فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما را خدا بہ عشق #حسین آفـریده است
از او ڪریم تر همہ عالم ندیده است
ریزه خورعطاے #حسینیم تا ابد🌸🍃
این لطف فاطمہ است ڪہ بر مارسیده است
#میلادش_برعاشقان_فرخنده_باد🌸🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊
🍁پست اینستاگرامی سرلشکر قاسم سلیمانی بہ مناسبت #روز_پاسدار
سینہی سپاه برای دفاع از #مردم سپر است.
http://eitaa.com/joinchat/2560032768C8608b3cfb7
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#خاطرات_شهید
✍سلام...
آخرین دفعه ای که قبل از شهادتش اومده بودن خونمون، بعد نماز صبح دو نفری رفتیم جنگل برای پیاده روی. دو سه ساعتی راه رفتیم... بیشتر صحبتها در مورد سوریه بود و اتفاقاتی که دفعه اول حضورشون در سوریه افتاده بود و اینکه چطور تا دم شهادت رفته و برگشته بودند..بهش گفتم اگه واقعا اینقدر که میگی خطر نزدیکه، اعزام این دفعه رو نرو تا بچه ها بیشتر ببینندت و کارها رو جمع و جور کن و دفعه بعد برو.. گفت "چند روز پیش با بقیه بچه ها رفته بودیم خونه شهید خانزاده که دقیقا بغل دستم شهید شده بود و تیر تو سرش خورده بود. وقتی چشمم به دختر کوچولوش افتاد نرگس رو می گفت و دیدم که چطور با مادرش تنها شدن خیلی بهم فشار اومد." دقیقا یادمه که میگفت "حاجی الآن در وضعیتی قرار دارم که اگه زن و بچه ام شبیه زن و بچه ی اون بشن راحت ترم تا اینکه من بالای سرشون باشم." همون وقت بود که فهمیدم سید دیگه دل کنده و به همین زودی ما هم به غم فراغ مبتلا میشیم.
گفتمش "زود مرو"، گفت که "باید بروم"
شرری بود که افتاد به جانش "طاهر"
راوے : بستگان شهید
#شهید_سید_رضا_طاهر
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#باهات_قـــــهرم
مامانش گذاشت پیش من. گفت من میرم خونه بابام سر بزنم بیام.
منم رو تخت دراز کشیده بودم.قطع نخاع گردنی هم نه دستاش کارمیکنه نه پاهاش. یک گردن [هست] که تکون میخوره.والسلام علیک
خانمم رفت.دخترم شروع کرد با اسباب بازیها،بازی کنه.
رفت کمد مامانشوبازکرد.کیف های مامانش رو،کفش های مامانش رو می اورد به من میفروخت.
-بابا میخری؟ اینو 100 تومن میفروشم
-باشه دخترم
دخترم میره لباسهارو بذاره تو کمدمامانش، کمدهاهم قدیمی بود. دخترم چون سنش پایین بود، هردودستش رامیذاره کشوروببنده. کشو که محکم بسته شد، این هشت انگشت دخترم، لای کمد گیر کرد.
یه بار دیدم داد کشید
-بابا...
من نگاهش کردم. نمیتونم بلند بشم. یه ذره گردنم را[بالابردم.]
بلند شدم نگاه کردم.
-بابا...
گریه کرد گریه کرد.
-بابا بیا دستم رو دربیار...
-بابا بیا سوختم...
-بابا انگشتام خشک شد بیا...
-بابا بلند شو بیا...
من نتونستم. فقط از راه دور گریه ام گرفت.
نگاهش کردم. نه میتونم بگم میتونم بیام... موندم
اون اونجا گریه میکرد من اینور گریه میکردم.
تا اینکه دید بابایی که قهرمان تکواندو اردبیل بود، حریف نداشت تو خود ایران، الان نمیتونه بلند بشه.
همینطور نگاه میکرد،گریه میکرد.
کی و صداکنم؟ چطوری برم انگشتاش رو دربیارم؟
باآخرین زورش کشید انگشتاش رو. تمام پوستای انگشتاش رفت.
اومد جلوم وایسود گفت
-من توروصدامیکنم بابا چرا نمی آیی؟
-باهات قهرم.😔
#جانباز_ناصر_دستاری
#روز_جانباز
#بر_جانبازان_باغیرت_مبارک🌹
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#فرازی_از_وصیت_نامه
✍ای امت حزب اللہ، ای بسیجی هاے امام، اے پاسداران قرآن، اگر لحظہ ای از امام جدا شوید، بہ فنا و ذلت خواهید رسید. وقتے حکم خدا توسط ولی امر، ولی فقیہ زمان داده می شود، بر ما واجب است کہ اطاعت کنیم. ما دیگر نمی توانیم مانند اهل کوفہ باشیم.
#شهید_غلامحسن_خالصے
📚کتاب راهیان علقمہ، صفحہ 97
ว໐iภ ↬ @sangarshohada