#فرزندان_شهید_علی_زنجانی💔
پدر ای یاد تو آرامش من...!
امشب از کوچه دل تنگی من می گذری؟!
جانِ من زود بیا!
بغلم کن پدرم...!
آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو ...
#شهید_علی_زنجانی🌷
#هنیئا_لک_یا_شهید
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#ڪلیپ
تصاویری تازه منتشر شده از سه ستاره شهدای مدافع حرم در کنار هم:
محمدحسین محمدخانی، محسن حججی و مصطفی صدرزاده
📎وقتی که شهید صدرزاده شهادت خود در روز تاسوعا را پیشبینی میکند...
#شهید_صدرزاده
#شهیدحججی
#شهید_محمدخانی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_سیوهشتم
💢حماسه علی ناصح فر قزوینی(۳)
احمد چلداوی که مترجم صحنه فجیع شکنجه علی قزوینی بود نقل میکنه:
"یکی از بعثیا اومد دنبالم و بردنم توی اتاقی که علی رو شکنجه میدادن که ترجمه کنم. دیدم علی رو به چوب فلک بستن و دو نفر از بعثیا دو طرف چوب فلک رو بالا نگه داشتن و علی کرده داره با کابل میزنه و خون از کف پاهاش جاری بود و پوستش کنده شده بود. علی حتی یه بار هم ناله نکرد و با همون آرامش همیشگی به بعثیا نگاه می کرد." احمد میگه "بعثیا از من خواستن به علی بگم به امام توهین کنه و جونش رو نجات بده، من که نگران بودم مبادا علی زیر شکنجه شهید بشه بهش گفتم علی تقیه کن و چیزی که ازت میخوان انجام بده. علی فقط بهم نگاه کرد و لبخند زد و سکوت کرد. "
علی با سکوتش بر عظمت امام خمینی(رحمه الله علیه) و حقانیت راه آن امام بزرگوار مهر تاییدی زد و حتی حاضر نشد تقیه کنه و به امامش کوچکترین اهانتی بکنه. احمد میگه "افسر بعثی به من گفت حالیش کن اگه توهین نکنه آنقدر شکنجه میشه تا زیر شکنجه کشته بشه"، اما علی همچنان مقاومت کرد. چند روز متوالی علی رو می زدن و شکنجه میکردن تا آخرش بعثیا بستوه اومدن. بدن کوفته شده علی رو انداختن توی یکی از آسایشگاهها و اعلام کردن این فرد ممنوع الملاقاته و هر کس باهاش تماس بگیره و حرف بزنه کتک میخوره، ولی بچه ها توجهی نکردن و شروع کردن به مداوا و مراقبت از علی و مدتها طول کشید تا خوب شد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_سیونهم
💢مشکل ارشد زندان قلعه
گره و مشکل بزرگی که توی زندان قلعه داشتیم این بود که با یه نفر آدم زمحت و ترسناک بنام «علی کُرده» مواجه بودیم که اصلاً تو این فازا نبود و نه اهل نماز بود و نه اعتقادی به این مسائل داشت و اصلا از بسیجی جماعت متنفر بود و هر وقت احتمال داشت بره بچهها رو لو بده و مشکلساز بشه.
حالا چطوری این مشکل رو باید حل کرد؟
بظاهر نه اهل گفتگو بود و نه منطق. خیلی زورمند و زورگو بود و تیپش به پهلوانا می خورد. سرشونه های قوی و عضلانی و بازوهای کلفت. ظاهرا توی این یه سالی که اسیر شده بود عراقیا همه جوره بهش رسیده بودن و اصلا تیپ و قیافه اش به اسیر نمیخورد.
فکری تو ذهنم جرقه زد که ریسکش البته خیلی بالا بود. با بچههای شورا مطرح کردم. اکثرا مخالف بودنو میگفتن: این آدمی که ما می شناسیم هیچ انعطافی نداره و آدم بشو نیست و حتی احتمال داره باعث دردسرمون بشه.
