دوستان متاسفانه پیچ سنگر شهدا رو از دسترس خارج کردن😔
instagram.com/_u/sangareshohada2
لطف کنید از پیج جدید سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید.. دوباره فالو کنید...ممنون
#به_بهانه_روز_کارگر
💠کارگر سادهای که شهید مدافع حرم شد
آقا سید ۱۳ سالش بود که جهت جنگ با کفار بعثی عازم جبهه شد.
پس از دفاع مقدس و ازدواج ، به همراه همسر خود بر روی زمین های کشاورزی مردم گلستان کارگری می کرد.
با شروع حمله تکفیری ها احساس وظیفه کرد و با پیگیری های فراوان عازم سوریه شد تا در پیشگاه عمه سادات شرمنده نشود.
تا اینکه در ۲۷ ماه مبارک رمضان سال گذشته پاداش زحمات خود را از #حضرت_زینب سلام الله علیها دریافت کرد و آسمانی شد.
#شهیدسیدرضا_حسینی_نوده🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
ازگمنامی نترس
از اینکہ اسم ورسمے نداری نترس
از تنهاییت در عین شلوغیها
غمگین مباش کہ گمنامی #اولین_گام
براے رسیدن است!
#شهید_میثم_ساعدی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
حرف ما شُهدا این بود ڪہ،
اين #قدرت_طلبےها،
رياڪارےها
و خود خواهےها بايد #محڪوم شود؛
سُنت رسول الله(ص) باشد،
نہاسلام معاويہ و اسلام نمائے...
#شهید_هادی_فضلی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
18.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 سلسله کلیپهای تصویری
#چهارشنبه_های_سیاسی 5
✳️با رویکرد تحلیل #ریزش_های_انقلاب
🎤استادعبادی از اساتیدمهدویت و پژوهشگر تاریخ معاصروانقلاب
👈جلسه 2: بررسی افکار و عملکرد
#سیدمحمد_خاتمی 5
@sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #پایی_که_جا_ماند ✫⇠قسمت :7⃣5⃣ ✍ به
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #پایی_که_جا_ماند
✫⇠قسمت :8⃣5⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
روزنامههای عصبانیِ عراق، جزئیات نشست تاریخی مجلس خبرگان ایران رانوشتند. از خبر روزنامهی الثوره فهمیدیم آیتاللّه خامنه ای بهعنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران انتخاب شده است.
از روز قبل عراقیها بهخصوص افسر شفیق عاصم مسئول بخش توجیه سیاسی، دربارهی رهبری آینده نظر اسرا را جویا میشدند. دلشان میخواست بدانند چه کسی رهبر ایران خواهد شد. افسران و نگهبانها وقتی جواب اسرای ایرانی را میشنیدند چهرهشان در هم میرفت و نمیتوانستند ناراحتیشان را پنهان کنند. دوست نداشتند آیتاللّه خامنه ای رهبر ایران شود. حتماً علتش را خودشان بهتر میدانستند. بعضی از آنها میگفتند: رئیس القائد، شورای فرماندهی حزب بعث از جمله عزت ابراهیم الدوری و طارق عزیز دوست دارند، ایران بعد از خمینی، مسعود رجوی را به عنوان رهبر انتخاب کند. اگر رجوی نشد، آیتاللّه منتظری!
به گروهبان مؤذن گفتم: من تعجب میکنم که شما چطور نمیدانید که هیچ آدم کت وشلواری نمیتواند رهبر شود. مهندس کریمی به او گفت: عزت ابراهیم و طارق عزیز دوست دارند سر به تن ملت ایران نباشد!
تنها خبری که دلهای نگران و مضطرب اسرای ایرانی را آرام کرد، انتصاب آیتاللّه خامنهای به عنوان رهبر ملت ایران بود. خبری که مرهمی شد بر دلهای داغدار و مصیبتدیده اسرا در سیاهچالهای عراق.
امشب آخرین برنامه تلویزیونی سیمای مقاومت سازمان منافقین از تلویزیون عراق پخش شد؛ نمیدانم چرا مجری این برنامه زیاد به امام توهین کرد. بچهها واکنش نشان دادند و صدای مرگ بر منافق و مرگ بر رجوی گوش آدم را کر میکرد. سازمان منافقین همه چیز را تمام شده میدانستند. بچهها به خاطر توهین خبرنگار برنامهی سیمای مقاومت به سر نگهبان گفتند تلویزیونشان را ببرند بالا و اِلا آن را میشکنند!
