#کتاب_خوب😍
خلاصه ای از کتاب
درزمان دفاع مقدس دشمن به دلیل ناتوانی درجبهه ها شهرهای مرزی راخصوصا کرمانشاه رابارها وبارها (بیمارستان،شرکت نفت،خانه ها ومدارس) بی رحمانه مورداصابت موشک قرارداد،کتاب موردنظرخاطراتی ازحمله ی وحشیانه ی دشمن به دانش آموزان ومردمی که درمیدان شهر مجروح وشهید شدند.
#نویسنده: شعله جهانگیری
#نام_کتاب: روزی که شادی ام بمب باران شد
#پیشنهاد_مطالعه☺️
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
May 11
🔻 رد انتساب برجام توسط رهبری در دیدار با دانشجویان:
🔹 "نامهای که دربارهی برجام نوشته شد و شرایطی که ذکر شده که در این صورت تصویب میشود را ببینید. منتها اگر این شرایط اجرا نشده، وظیفه رهبری این نیست که وارد بشود."
"آنطور که برجام عمل شد، من خیلی اعتقادی نداشتم و بارها هم به رئیسجمهور و وزیر خارجه گفتیم و تذکر دادیم. "۹۸/۴/۱
🔸جالب است رهبری از ابتدا فرمودند:
من روز اول سال ۹۲ اعلام کردم من حرفی ندارم. بعضی از مسئولین و دولتمردان - دولتمردان آن دولت، بعد هم دولتمردان این دولت - فکر میکنند در قضیهی هستهای ما با آمریکاییها مذاکره کنیم [تا] موضوع حل بشود؛ گفتیم خیلی خب، اصرار دارید شما، در این موضوعِ بالخصوص بروید مذاکره کنید؛ ولی در همان سخنرانی اول امسال گفتم من خوشبین نیستم. ۹۲/۱۱/۲۸
🔸رهبری اجازه برجام را ندادند؛ اجازه مذاکره دادند. دربارهی برجام هم شرایطی را معین کردند که رعایت نشد.
اینکه آقای محمدرضا باهنر، پس از رد کردن انتساب برجام به رهبری از سوی ایشان، مجددا رهبری را متهم میکند نشان میدهد این جماعت برای پاک کردن گناه خود و یاران نزدیکشان چون علی لاریجانی در برجام به هرکاری متوسل میشوند. حتی دروغ بستن به رهبری!
این گفته های باهنر مستلزم رسیدگی قضایی است.
#امید_حاجی_زاده
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
لِمَن هذا القلب الذي يخفقُ في قلبي؟
این قلب کیست که درون قلبم میتپد...؟!
پ.ن: تصویری زیبا از مرتفع ترین نقطه دنیا که حرم شهدای گمنام در آن قرار دارد...
اینجا #کهف عاشقان الله است و قلب تپنده شهر؛ حیات شهر از اینجا سرچشمه می گیرد که "بَل اَحیاء عند رَبِّهِم یُرزَقون"...
تهران_ارتفاعات کلکچال _تپه نورالشهدا
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_شهید_مرتضی_جاویدی ✫⇠قسمت :6
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_مرتضی_جاویدی
✫⇠قسمت :7⃣
#نیمه_پنهان_ماه
✍ به روایت همسر شهید
... مات و مبهوت به صورت آقا مرتضی نگاه می کردم.
آن روز خیلی به عمق صحبت هایش نرفتم. فقط مرا راضی کرد و مقداری هم نور امید در دلم روشن کرد. ولی بعد از رفتنش فهمیدم که او مسیر اینده زندگیم را برای من روشن کرده و تا آخر خط را برایم در دفتر یاداشت نموده است.
پس از آن صحبت ها دیگر حاظر نبودم در رابطه با رفتن به جبهه اش حرفی بزنم. کوله بارش را برداشت و با آن سادگی همیشگی اش با اهل منزل خداحافظی کرد و رفت. در آن لحظات دوباره دلم گرفت. خواستم گریه کنم ولی به خودم این اجازه را ندادم او را مشایعت کردم. تا آنجایی که از دیدگانم محو شد. به اطاقم برگشتم , گوشه ای نشستم و به آنچه بین من و او ردو بدل شده بود فکر کردم. شب و روزهای متعددی خودم را با آن مشغول کردم.
