🔴به تیترنگاه کنیدخبراست. اما بی وجدانی bbc رادرعکس میتوان یافت. بیشترخبرهایی که کلید واژه کرونا دارددارای عکسی از اماکن مذهبیست.
#هدف تزریق موذیانه ذهنیت به ضمیر #ناخودآگاه مخاطب است بدون آنکه خودش بفهمد. چگونه؟
هروقت ازبیماری و بلا صحبت شد بطوراتوماتیک تصویر اماکن مذهبی درذهن مجسم شود!
🔻وقتی از شستشوی مغزی سخن گفته میشود قرارنیست گروهی را تداعی کنید که دور یک نفر حلقه زده وبه فرامین او گوش میسپارند. شستشوی مغزی مدرن اینگونه است وتوسط رسانه ها اتفاق می افتد به همی سادگی و زیرپوستی بدون آنکه متوجه باشید. کمی زمینه کافیست تا طرف بتواند ذهنیت خودرا درحافظه شما بنشاند.
ضرورت یادگیری #سواد_رسانه
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
دستش قطع شد ، امّـا... دست از یاری امامزمانش برنداشت در #کربلای_چهار مثل اربابش فرمانده بود فرمان
#خاطرات_شهید
با قایق گشت می زدیم. چند روزی بود
عراقی ها راه به راه کمین می زدند به مان.
سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان. ایستادیم و حال و احوال.
پرسید « چه خبر؟ »
- آره حسین آقا. چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم.
مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه، می پریم پایین، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم.»
پرسید « پس کی نماز می خونی؟ »
گفتم : « همون عصری. »
گفت : « بیخود. »
بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم.
همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم.
#شهید_حسین_خرازی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#اطلاعیہ
💢 مستند زندگی نامه
#شهید_اصغر_پاشاپور
ساعت 19:35 از شبکه دو سیما
تهیه شده توسط سپاه حضرت سیدالشهداء (ع) استان تهران
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
پَهلوون هاےِ محلہ رفتن و
#مادرا موندن و ڪوهِ خاطِرات!
اونا ڪہ تو بهشتن اما
سَلامتے مادَراشون صَلوات ...
#پنجشنبہ_های_دلتنگی
#یاد_شهدا_باصلوات🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_آرزوها
شب آرزوها همین ارزومه
ببینم ضریح حسین روبه رومه
دوست دارم اقا محاله ندونی
خونه ام هیئتا شد تو اوج جوونی
#شب_زیارتی_ارباب❤️
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_سیوچهارم
💢مرگ بر ضد خمینی
یه روز دیگه بازفرمانده اردوگاه (زندان قلعه) بهمراه تعدادی از نگهبانا بچهها رو توی محوطه بخط کرد و از همه خواست که علیه امام شعار بدیم. تعدادی امتناع کردن و حاضر شدن کتک بخورن و شعار ندن. یکی از اونا نوجون ۱۵ ساله ای بود که چثه کوچک و ریزی هم داشت. بهش گفتن بگو مرگ بر ..... با شهامت و جسارتِ بی نظیری فریاد کشید مرگ بر ضد خمینی. فرمانده هاج و واج شده بود. گفت: شیگول های؟ یعنی این چی میگه؟ زیاده. یه چیزی اضافه گفت. خوب متوجه نشدن دقیقاً چی گفت؟ دوباره بهشون گفتن: تکرار کن. باز با صدای بلند گفت: مرگ بر ضد خمینی. یکشیون متوجه شد و به فرمانده گفت: سیدی «های یگول الموت لضد الخمینی». قربان این میگه مرگ بر ضد خمینی. فرمانده داشت منفجر می شد و دستور داد بریزن رو سرش و تا تونستن اون نوجوون رو کوبیدن. به اندازهای به این بچه زدن که حالت روانی بهش دست داد و تا روز آزادی همون جور بود و دیگه نفهمیدم بعد از آزادی خوب شد و شفا پیدا کرد یا نه.
