خلوت خود تلخ گریست. 📎فرماندهٔ سپاه پاوه 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۲/۱/۱۴ تهران ●شهادت : ۱۳۵۹/۲/۱۴ پاوه ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
‌بریز بر فـــــرقم ای کوفه، هر آنـقدری بـــلا داری... مبـادا از بـرای دخـتــرم زیـنـب نـگـه داری..😭 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
... ای کاش به افطارِ نگاهت برسانی دلِ ما را... ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🏴
ترین شهید علوے راز بیست و یڪ چہ بود سید...؟؟؟ در ۲۱ آمد و در ۲۱ رفت... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 🔆 حمله به کویت ۲ کمتر از ۲۴ ساعت بعد از حمله به کویت سر و کله اسرای کویتی به اردوگاه پیدا و چشم ما به جمالشان روشن شد . خودمان خیلی جای و امکانات داشتیم حالا آنها هم اضافه شدند. خدا چنین خواسته بود که پشتیبانان صدام اندکی زندانی در کنار اسرای ایرانی را تجربه کنند. اسرای کویتی بین اردوگاه اسرای مفقود تقسیم می‌شوند . یک آسایشگاه سهم اردوگاه ۱۱ در آن ایام گروهبان امجد و معروف مسوولیت بندهای اردوگاه را به عهده داشتند. نگهبانها سرگرم جنگ با کویت بودند و زیاد درگیر بچه‌ها نبودند. آسایشگاه سه به عللی که قبلا اشاره کردم به عنوان محل اقامت اسرای کویتی در نظر گرفته می‌شود . امجد بچه‌های آسایشگاه سه را بین سایر آسایشگاهها تقسیم می‌کند و البته از آنها بابت این جابجایی و تفرقه عذرخواهی می‌کند این نحوه برخورد فقط از امجد و در این ماه پایانی اسارت انتظار می‌رود. در اطراف اردوگاه ۱۱ هم هرجا فضای خالی بود به اسرای کویتی اختصاص داده می‌شود. یکی از دوستان که جهت کارگری به اطراف اردوگاه منتقل می‌شوند در فضای باز یک سوله که اسرای کویتی حضور دارند با تعدادی از شهروندان ایرانی مواجه و همکلام می‌شوند که در کویت گرفتار شده اند علی الظاهر از اتباع دیگر کشورها نظیر هند هم تعدادی اسیر در بین آنها مشاده می‌شود و البته بجز اتباع کویت ، سایر اسرا پس از تشخیص هویت در مدت کوتاهی آزاد می‌شوند. با شروع آزاد سازی اسرا در ۲۶ مرداد و تخلیه اردوگاه های اسرای صلیب دیده علی الظاهر اسرای کویتی از اردوگاه ما به آنجا منتقل گردیدند. صدام همچنان نگران ایران است و فردای حمله به کویت یعنی مورخ ۶۹/۵/۱۲ پنجمین نامه را راهی ایران می‌کند پاسخ مرحوم هاشمی ریاست جمهوری وقت که در تاریخ ۶۹/۵/۱۷ نگارش می‌شود همچنان تاکید بر پذیرش و مبنا قرار دادن قرارداد الجزایر به عنوان پیش شرط مذاکرات است . با حمله صدام به کویت چون آمریکا و دیگر اعضای دائم شورای امنیت طرفدار کویت بودند ۷ ساعت پس از آغاز جنگ ، شورای امنیت ، دولت عراق را به عنوان متجاوز معرفی و براساس فصل هفتم منشور سازمان ملل بلافاصله عراق را تحریم می‌کند و محدودیتهای هوایی دریایی .... اعمال می‌شود. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 5 📿 6 📿 7 📿 8 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 13 📿 14 📿15 📿 16 📿 17 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سلام دوستان متاسفانه ۶ساله هست مبتلا شده به .. تک فرزند هست من برای شفا زینب خانم چله یاسین گرفتم به مدت ۴۰روز.. هرکی میتونه کمکم کنه تو این چله همراهیم بکنه بهم پیام بده.. @FF8141 این چله سوره یاسین و به نیت شهید محمدرضا تورجی زاده میخونیم.. ازهمگی خیلی خیلی التماس دعا دارن..🙏 🔹شروع چله ۵ اردیبهشت و پایان چله ۱۳خرداد میباشد
4_293413254921716282.mp3
4.12M
🌸طرح تلاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸 (تندخوانے) جزء بیست و دوم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے ڪلام حق امروز هدیه به روح🌸🍃 🌷 ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
گویند چرا تو دل بہ ایشان دادی؟ وللہ ڪہ من ندادم ایشـــــان بردند... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
صفا دارد رو به دشمن ، پشت خاک‌ر‌یز ، کلام وحی خواندن . . . « فَاقْرَأوا ماتَیَسَّرَ مِنَ القُرآن » j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
روزی که آیت‌الله جوادی آملی خاک بر سر ریخت! 🔹زمان دفاع مقدس آیت‌الله جوادی آملی جبهه مشرف شده بودند تا ملاقاتی با بسیجیان داشته باشند؛ در میان رزمندگان، نوجوان باصفایی بود که ۱۴ سال داشت. 🌊پایین ارتفاع چشمه‌ای بود و باران گلوله از سوی عراقی‌ها می‌بارید؛ لذا فرماندهان گفتند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید. 🚶‍♂هنگامی که آیت‌الله جوادی تشریف آوردند، دیدند که آن نوجوان ۱۴ ساله داشت به سمت چشمه می‌رفت برای وضو. بسیجیان هرچه فریاد زدند نرو خطرناک است، آن نوجوان گوش نکرد. آخر متوسل شدند به این عالم وارسته حضرت آیت‌الله جوادی آملی که : "آقا! شما کاری بکنید." آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا می‌روی؟ گفت میروم پایین وضو بگیرم. گفتند پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرماندهان گفتند می‌توانی تیمم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با تیمم کافی است. 👦🏻نوجوان نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخند زیبایی زد و گفت بگذارید حاج آقا نماز آخرمان را با حال بخوانیم و رفت وضو گرفت و یک نماز باحالی خواند و برگشت. ⏱دقایقی بعد قرار بود عده‌ای از بسیجیان بروند جلو و با عراقی‌ها درگیر شوند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان ۱۴ ساله بود. یکی دو ساعت بعد آیت‌الله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. دیدند جنازه‌ای آوردند. آیت‌الله جوادی آملی نشستند و دیدند همان نوجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته... 😞آیت‌الله جوادی آملی کنار جنازه‌اش روی خاک نشستند، عمامه از سر برداشتند و خاک بر سر مبارکشان ریختند و گفتند: جوادی! فلسفه بخوان؛ جوادی! عرفان بخوان. امام به اینها چه یاد داد که به ما یاد نداد؟! 💔من به او می گویم نرو و او می گوید بگذار نماز آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا می دانستی که این نماز، نماز آخر توست؟! ✍راوی: شفیق فکه، شبکه ایثار @sangarshohada 🕊🕊