حال و روزم عوض شد نمی فهمیدم چکار بکنم. هیچ گونه تماسی بامرتضی نداشتم. دلم به شور افتاده بود. زمانی که اطرافیانم این حال و روز من را دیدند همگی مرا دلداری می دادند. چند روزی از این ماجرا گذشت که با خبر شدم آقا مرتضی آمده. پس از مراجعت به منزل, قضیه را برایش تعریف کردم.
کمی خندید و گفت در عملیات فکه بی سیم چی ما شهید شد و راه را گم کردیم و در نهایت به محاصره عراقیها درآمدیم. در آن منطقه رملی و گرم نمی دانستم که چه کار بکنیم پشت یک خاکریز رفتیم و آنجا متوجه شدیم که صدای چند نفر از آن طرف خاکریز می آید. اول فکر کردیم بچه های خودمان هستند خیلی خوشحال شدیم وقتی به بالای خاکریز رفتیم آنها را دیدیم و صدایشان کردیم. آنها به سمت ما تیراندازی نمودند. بعد از آن با تلاش زیاد بچه ها و یک درگیری سخت موفق شدیم از محاصره آنها فرار کنیم.
من از فرط خوشحالی نمی دانستم چی کار کنم. هر لحظه خدا را شکر می کردم که هنوز سالم هستند, تا بیشتر برای اسلام خدمت بکنند. دقیقا یادم نیست چند روزی در منزل بودند که دوباره عازم جبهه شدند. مدتی گذشت دوباره برگشت, جراهت های سطحی برداشته بود. به همین علت سری هم به ما زد و مجددا به منطقه جنگی رفت. طولی نکشید که دوباره مجروح شد ولی اینبار کمی بیشتر از دفعه قبلی. به منزل که آمد ساک و لباسش را به من داد تا آنها را بشویم وقتی درب آن را باز کردم دیدم, یکدست لباس عراقی استهم در وسایلش هست...
📚 منبع:پیشانی و بوسه(جلد ۶، شمع صراط)
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_شهید_مرتضی_جاویدی ✫⇠قسمت :7
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_مرتضی_جاویدی
✫⇠قسمت :8⃣
#نیمه_پنهان_ماه
✍ به روایت همسر شهید
🌷 ... ساک و لباسش را به من داد تا آنها را بشویم. وقتی درب آن را باز کردم دیدم یک دست لباس عراقی است. رو به آقا مرتضی کردم و با یک لحن تند گفتم: چرا این لباس های عراقی را به تن می کنی؟ ببین تا به حال دو مرتبه مجروح شده ای در حالی که هر دو بار این لباس به تن داشتی. آقا مرتضی این لباسا نجس است خواهش می کنم دیگر این را نپوشید. من دیگر طاقت ندارم آن را بشویم. الان پاره اش می کنم.
هر چه کردم که آن لباس را پاره کنم جلویم را گرفت و به من گفت: من با این لباس در جبهه خیلی موثرتر هستم از شما می خواهم که روی این تصمیمتان تجدید نظر کنید.
دیگر طاقت نیاوردم که روی حرف خودم بایستم, لذا لباس را برداشتم و داخل تشت آب انداختم تا مقداری خیس بخورد. پس از گذشت ساعتی مشغول شستن آن البسه پر از خون شدم. آقا مرتضی به نزد من آمد پهلویم نشست و همان طور که مشغول شستن آنها بودم, عکسی آورد و به من نشان داد که در آن سوار یک جیپ بود که بقول خودش از عراقی ها به غنیمت گرفته بو.
ادامه صحبتش این بود که من با همین لباس چنیدن بار به داخل عراقی ها رفته ام و با آنها نان و ماست خورده ام و مرا نشناخته اند. این جیپ هم که می بینی با بچه ها سوار ان می شویم و در منطقه گشت می زنیم مال عراقی هاست.