چند روز دیگه این وضعیت ادامه پیدا کرد و قضیه لوث شده و بچهها زیر بار نمیرفتن، آخرش تسلیم شدن و دست از این برنامه مسخرۀ شعارگویی کشیدن. اینم از ثمره های شیرین استقامت و تسلیم نشدن در برابر خواسته ناحق بعثیا بود. بعد از چند روزی که تو خودمون بودیم ، بچه های شاخص که قبلا مسئولیتهایی در کارای علمی، فرهنگی داشتن، ارتباطاتی با هم برقرار کردن و با همفکری و مشورت قرار شد کم کم و بصورت نامحسوس، دوباره برنامه ریزیهایی صورت بگیره که بچهها از دست نرن و دچار یأس و افسردگی نشن. حفظ روحیه بچهها در همه اردوگاهها جزو اولویت های اول ما بود. از اونجایی که ایمان و اعتقادات بچهها واقعا قوی بود و بعد از یه مدت کوتاه رخوت و سردرگمی ، دوباره و خیلی زود خودمون روجمع و جور کردیم و با شرایط موجود وفق پیدا کردیم و سعیِ مون بر این بود که الآن و با این شرایط باید بهترین کار ممکن رو انجام بدیم. در واقع نوعی بازسازی روحی، روانی صورت گرفت ، خصوصا اینکه تجربیات بسیار با ارزشی هم از شرایط سخت گذشته بدست آورده بودیم. همۀ اونا ذخیره و اندوختهای ارزشمند در اختیارمون قرار داده بود که بتونیم بر شرایط جدیدِ پیش اومده فایق بیایم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_سیوپنجم
💢یادِ سیلی خوردن زهرای اطهر میکنیم
یه روز بعثیا ریختن توی آسایشگاهها و شروع کردن به تفتیش وسایل بچهها. از داخل یه آسایشگاه ۱۵ نفره تکه کاغذی پیدا شد و نوشتهای روی آن نوشته بود که توجه بعثیا رو به خودش جلب کرد.
شعری بود که به زبان فارسی نوشته شده بود. بسیار زیبا و پر محتوا و بگونهای زبان حال ما در اسارت بود. احمد چلداوی رو صدا زدن و بهش گفتن که اون شعر رو بخونه. احمد هم شروع کردن به خوندن شعر:
بسم رب العالمین دل را منور میکنیم*
صبر در رنج و الم را این چنین سر میکنیم*
گر نصیب ما نشد آن مرگِ سرخ با شرف*
در اسارت این چنین غوغا و محشر میکنیم*
گر به زیر چکمه دشمن شویم آزرده جان*
یادی از آن دردِ دندان پیامبر میکنیم*
گر دل ما را برنجانند به درد روزگار*
سر به چاه صبر چون سلطان حیدر میکنیم*
گر شود از ضربت سیلی کبود رخسار ما*
یاد سیلی خوردن زهرای اطهر میکنیم.*
بقیه ما رو فرستادن داخل آسایشگاه و اون ۱۵ نفر رو نگه داشتن وکابل بدست آماده کتک کاریشون شدن. یکی از نگهبانای بعثی گفته بود: اگه نویسنده خودش رو معرفی کنه با بقیه کاری نداریم و الّا همه شکنجه میشن. حتی تهدید کرده بود که می تونیم تعدادی از شما رو بکشیم. نادر دشتی پور که اون وقت مسؤل بند بود، مهلت خواسته بود تا با هم مشورتی بکنن. نادر به بچه های اون اتاق گفته بود یکی باید بلند بشه و به گردن بگیره ولی هر کسی که این کارو بکنه بدونه که احتمال داره زنده بر نمیگرده و زیر شکنجه شهید بشه.
🔅 حماسه ی علی ناصح فر قزوینی
یکی از بچه های قزوین بنام علی ناصح فر یه جوون ۲۰ ساله و پاسدار بود، سریع بلند شد و گفت من گردن میگیرم. علی بسیار آروم و صبور و خوش اخلاق بود. بچهها بهش میگفتن علی قزوینی. این فداکاری در واقع نوعی عملیات شهادت طلبانه برای نجات دادن بقیه بود. با برگشتن بعثیا برای گرفتن پاسخ، علی قزوینی مسئولیت رو به گردن گرفت و گفت من نوشتم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_هشتاد_هشت
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 9 📿 11 📿 11 📿 12 📿 13 📿 15 📿 16 📿 20 📿 21 📿 22 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_726_774)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#حاج_حسین_یکتا:
امشب گریۀ اِنقطاع بکن؛
[بگو:] خدایا بسه دیگه؛
نگاه کن سَرِ زانوهام زخم شده!