طرح چی بود؟
با توجه به این که هم زبون من بود و من با ادبیات اونا کاملا آشنا بودم و میدونستم با چه زبونی با اون حرف بزنم، پیشنهاد کردم بعد از چند جلسه گفتگوی اولیه که باهاش دارم و رابطۀ اولیه برقرار میشه ایشون رو به یه ناهار تو گروه خودمون دعوت کنیم و بساط دوستی رو باهاش بچینیم. اگه سربراه شد چه بهتر، اگرم نشد حداقل تو رودبایستی بیفته و برای بچهها و برنامههای فرهنگی مشکلی ایجاد نکنه و کسی رو لو نده و بی طرف بمونه. بالاخره بچه ها رو متقاعد کردم و گفتم آقا سنگ مفت و گنجیشگ هم مفت. تیری تو تاریکی میندازیم. اگه به هدف خورد که بهتر اگه هم نخورد چیزی رو از دست ندادهایم وبرای اینکه مشکلی برای بقیه ایجاد نشه و کسی احیانا لو نره، من میرم بعنوان این که هم زبونمه و دوست دارم باهاش آشنا بشم طرح دوستی میریزم و بعد از مدتی اگه دیدم میشه و زمینهاش هست دعوتش میکنیم ناهار و باب گفتگو رو باهاش باز میکنیم. اگر هم زمینه فراهم نشد منو بخاطر پیشنهاد دوستی که معرفی نمیکنه و مشکلی برام پیش نمیاد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_هشتاد_هشت
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿11📿 17 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_726_774)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
💢تماس تلفنی شهید با نویسنده کتابش
https://eitaa.com/sangarshohada/15314
💢دزدیده شدن حاج قاسم
https://eitaa.com/sangarshohada/15594
#برای_پیداکردن_مطالب_کلیک_کنید
#دست_های_خدا
#روی_زمین_باشید
سلام همسنگران عزیز ما خادمین سنگرشهدا قصد داریم مثل هرسال هزینه ای را برای شب عید خانواده های نیازمند جمع اوری کنیم و به دستشون برسونیم..چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه به این ای دی پیام بده..
@FF8141
💢 قیمت مهم نیست، مهم نیت خیر شما هست
اجرتون باشهدا🌹
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
555
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
نسیم یادت
پیراهن دلتنگی را
بر تن ساعتهای انتظار
می دوزد ،
و آرزوها با هر پلک زدن
دنیای با تو بودن را
بر قامت واژه ها
هجی می کنند ..
کاش!
آغوشت رویایی
دور از دست نبود...
#شهید_حاجقاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
📸 #عکس_ناب
🔺تصویری کمتر دیده شده از شهید سلیمانی و فرماندهان دفاع مقدس در کنار رهبر انقلاب
📎در این تصویر قدیمی چهره شهدایی چون شهید همت، شهید خرازی و احمد متوسلیان به چشم میخورد که دوشادوش یکدیگر به دور مقام معظم رهبری حلقه زدهاند.
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
🔴پیکر ۲۱ شهید مدافع حرم امروز در قم تشییع میشود
🔹در پی درگیریها در ادلب سوریه ۲۱ نفر از نیروهای تیپ فاطمیون و زینبیون به شهادت رسیدند که امروز یکشنبه ۱۱ اسفند در محل گلزار بهشت معصومه (س) قم تشییع و در قطعه شهدای بهشت معصومه تدفین خواهند شد.
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
شب میرود و عطر سحر میگردیم
در صبح ظهور یـار بــر میگـــردیم
غم نیست که #قاسم_سلیمانی رفت
ما را بکــشید زنــــدهتر میگـــردیم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_ابومهدی_المهندس🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
▫️لقب او در بین دوستان و همرزمانش «حاجی» بود. همواره در صف اول نماز او را می دیدم. به یاد دارم روزی که سرگرم صحبت کردن با رزمندگان گردان بود، از بلندگو نوحه آهنگران به گوش رسید که با محتوای زیارت کربلا بود. لحظه ای بعد اسدالله سکوت کرد و به دور دستهای بیابان خیره شد.
▫️در عملیات والفجر یک از ناحیه دست مجروح شد و چون شدت جراحاتش زیاد بود، مجبور شدند که دستش را قطع کنند.
▫️اسدالله قبل از این اتفاق همواره در ماه محرم میان دار هیئت حضرت عباس (ع) بود و به آن حضرت ارادت خاصی داشت. هر وقت دو دستش را بلند می کرد و به سینه فرود می آورد، شور و حالش همه را منقلب می کرد. هرگاه می خواست نامه ای برای خانواده اش بنویسد به همسرش تاکید می کرد که پسرانش را به هیئت های عزاداری امام حسین (ع) ببرد تا از همان بچگی با امام حسین (ع) و واقعه عاشورا آشنا شوند.
▫️رزمندگان بسیار به او احترام می گذاشتند، چون که با یک دستش دوست داشت در جبهه باشد و تاجان دارد با تجاوزگران بجنگد.
