🔴بیایم خودمان را اسیر #دکترهای_بی_سواد نکنیم!
🔹ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯿﮑﻨﻢ، ﺑﭽﻪ که ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺧﻮﺩﻡ را ﺑﻪ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﺯﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ نروم!
ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯهم در ﻓﮑﺮ ﺍﻭﻥ ﺩﮐﺘﺮﯼ هستم ﮐﻪ ﻣﻨﻮ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺑرایم استراحت پزشکی و دارو تجویز میکرد!
دکتر مدرک تحصیلی اش را از کجا گرفته بود؟!
نمیدانم اما به نظرم، دکتر هر جا هستی، بیسوادی!!
😊😊😊😊
🔹طنز امروز جامعه ما هم همین است!
به دوران بچگی و تمارض به مریضی و فرار از درس و مدرسه هم محدود نمیشود!
خیلی وقتها؛
هم خودمان را گول میزنیم، هم خانواده و هم جامعه و کشورمان را...!
🔸️ امروز وقتش رسیده عده ای اعتراف کنند هدفشان از رفتن به ستاد انتخاباتی فلان نماینده و وکیل و وزیر؛ زرق و برقها و بزن و بکوبها بود!!
و بگویند که خوشی خودتان را فدای فلاکت جامعه کردند!!
🔸سوال
آیا الان بزرگ شدید؟!
چه میشه اگه این دفعه دیگه سر دکتر و خودتان کلاه نگذارید!
حواستان را خوب جمع کنید که هر بلایی سرخانواده و اجتماع امد؛ مقصر اصلی خودتان هستید و بی خودی گله نکنید!!
حواستان باشد که این روزها دوباره خودمان را به مریضی نزنیم که دکترهای امروز که مسئول سلامت و میزان معیشت ما هستند، ثابت کردند در این امر #بی_سواد اند!
پ.ن: دوباره دکترهای دولتی درحال تجویز دروغی به نام #مذاکره_مجدد هستند./بیایم اینبار خودمان را به مریضی نزنیم که این دکترها از 6 سال پیش هم بیسواد تر شده اند.
✍ #علی_سبحانی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🌷بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن🌷
#فرازے_از_وصیت_نامہ
خدایا وقتے بهترین آشیانہ براے خانوادهام در این دنیا مهیا شد ڪه محتاج ڪسی نباشند، ڪمڪ ڪن تا از این دنیا خوب پر بکشم.»
شاید اعزام جوانان و مقاومت آنها در آن سوے مرزها سخت باشد اما جهاد در خانه سختتر است.
بدانید هیچ مرگے بالاتر از #شهادت نیست و حق پیروز است.
#شهید_روح_الله_کافی_زاده🌷
#ولادت:١٣۵٩/۶/٢۶
#شهادت:١٣٩٢/٢/١۴
#نحوه_شهادت:اصابت تیر به سر
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#خاطرات_شهید
من اسماعیل را نمیشناختم؛
ولی هر روز میدیدم که کسی میآید و چادرها و آبگیرها را تر و تمیز میکند با خودم فکر میکردم که این شخص فقط چنین وظیفهای دارد یک روز هر چه چشم به راهش بودم تا بیاید و باز به نظافت و انجام وظایفش بپردازد، پیدایش نشد و احساس کردم که او از زیر کار شانه خالی میکند از این رو، خود به سراغش رفتم و گفتم: «چرا امروز نیامدی؟»
او در پاسخ گفت: «چشم الان میام» کسانی که نظارهگر چنین صحنهای بودند سخت ناراحت شدند و گفتند: «تو چه میگویی؟ او فرمانده لشکر است»
من که احساس شرمندگی میکردم؛ در صدد عذر خواهی برآمدم اما او بود که کریمانه و با متانت گفت: «اشکال ندارد» و با خنده از کنار ماجرا گذشت...
#شهید_اسماعیل_دقایقی 🌷
منبع: خبرگزاری دانشجو
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#خاطرات_شـهدا
🌷شب #اعزام، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشیاش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم.
🌷طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعتهای خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد.
🌷موقع نماز صبح، از خواب #پرید. نقشههایم، نقشه بر آب شد. او #خوشحال بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانهی مامانم.
🌷مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه #دمغ بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. میخواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم.
🌷من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود...
✍ به روایت همسر بزرگوار شهید
#شهید_محسن_حججی🌷
#سالرروز_شهادت
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