از بس که شیطون منو زده زمین...
#لیلةالرغائب
#ﺷﻬﺎﺩﺕ_ﻫﻤﻪ_ﺁﺭﺯﻭﻣﻪ
ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
553
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
نه طبق مــُد دوستتان دارم!!
نه به حکمِ سُنت!
همه چیز بنا بــر فطرت است ..
خــوب ها دوست داشتنی اند
مثـل شما .....
#شهید_حاجقاسم_سلیمانی
#شهید_اصغر_پاشاپور
#شهید_محمد_پورهنگ
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_حاج_قاسم
اونقدر که #لبنانی ها و یمنی ها و سوری ها و بقیه اهل جبهه مقاومت این مدت به یاد سردار شهید سلیمانی کلیپ و نماهنگ و سرود خوانده اند، شاید در #ایران نداریم..
📎پ ن :
یکی از نمونه های امروز که سعی کردند #فارسی هم بخونن یا بدر رحل مع الفجر #قاسم_سليماني
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#مهـــــدے_جان
«روز جمعہ» نامہے
اعمال ما را باز نڪن 😔
حتـم دارم باز کنے
#حالتــ پریشان مےشود؟؟
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
همسر شـهید:
فرهادِ من راوی جنگ دفاع مقدس بود،یک ماه مانده به اینکه سال کهنه جای خود را به سال نو دهد فرهاد راهی سرزمین های نور می شد و از رشادت های جوانان و نوجوانانی میگفت که شاید هیچ کدام از آن ها را ندیده بود...
به من همیشه میگفت : من تو و محمد رو همه زندگی ام رو از همین شهدا گرفتم و این تنها خدمتیه که من براشون انجام میدم،که با روایتگری یاد و خاطره شهدا رو زنده نگه میدارم..شرط اولیه ازدواجمان هم همین بود که در این مسیر همراهش باشم ، نه اینکه مانع باشم و من در همه سفر ها همراهش بودم.
#شهید_فرهاد_خوشهبر
#سـالروز_شـهادت 🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
مجال مـــــن
همین باشـــــد
کہ پنهـــــان
عشـــق او ورزم...!😍
#خادم_الشهدا
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#فرازے_از_وصیت_نامہ :
شهدا را فراموش نڪنيم، شهدا زندهاند
هر چه خواستہ ام، از شهدا و امام رضا(ع) گرفتہ ام
شما هم هر چه ميخواهيد، از شهدا بخواهيد.
#شهید_میثم_نظری🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_سیوششم
💢حماسه علی ناصح فر قزوینی(۱)
یه سری علی رو بردن و مقداری کتکش زدن و بهش مهلت یه شبه داده بودن که همدستاش رو معرفی کنه و بگه چه کسانی از ماجرای این شعر خبر داشتن و تهدیدش کرده بودن که اگه اعتراف نکنه زیر شکنجه کشته میشه.
شبش اومد پیش من و گفت: آقا رحمان بنظرت من چه کنم؟ اینا از من کاری رو میخان که امکان نداره انجام بدم و من اهلش نیستم کسی رو معرفی کنم و از طرفی می ترسم زیر شکنجه طاقت نیارم و آخرش کاری رو که نباید بکنم انجام بدم. من علی رو خوب می شناختم و می دونستم اگه زیر شکنجه استخوناش رو هم خُرد کنن، اسم کسی رو نمیگه، احساس کردم فقط اومده که چیزی بشنوه و دلش آروم بگیره و با قوت قلب بیشتری با قضیه مواجه بشه. من فکر کردم چی بگم که به درد این جوون بخورده و دلش قرص تر بشه. حکایتی از توکلِ به خدا به ذهنم رسید و اونو براش تعریف کردم و گفتم علی جان بخدا توکل کن خودش مشکل گشایی میکنه و ما هم برات دعا می کنیم که سالم برگردی.