▫️بعد از عملیات والفجر هشت که از خط مقدم به عقب برگشتم سراغش را گرفتم که در داخل چادر بچه ها به من گفتند که دو روز پیش در جریان همین عملیات با اصابت گلوله به شهادت نائل آمده است.
از چادر بیرون زدم، درحالی که به پرچم علمدار حسین (ع) خیره شده بودم
✍راوی: «علمدار» همرزم شهید پازوکی
#شهید_سردار_اسدالله_پازوکی🌷
▫️ولادت: ۱۴۳۴/۲/۲
▫️شهادت: ۱۳۶۴/۱۲/۱۰
▫️محل شهادت: فاو، عملیات والفجر هشت
▫️منبع: سایت دفاع پرس
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
قرار بود با چراغ مخصوص، راه رو به بچه ها نشون بده...
چراغ توی دست راستش بود که تیری به دستش خورد...
گفتیم چراغ رو رهاش کن؛
گفت: "نه! من راهنما هستم"
با دست چپ چراغ رو گرفت؛ تیری به پهلویش نشست، باز هم کوتاه نیامد؛ تیر بعد به دست چپش خورد چراغ رو به دندان گرفت؛ تیر بعد به فکش خورد؛ چراغ که افتاد خودش هم افتاد
📎پ.ن:
علمداران، علمداری را از عباس بن علی(ع) آموخته اند....
"اَلا لایَحمِلُ هذا العَلَمَ اِلّا اَهلُ البَصَرِ وَ اَهلُ الصَّبرِ"
#شهید_اسماعیل_مسعودی🌷
#علمدار_حسین
#علمداران_خمینی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
روایت همسر شهید مدافع حرم " #محمد_پورهنگ" و خواهر #شهید_اصغر_پاشاپور از شهادت مظلومانه همسرش
#شهید_محمد_پورهنگ
#شهید_اصغر_پاشاپور 🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
▫️ماجرای نخستین آشنایی حاج قاسم سلیمانی با شهید مصطفی صدرزاده از زبان خود ایشان:
📎من واقعا عاشق مصطفی بودم...
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#دست_های_خدا
#روی_زمین_باشید
سلام همسنگران عزیز ما خادمین سنگرشهدا قصد داریم مثل هرسال هزینه ای را برای شب عید خانواده های نیازمند جمع اوری کنیم و به دستشون برسونیم..چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه به این ای دی پیام بده..
@FF8141
💢 قیمت مهم نیست، مهم نیت خیر شما هست
اجرتون باشهدا🌹
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_چهل
💢از محبت خارها گل میشود
این نظر و ایده مقبول واقع شد و من کارمو شروع کردم. یه روز که تنها بود و سرش خلوت بود رفتم پیشش و با لجهه کرمانشاهی باهاش سلام و احوالپرسی کردم و از اینکه یه کُرد ارشد اردوگاهه ابراز خرسندی کردم و گفتم ما از تکریت۱۱ تعدادی هستیم که دوست داریم با شما در ارتباط باشیم و چند نفر از دوستان مثل آقا جوهر محمدیان و آقا رسول و علیحسن قنبری رو به ایشون معرفی کردم و با زبون خیلی ملایم طوری که تملق هم نباشه باهاش طرح دوستی ریختم و اونم دید که فقط من نیستم و تعدادی دیگه کُرد همراهمه خوشحال شد و ارتباط دوستانۀ با ما رو قبول کرد و باهاش رفیق شدم.
چند جلسهای از خاطرات اسارت و ایران و غیره گفتم و در نهایت اونو ابتدا با برخی دوستان اردوگاه ۱۱ آشنا کردم. بعدشم دعوتش به ناهار کردم. راستش اول میترسید مبادا طرح و توطئهای در کار باشه و چیزخور بشه ولی وقتی مطمئن شد، دعوت منو قبول کرد. قبلش من رفتم پیش بچههای اتاق خودمون و کاملا توجیهشون کردم که موقتا گذشتۀ این آقا رو فراموش کنید و با روی گشاده و اخلاق خوش باهاش برخورد کنید. هدفمون جذب ایشونه و اگه خدا خواست و با ما همراه شده به نفع خودمون و نتیجهش آسایش بچههاست. انصافا بچه ها هم به روی خودشون نیاوردن و استقبال گرمی ازش کردن.
دهانش از تعجب بازمونده بود و اصلاً تصور نمیکرد بچه حزب اللهی هایی که به خونش تشنه بودن و اونم بشدت از اینا متنفر بود اینجوری با آغوش باز ازش استقبال کنن. ناهار رو با هم خوردیم و ایشونم با خوشحالی رفت اتاق خودش. قرار شد همه تو اردوگاه با ایشون همکاری کنن و همین جوری هم شد و ایشون هم قول داد هر کاری از دستش برمیاد کوتاهی نکنه.