یکی از بچهها رفت که تلویزیون را بشکند. حاج سعداللّه مانعش شد. تعجب کردم وقتی حاج سعداللّه به او گفت: میخوای تلویزیون رو بشکنی، بیتالماله! به حاج سعداللّه گفت: مگه ایرانه که ماله بیتالمال باشه. حاجی به او گفت: مگه حتماً باید مال ایران باشه تا بیتالمال محسوب بشه، این تلویزیون مال مردم عراقه، درسته که در اختیار ارتش صدامه، ولی همیشه که صدام زنده نیست، یه روزی هم عراق از شرش راحت میشه. به بچهها اعلام کرد هیچ کس تلویزیون عراق را نگاه نکند. بعد از رحلت امام بچهها آتش زیر خاکستر بودند. مدتها قبل بچهها به خاطره توهین برنامه رادیوی مجاهد به سمت بلندگوهای اردوگاه سنگ پرت کرده بودند. رادیو مجاهد با هزینه غربیها علیه انقلاب و امام تبلیغ میکرد. برنامههای سیمای مقاومت و سخن روز سازمان منافقین از ایستگاههایی که اطراف شهر بغداد با هزینههای سازمان سیا و دیگر کشورهای اروپایی تأمین شده بود، پخش میشد. از همان اوایل جنگ یک فرستنده رادیویی به نام صدای آزاد ایران زیر نظر ارتشبد اویسی ایجاد شده بود که علیه نظام اسلامی ایران فعالیت میکرد.
نگهبانها فکر میکردند با نشاندن اجباری بچهها پای تلویزیون و تماشای برنامه سازمان منافقین، میتوانند ما را نسبت به نظام و انقلاب و امام بدبین کنند.
علی جاراللّه میگفت : اصلاً بعثیها با این امید که بتوانند فکر شما را منحرف کنند براتون تلویزیون آوردن!
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #پایی_که_جا_ماند ✫⇠قسمت :8⃣5⃣ ✍ به
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #پایی_که_جا_ماند
✫⇠قسمت :9⃣5⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۶۸ ـ تکریت ـ اردوگاه ۱۶
برایم عجیب بود چرا سیدحسن نگهبان عراقی با من خوشرفتار شده. در ضرب و شتمهایی که میشدیم، با من و سیدمحمد شفاعتمنش کاری نداشت. او تنها نگهبان سید اردوگاه بود. از این که با من و سیدمحمد با ملایمت و محبت برخورد میکرد، تعجب میکردم. سیدحسن اهل شهر کوت بود. آدم سیاهچهره و لاغراندامی بود. به قیافهاش میآمد، سی و پنج سالی داشته باشد. آدم خشک و بد اخلاقی بود. کمتر در کار بچهها ریز میشد. با وجود اینکه سید بود، کینهاش به خاطره کشته شدن پسرعمویش در جنگ ایران و عراق بود. آنطور که تعریف میکرد، گویا از بچگی با پسرعمویش همبازی بود. به سیدمحمد گفتم: سید محمد! این سیدحسن با من مهربان شده، میگه با سادات کاری ندارم، چی شده رفتارش تغییر کرده؟ ازش بپرسیم ناراحت میشه؟ سیدمحمد گفت: برخوردش با من هم خوب شده. بپرسیم، چرا ناراحت بشه، اون که باهامون خیلی خوبه!
از آن جمع هزار نفری بیش از سی، چهل نفرمان سید بودیم. با کسانی که میفهمید سید هستند، خوشرفتار بود. به همراه سیدمحمد کنار در ورودی سوله صدایش زدم و علت خوشرفتاریاش را پرسیدیم. سیدحسن گفت: کاری با سادات ندارم! شما دو تا که باید خوشحال باشید! گفتم: خوشحالی که سر جای خودشه، همین جوری دلم میخواد بدونم چی شده که با من و سیدمحمد کاری نداری! گفت: این بار که رفتم مرخصی، وقتی داشتم برمیگشتم، مادرم صِدام زد و گفت پسرم! میدونم تو اردوگاه اسیران ایرانی خدمت میکنی، شیرم را حلالت نمیکنم، اگه تو اردوگاه، فرزندان حضرت زهرا سلاماللّهعلیها را اذیت کنی! به این خاطرِ که باهاتون کاری ندارم!
خود سیدحسن اقرار میکرد اگر مادرم این حرف را نمیزد، رفتارم مثل قبل بود. برای مادرش حرمت زیادی قائل بود. میگفت: مادرم خیلی برام عزیزه، بهش قول دادم با سادات کاری نداشته باشم! در دلم گفتم، چه میشد اگر مادر دیگر نگهبانها مثل مادر سیدحسن سفارش سادات و غیره سادات را میکردند. اگر چنین اتفاقی میافتاد، اردوگاه گلستان میشد. برای مادر سید کحسن از ته قلب دعا کردم. هفتهی بعد، عصر پنجشنبه مقداری حلوا و خرما برای مجروحین آورد. خیرات بود. یکسال قبل پدر ش بر اثر سکته قلبی فوت کرده بود. مادرش از او خواسته بود این بار حلواها و خرماها را بین اسرای مجروح تقسیم کند و اسرای ایرانی برای پدرش فاتحه بخوانند. اولین و آخرین باری بود که در اسارت خیرات میآوردند و برای اموات یکی از نگهبانها فاتحه میخواندم. به نظر میآمد مادرش زن مؤمنه و متدینی باشد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #پایی_که_جا_ماند ✫⇠قسمت :9⃣5⃣ ✍ به
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #پایی_که_جا_ماند
✫⇠قسمت :0⃣6⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
علی جاراللّه نام تعدادی از جاسوسها و خبرچینها را به رامین حضرتزاد گفته بود. تعدادی از آنها را میشناختم. بعضیشان آدمهای زیرکی بودند و دم به تله نمیدادند. فقط خودشان و عراقیها میدانستند جاسوساند. جاسوسها تصور نمیکردند علی جارالله چیزی بگوید. ما هم به روی خودمان نمیآوردیم. رامین خیلی حرص میخورد. قصد داشت با دو، سه نفر از جاسوسها ارتباط برقرار کند. میخواست با آنها طرح دوستی بریزد و کاری کند که دست از این کارشان بردارند.