حکایت یونس نقاش
حکایت از این قرار بود که: «شخصی به نام یونس نقاش که کارش انگشترسازی و نقش و نگار آن بود و دوستان امام هادی علیه السلام بود، روزی با عجله و شتاب نزد امام وارد شد و پس از سلام اظهار داشت: یا ابن رسول الله! من تمام اموال و نیز خانوادهام را به شما میسپارم. حضرت به او فرمود: چه خبر شده است؟ یونس گفت: من باید از این دیار فرار کنم. حضرت در حالتی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: برای چه؟ مگر چه پیش آمدی رخ داده است؟! یونس جواب داد: چون که وزیر خلیفه - موسی بن بغا - نگین انگشتری را تحویل من داد تا برایش حکاکی و نقاشی کنم و آن نگین از قیمت بسیار بالائی برخوردار بود، که در هنگام کار شکست و دو نیم شد و فردا موعد تحویل آن است؛ و میدانم که موسی یا حکم هزار شلاق و یا حکم قتل مرا صادر میکند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_سیوهفتم
💢حماسه علی ناصح فر قزوینی(۲)
به علی قزوینی گفتم: امام هادی (علیهالسلام) فرمود: آرام باش و به منزل خود باز گرد، تا فردا فرج و گشایشی خواهد بود. یونس طبق فرمان حضرت به منزل خویش بازگشت و تا فردای آن روز بسیار ناراحت و غمگین بود که چه خواهد شد؟ و تمام بدنش میلرزید و هراسناک بود از این که چنانچه نگین از او بخواهند چه بگوید؟
در همین احوال، ناگهان، مأموری آمد و نگین را درخواست کرد و اظهار داشت: بیا نزد موسی برویم که کار مهمی دارد. یونس نقاش با ترس و وحشت عجیبی برخاست و همراه مأمور نزد موسی بن بغا رفت. و هنگامی که یونس از نزد موسی برگشت، خندان و خوشحال بود و به محضر مبارک امام هادی (علیهالسلام) وارد شد و اظهار داشت: یا ابن رسول الله! هنگامی که نزد موسی رفتم، گفت: نگینی را که گرفتهای، خواسته بودم که برای یکی از همسرانم انگشتری مناسب بسازی؛ ولی اکنون آنها نزاعشان شده است. اگر بتوانی آن نگین را دو نیم کنی، که برای هر یک از همسرانم نگینی درست شود، تو را از نعمت و هدایای فراوانی برخوردار میسازیم. امام هادی(صلوات الله علیه) تا این خبر را شنید، دست مبارکش را به سمت آسمان بلند نمود و به درگاه باری تعالی اظهار داشت: خداوندا! تو را شکر و سپاس میگویم، که ما - اهل بیت رسالت - را از شکرگزاران حقیقی خود قرار دادهای. و سپس به یونس فرمود: تو به موسی چه گفتی؟ یونس اظهار داشت: جواب دادم که باید مهلت بدهی و صبر کنی تا چاره ای بیندیشم. امام هادی(علیه السلام) به او فرمود: خوب گفتی و روش خوبی را مطرح کردی.»
این حکایت رو براش نقل کردم و گفتم شاید در این قضیه حکمتی باشه و من و تو از اون بی خبر باشیم. رضایت در چهره علی بوضوح دیده میشد و به فکر فرو رفت. روز بعدش علی رو بردن و دل ما هم با علی رفت، او با آرامش رفت ولی ما به شدت بی قرار بودیم که مبادا این جوان رو بخاطر یه تکه کاغذ از دست بدیم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_هشتاد_هشت
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿11📿 20 📿 21 📿 22 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_726_774)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#دست_های_خدا
#روی_زمین_باشید
سلام همسنگران عزیز ما خادمین سنگرشهدا قصد داریم مثل هرسال هزینه ای را برای شب عید خانواده های نیازمند جمع اوری کنیم و به دستشون برسونیم..چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه به این ای دی پیام بده..
@FF8141
💢 قیمت مهم نیست، مهم نیت خیر شما هست
اجرتون باشهدا🌹
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
554
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
شَفَتُ الجَنَّةَ مَرَّتَینِ
مَرَّه بِعیونِها،
وَ مَرَّه بضحکة ها ...
بهشت را دو بار دیدم،
یک بار در چشمهایش
و یک بار در لبخنـدش ...
#شهید_حاجقاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