#آقاۍ_من
ڪاش دستِ بیعتمان با تو،
از جنس حجة الوداعیان نباشد؛
ڪہ غدیر را در همان برڪہ گذاشتند..
ڪاش #بیعتمان عمّــارگونہ بماند..
ڪاش داعیہ علوے بودنمان،
رنگِ ڪوفے نگیرد...
#صبحتون_علوی🌷
#باولایت_تاشهادت❤️
ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
●نوروز ۹۲ همه ی خانواده به اتفاق محمدحسین عازم سفر حج عمره شدیم. یک شب وقتی برای نماز جماعت مغرب وعشابه "مسجدالنبی رفتیم قرار گذاشتیم بعد از نماز در صحن مسجد النبی یکدیگر را ببینیم.
●همه کنار نزدیکترین دیوار به بقیع کنار هم نشستیم. طوری که شرطه ها به ما شک نکنند و ما را بلند نکنند
●محمدحسین حال خوشی داشت شروع کرد به خواندن "روضه_مادر روضه آتش و میخ و درودیوار و ما آرام گریه میکردیم که شرطه ها متوجه ما نشوند. وقتی به ما نزدیک میشدند محمد حسین صدایش را پایین می آورد و وقتی از ما فاصله میگرفتند بلند روضه می خواند...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#سالروز_ولادت🌷
j๑ïท➺ @sangarshohada🕊
💢 بنیاد شهید کرمانشاه پاسخ دهد!
📌 درسال ۱۳۹۱ شعبه های ۳۷ و ۲۴ تجدیدنظر دیوان عدالت هم مجروحیتم را تایید کردند، ولی هنوز بنیاد شهید اسلام آباد غرب در کرمانشاه و تهران به علت اینکه مدارک بالینی همزمان نداشته ام، مرا پذیرش نکرده است! بیایید با نام و یاد خدا معاینه ام کنید.
دولت محترم، مجلس محترم، کمیسیون های اجتماعی و اصل نود مجلس و فراکسیون رزمندگان و ایثارگران
سلام علیکم
اینجانب غلامرضا نوروزی، سرباز و رزمنده ارتشی ۸ سال دفاع مقدس هستم. طبق مدارکی که دارم و برایتان بارها فرستادم در ۴ عملیات شرکت داشته ام. در روز سیزده بدر سال ۱۳۶۲ در جبهه جنوب فکه مجروح شدم.
ارتش با کمیسیون های مربوط به صورت سانحه و احراز مجروحیت و جانبازی، توسط شورای عالی پزشکی ارتش ۱۴ درصد جانبازی برایم تایید شده است و کمیسیون ماده ۱۲۰ قانون نیروهای مسلح نیز آن را تایید کرده است.
با ارائه شکایت، درسال ۱۳۹۱ شعبه های ۳۷ و ۲۴ تجدیدنظر دیوان عدالت هم مجروحیتم را تایید کردند؛ ولی هنوز بنیاد شهید اسلام آباد غرب در کرمانشاه و تهران به علت اینکه مدارک بالینی همزمان نداشته ام مرا پذیرش نکرده است! بیایید با نام و یاد خدا معاینه ام کنید.
در این مورد ارتش برای تعیین درصد ۲ بار مرا احضار کرد که هر دو بار مجروحیت مرا تایید و درصد دادند.
شماره پرونده ام در سازمان ایثارگران ارتش ۸۰۹۰ در سال ۱۳۹۱ می باشد.
هنوز برای من اقدامی نشده و برای صدمین بار تقاضای رسیدگی از مسئولین نظام، مجلس شورای اسلامی، قوه قضاییه و بنیاد شهید دارم.
خدا را خوش می آید چون ما رزمندگان مدارک همزمان بالینی نداریم از حق و حقوق تعیین درصد و جانبازی افتاده باشیم؟ امیدوارم به داد من برسید تا اقدام قانونی شامل حال من رزمنده بی کس بشود. هنوز جای جراحت و پارگی در بدنم وجود دارد.