قبل از ظهر رامین سراغم آمد و گفت: یه فکری دارم!
- چه فکری، خیره ان شاالله؟
- در مورد آدمایی که خبر چینی میکنن و دونسته یا ندونسته جاسوس عراقیا شدن!
رامین معتقد بود نباید دست روی دست بگذاریم تا عراقیها این همه جاسوس پروری کنند. راهی پیدا کرده بود. بیشتر جاسوسها، افراد سیگاری بودند. رامین معتقد بود با ابزار سیگار در برابر سیگار میتوانیم خیلی از آنها را از این کارشان منصرف کنیم. کاری که با تعدادی از بچهها در کمپ ملحق انجام دادیم، اما سازماندهی شده نبود. وقتی صحبتهایش را شنیدم، امیدوار شدم. میخواست تشکیلاتی و حساب شده عمل کند.
قرار شد با همان حقوق یک و نیم دینار ماهیانه همه را سیگار بخریم. دیگر دوستان غیرسیگاری اش را نیز تشویق کرد از حقوق ماهیانهشان سیگار بخرند. به همراه خیلی از بچههای هم فکرمان که رامین را قبول داشتیم، تصمیم گرفتیم سیگارهایمان را در اختیار رامین قرار دهیم. رامین کار بلد بود و حساب شده عمل میکرد. بلد بود با آنها از چه دری وارد شود. اگر من به یکی از جاسوسان پنج نخ سیگار میدادم که جاسوسی نکند، رامین با یکی، دو نخ او را از این کار برحذر میداشت. او جاسوسها را از طریق افراد خاصی زیر نظر داشت. اگر جاسوسی از او سیگار میگرفت که جاسوسی نکند، بیخبر و مخفی که سراغ نگهبانها میرفت و خبر میبرد، رامین میفهمید. میدانست چه کسانی هم از توبره میخورند، هم از آخور. بعضی وقتها با این عده از جاسوسها با زبان خشونت سخن میگفت. گروه واکنش سریع رامین که سرگروهشان علی کارکن بود، گوش به فرمانش بودند؛ هر چند تا کارد به استخوانش نمیرسید از ابزار خشونت استفاده نمیکرد. در شرایط خاص که سیگارها به ته میرسید، رامین از بچهها سیگار قرض میگرفت.
بیشتر اسرای سیگاری که سیگارشان همان ده، پانزده روز اول ته میکشید، از رامین سیگار قرض میگرفتند. بعضی از بچهها هر ماه یکی، دو پاکت سیگار بلاعوض به رامین میدادند تا در "بانک سیگار" استفاده کند. سیگار ابزاری بود که عراقیها در جهت اجیر کردن اسرای ضعیفالنفس از آن به خوبی بهره میبردند.
بازار عراقیها با تدبیری که رامین به خرج داده بود، کساد شد. عراقیها تعدادی از فرماندهان را در اردوگاه شناسایی کردند. وقتی افراد لو رفتند، بچهها به خبرچینها میگفتند : ارزش لو دادن فلانی چند نخ سیگار بود؟ میاومدید دو برابر اونو از خودمون میگرفتید، اما این کارو نمیکردید. عراقیها از رامین و همفکرانش بدشان میآمد. نمیخواستند جاسوسی در اردوگاه با مشکل مواجه شود. هر چند هیچ وقت بساط جاسوسی برچیده نشده، اما رامین عراقیها را غافلگیر کرد. او با جاسوسهای سیگاری صحبت میکرد و بیشتر از سیگاری که عراقیها میدادند به آنها میداد تا به هموطنشان خیانت نکنند. رامین به آنها میگفت: شما از عراقیها سیگار میگیرید و در عوض دوستان و هموطنان خودتون رو لو میدید، ما به شما سیگار میدیم، این کارو نکنید؛ به هم اسارتیهای خودتون ظلم نکنید، خودتون رو آلودهی گناه و معصیت نکنید.
بعضی از سیگاریها که از راه حلال سیگار به دست میآوردند، بلند میگفتند: چهار نوبت ماساژ، هر بار دو ساعت، یک نخ سیگار؛ کی حاضره!؟
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_سی_وهفتمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷2🌷3🌷4🌷5🌷8🌷9🌷🌷13🌷19🌷20🌷21🌷22🌷23🌷24🌷25🌷26🌷27🌷28🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_495_826)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