اون روزا که هنوز تو حال و هوای شهید و شهادت نبودیم فقط حواسمون به درسامون بود
یه روز صبح بیدار شدیم
دیدیم مامان گریه میکنه،بابا ناراحته،فهمیدیم حاج قاسم رفته :)
از اون روز به بعد فهمیدیم رهبری خیلی غریبن
از اون روز به بعد تازه فهمیدیم حاج قاسم چه مرد بزرگی بود و ما از دستش دادیم
از اون روز که گذشت کرونا شروع شد
با کرونا کلاسامون مجازی شد
همه میگفتن این نسل میخواد چی بشه همه سرشون تو گوشیه...
اغتشاشات ۱۴۰۲شروع شد
پر پر شدن آرمان عزیز رو دیدیم
بدن زخمی سید روحالله دیدیم
یتیم شدن خیلیا رو دیدیم
غم تازه عروسا رو دیدیم...
انفجار کرمان...
هممون مردیم و زنده شدیم با این انفجار...
کاپشن صورتی کوچولو رو دیدیم که پر زد
شهیده فائزه رحیمی که خودش یه دهه هشتادی بودُ رفت...
ما موندیم و فکر به این که الان رهبرمون چه غم بزرگی رو دارن تحمل میکنن
و ما نمیتونیم هیچ کاری براشون بکنیم
شاید بزرگترامون هیچوقت متوجه نشن که داریم به آب و آتیش میزنیم که یه کاری برا امام زمانمون کنیم ولی نمیتونیم...
ما ابراهیم هادی،همت ها،چمران ها و بهشتی هارو ندیدیم
ولی همه تلاشمون رو میکنیم که شبیهشون بشیم
ما همون نسلی هستیم که حساب هممونو مینویسن به پای یسری که دین و ایمان ندارن و خدا و پیغمبر نمیشناسن.
ولی با همه این دردا و غما آقا جانمون به ما گفتن انقلاب رو ما به نتیجه میرسونیم
پس ما محکم وایسادیم تا رهبر عزیزتر از جانمون بدونن ما هستیم در کنارشون تا رسیدین به قلهی ظهور