سن من الان نزدیک ۶۰ سال می باشد. شما عزیزان هم اقدام خداپسندانه انجام دهید و برای بنده که ۲۹ سال است هر روز پیگیری می کنم پیگیر باشید. چرا من سرباز وطن و ملت ایران و امام و رهبری و دولت ایران اسلامی حق درمان و پذیرش در بنیاد شهید ندارم. قضاوت با شما؟
سرباز خط شکن و توی سنگر و خاکریزهای دفاع مقدس، جمعی گردان ۱۴۱ تیپ ۲ لشکر ۲۱ حمزه بودم و دارای کارت ایثارگری ۲۱ ماه خدمت می باشم.
مسئولین محترم؛
خدا را در نظر داشته باشید و به وضعیت من رسیدگی کنید، محض رضای خدا، حق به حقداریم بدهید.
✍غلامرضا نوروزی از کرمانشاه
📲منبع : پایگاه خبری-تحلیلی فرهنگ ایثار و شهادت
http://eitaa.com/joinchat/2560032768C8608b3cfb7
#خاطرات_شـهید
●هروقت قرار بود مأموریت برود. اگر من راضی نبودم تمام تلاشش را می کرد یا مأموریت را نرود و یا به هر نحوی مرا راضی می کرد. اما این بار فرق داشت. مدام گریه می کردم تا منصرفش کنم، اما نه به گریه هایم توجه کرد تا سست شود و نه از رفتن منصرف شد.
صبح با اشک و قرآن بدرقه اش کردم.
●دستی به صورتم کشید و خیسی اشکم را به سر و صورتش زد و گفت " بیا بیمه شدم. صحیح و سالم بر میگردم"
✍ﺭاﻭﻱ : همسر ﺷﻬﻴﺪ
#شهیدشجاعت_علمداری
#سالروز_شهادت 🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
زندگی ؛
سراسر آزمون است
و شهادت مُهر قبولی ...
#کنکوری_ها
#آزمون_سراسری
#جبهه_دانشگاه_خودسازی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🚨 معجزه سه شهید و زنده شدن مادرشان
💠 علی اکبر فرزند آخر خانواده پالیزوانی، میگوید:
●سال ۸۴ مادرمان زمین خورد و لگنش شکست مجبور شدند او را به اتاق عمل ببرند که زیر عمل سکته مغزی کرد. او را از اتاق عمل که بیرون آوردند، فوت کرد. ۴۵ دقیقه چهرهاش را پوشاندند و حاج علی، شهادتین را زیر گوشش خواند و دیدیم جان از بدن عزیز رفت.
●آمدند که ایشان را به سردخانه ببرند گفتم اگر هزینهاش را بدهیم میتوانیم یک شب مادر را نگه داریم؟ قبول کردند. پزشکش هم که جرّاح مغز متبحّری بود گفت مادرمان، فوت کرده است. به فامیل خبر دادیم که بیایند مادر را ببینند. در آن لحظه به سه برادرشهیدم ، مخصوصاً آقا مصطفی توسّل پیدا کردم و گفتم ما هنوز به عزیز احتیاج داریم،
●خدا شاهد است به اتاق برگشتم مادری که ۴۵ دقیقه مرده بود و صورتش را با پارچه پوشانده بودند دست برادرم را گرفت. دکترها آمدند و دستگاههایی که یک ساعت پیش کنده بودند را وصل کردند. حال مادر که کمی بهتر شد دکتر به او گفت من ۷۰ سال است همه چیز دیدهام تو آنطرف چه دیدی؟ مادر گفت: آنطرف بیابانی بود. رسیدم به منطقهای که خانههای خرابهای مشابه خانههای قدیمی قم داشت.
●درب باغی باز شد، فرزندانم مصطفی و مرتضی و محمد آمدند من را داخل باغ بردند همهی آدمهایی که در باغ بودند سرشان نور بود و صورتشان را نمیدیدم. به من گفتند شما باید بروی ما هوای تو را داریم و وقتش به سراغت میآییم.
#شهیدان
#مرتضی_پالیزوانی🌷
#مصطفی_پالیزوانی🌷
#محمد_پالیزوانی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