این برخورد شایستة بچهها و از همه مهمتر نادیده گرفتن گذشته وی، ایشون رو از درون متحول کرد و فرد دیگهای شد. من دائم باهاش در ارتباط بودم و راهنماییش میکردم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_چهلویکم
💢نمازخون شدن علی کُرده
بهش میگفتم: ببین علیآقا دیگه ماهای آخر اسارته و شما هم تو ایران خونواده داری و باید برگردی پیش خونوادهت. این بچهها خیلی زود فراموش می کنن و اگه تو خوب بشی و بهشون خدمت کنی و کسی رو آزار ندی، هم اینجا راحتی و همه دوستت دارن و باهات همکاری می کنن و هم ایران کسی برات مشکل و مزاحمتی پیش نمیاره. بالاخره اینا هموطنای تو هستن و اون طرف دشمنه. طوری رفتار کن نه دشمن اذیتت کنه و نه هموطنای خودتو برنجانی که باهات دشمن بشن. بچه ها هم باهات همکاری میکنن که دچار دردِسر نشی. خدا روشکر خودش در کلام وسخن من تاثیری گذاشت که واقعا این فرد متحول شد و قول همکاری داد. دیگه نه کاری به کار فعالیتای فرهنگی داشت و نه مزاحمتی ایجاد میکرد. یه وقتایی سرکی می کشید توی بعضی جمعها و حرفایی میشنید که تا حالا نشیده بود و براش جالب و نو بود. داشت از اینجور حرفا خوشش میومد.
یه روز منو صدا زد و گفت آقا رحمان میای اتاق من صحبتی باهات دارم. گفتم علی آقا چرا که نه؟ رفتم تواتاقش و بعد از کمی خوش و بش گفت: نماز و قرآن یادم میدی؟ گفتم: معلومه که میدم.
از همون لحظه شروع شد و نماز و بعد از چند جلسه قرآن رو باهاش کار کردم. یه دفتر و مداد آورده بود و هر چی من میگفتم مینوشت و با علاقه تمرین و تکرار میکرد. بعد از مدتی نماز خوندن رو یاد گرفت و دست و پا شکسته قرآن هم میخوند. عوض شدن این آدم یعنی عوض شدن جوِّ اردوگاه. با تغییر روحیات علی و همکاری و صمیمیتش با بچه ها، دوباره امنیت و آرامش به اردوگاه برگشت و خیالمون از خبرکشی و معرفی افراد و خلاصه آزار و اذیتای داخلی آسوده شد. هر وقت بعثیا بهونه میگرفتن، با احترام بلند میشد و با یه زبونی قانعشون میکرد و گاهی هم برای خالی نبون عریضه یه داد و فریادی هم سر بچه ها میکشید که عراقیا بو نبرن که این متحول شده و داره با بچهها همکاری میکنه.
بعد از اون نه کسی رو به دشمن معرفی کرد ونه مزاحمتی برای فعالیتای فرهنگی ایجاد شد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_هشتاد_نه
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿1 📿 2 📿 3 📿 4 📿 5 📿 6 📿 7 📿 8 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 13 📿14 📿15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 29 📿 30 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_727_774)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
556
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
#چالش_لبخند
یڪ نفــر حسرت
لبخند تـو را مـیبـارد...
#خنده ڪـن عـشق
نمک گیـــر شود بعـــد بـرو...
#سردار_دلها
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊
وصيت نامهاش را بـاز كردم...
اشک هایم را پاك كردم...
📎نوشته بود:
«پدر و مادر عزيزم من #زكات فرزندان شما بودم كه با طيب خاطر پرداختيد، حالا به فكر #خمس باشيد»..
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
عاشقــان را
با تعلق هـا چه ڪار ...
روز اول
عهد با خون بستهایم
گر به جـان ما
زَنـد مولا محڪ
لیتنا یٰا لَیتَنا ڪُنا مَـعَڪ ...
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
عاشقــان را با تعلق هـا چه ڪار ... روز اول عهد با خون بستهایم گر به جـان ما زَنـد مولا محڪ لیت
#خاطرات_شهید
برشی از کتاب #یادت_باشد: کناره سفره عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب به من برگشت،
ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم، حمید خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه
بعد از خواندن خطبه عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! حمید خندیدو گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده #دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من! 😍
✍راوی؛همسر شـهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