پس از اینکه لباس ها را شستم آقا مرتضی نگاهی به آنها انداخت و پس از کمی تامل رایش برگشت که دیگر آنها را نبپوشد چرا که اکثر جاهایش سوراخ شده بود. آن لباس را به برادرش داد تا در کار بنای آن را بپوشد.
یکی دو روز این ماجرا گذشت. یک شب که داخل اطاق نشسته بودیم. متوجه شدم خیلی به من خیره شده, علت را از او پرسیدم. آهی از نهاد دل بیرون کشید و گفت: ای کاش شبی که من به منزل شما آمدم به من جواب مثبت نمی دادی و حاضر نمی شدی که با من ازدواج کنی!
نگذاشتم حرفش را ادامه دهد و سریع وسط حرف هایش پریدم و به ایشان گفتم انتخاب من آگاهانه بوده و هرگز هم از این وضعیت پشیمان نیستم و هر لحظه خدا را شکر می کنم که با یک فرد وارسته ای همچون شما ازدواج کردم.
بعد از اتمام صحبت هایم رو به من کرد و گفت: امیدوارم که مرا حلال کنید، من تا به حال همسر خوبی برای شما نبودم و می دانم که در نبود من همه سختی ها را تحمل می کنی، ولی آرزوی هر زن و شوهری است که در طول زندگیشان در کنار یکدیگر باشند و زندگی آرام و خوبی را برای یکدیگر درست کنند، ولی چکار می شود کرد، تقدیر ما هم اینطور است و ما مسلمانیم و موظفیم که هر موقع مسئله ای برای اسلام پیش می آید باید از همه چیز خودمان بگذریم و به این دین مقدس خدمت کنیم، خواهش می کنم که شما هم بخاطر اسلام این مشکل را تحمل کنید.
من که از حرفهای آقا مرتضی سر در نمی آوردم، فقط یکپارچه گوش شده بودم و سعی می کردم از اعماق وجودم حرف هایش را بشنوم و درک کنم.
حدود یک سال از ازدواجمان می گذشت و هر ماه سابقه نداشت که خبر شهادت ایشان زبان به زبان نشود. من که از بس ناراحت می شدم و گریه می کردم و مرتب تصویر شهادت و تدفین آقا مرتضی بسان پرده سینما در جلوی چشمانم نقش می بست. هر وقت که نامه یا پیغام معتبری از زنده بودنش, یا اینکه خودش می آمد من خیلی خوشحال می شدم. هر وقتی او با مریضی من رو برو می شد می گفت: خدایا من کاری برای شما نکردم خودت حق اینها را برمن حلال کن!
بعد رو به من می کرد و می گفت: تو چرا خودت را اینقدر زجر می دهی، اصلا ناراحت نباش من هر کجا که باشم فکر خودم و شما هستم مرگ هم که دست خداست وقتی خواست بیاید کاری از دست من و شما بر نمی آید.
می گفتم:آقا مرتضی من که دست خودم نیست، بالاخره من هم انسانم و عاطفه دارم. حق دارم که برای مونسم دل بسوزانم و به فکر شما باشم. چطور از من توقع دارید که اصلا به شما فکر نکنم.
حقیقتا چند روزی که ایشان در مرخصی و نزد ما بود من حالم خوب بود, ولی همینکه به منطقه می رفتند دوباره همان حالات روحی به سراغم می آمد و ممکن نبود که مریض نشوم. لذا زمانی که ایشان با این وضعیت من روبرو شد تصمیم گرفت که مرا به اهواز ببرد...
📚 منبع:پیشانی و بوسه(جلد ۶، شمع صراط)
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_و_دومین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
📿4📿5📿7📿8📿9📿10📿11📿12📿13📿14📿15📿16📿17📿19📿20📿24📿26📿27📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_540_000)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
دوستان لطف کنید از پیج جدید سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید...ممنون☺️
instagram.com/_u/sangareshohada2
May 11