5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 گریه های بی امان حاج قاسم سلیمانی...
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
😈 شیاطین دو گروه اند:
شیاطین جنّی که
با ذکر ✨لاحُولَ وَلاقُوَّۀ إلاّ بِاللهِ العَلِّی العَظِیمِ✨ رانده میشوند،
و شیاطین انسی که[شر و آزارشان] با
✨صلوات بر محمّد و آل محمّد ✨از شخص دور میشود
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔹
برخی مسؤولین آسایشگاهها بچه های خیلی خوبی بودند. مثلاً خیرالله درویشی بچه ی بسیجی اهل همدان، در آن موقع مسؤول قاعه ۱۱ بود. عظیم حتی بچه گیلان هم معاونش بود.
این دو نفر واقعاً شریف و دلسوز بودند. چنان آسایشگاه را اداره میکردند که نه بهانه دست عراقی ها میدادند ونه می گذاشتند جاسوسها در آسایشگاه جولان دهند. خير الله میگفت من واسه این که بچه ها خوابشون نبره و بعثی ها متوجه نشند میگفتم نوبتی چند نفر روبه روی تلویزیون بنشینن و چند نفر بخوابن و اگر اونا خوابشون میبرد روی سرشون آب می ریختم.
هوا کم کم رو به خنکی میگذاشت و من هم پایم توی نجاری برای کارهای مختلف از جمله برق کاری باز شده بود. فرصت خیلی خوبی بود. هم از گرسنگی خلاص میشدم و هم از بیکاری نجات پیدا میکردم. از طرفی هم فرصت گرفتن اطلاعات از بقیه بچه ها و از درون بعثی ها فراهم میشد. بعضی وقت ها هم مسعود سفیدگر را به بهانه نیروی کمکی پیش خودم میآوردم و اوقات خوشی را با هم می گذراندیم.
البته هنوز وضع غذا خیلی بد بود و یاد ندارم که بچه ها روزی را در سیری سر کرده باشند.
کم کم تعداد اسرا خیلی زیاد میشد و بعثی ها تصمیم به ساختن آسایشگاه های ۴ و ۱۱ کردند که همه کارش را علی، بنای مشهدی انجام داد. سقف این آسایشگاه ها از پلیت بود و برای همین تابستان مثل تنور داغ میشد و زمستان مثل یخچال سرد بود.
یک روز که مشغول ساختن یک خانه فانتزی با همان چوب کبریت های سرخ شده بودم، یک مینی بوس وارد اردوگاه شد. سپس یکی از نگهبان ها به سراغم آمد و گفت: «خیلی زود اسبابت رو جمع کن باید از اردوگاه بری. قلبم از جا در رفت. خدایا می خواهند ما را کجا ببرند؟ اگر چه اردوگاه تکریت ۱۱ با وجود شکنجه گران وحشی اش به جهنمی میماند، اما جمع صمیمی بسیجیها آن قطعه از سرزمین جهنمی تکریت قطعه ای از بهشت کرده بود. نمیدانم آن قطعه از سرزمین تکریت به چه دلیل لیاقت پیدا کرده بود تا جمعی از بهترین و مظلوم ترین سربازان خمینی را در خود جای دهد و شاهد مناجات شبانه آنها باشد.
جدایی از این بچه های خوب آنهم در دل دشمن غدار، كابوس وحشتناکی بود که داشت به واقعیت می پیوست.
•┈••✾○✾••┈•
شیر مرد حزب الله✌️
انتشار به مناسبت سالگرد شهادت شهید عماد مغنیه ❤️
@saqqah
صفای سفرهی ساده تان ؛
حسرتِ این روزهای مردم شهر ...
بهمن ۱۳٦۱ ، فکه
ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻭﺍﻟﻔﺠﺮ ﻣﻘﺪﻣﺎﺗﯽ
ﻣﺤﻮﺭ ﻟﺸﮑﺮ ۸ ﻧﺠﻒ ﺍﺷﺮﻑ
عکاس: مرتضی اکبری
#رزمندگان_اصفهان
#دفاع_مقدس
کانال دقاع مقدس (ایتا، تلگرام، روبیکا، واتساپ)
☝️اینجا بیت شهداست🌷
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است@saqqah
مردان خدا ...
پرده ی پندار دریدند ؛
یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
بهمن سال ۱۳۶۵ ؛ شلمچه
"علی عظیمی" اهل روستای مهاجران
که در "عملیاتکربلای ۵" شیمیایی شد
به نمـاز ایستاده است .
#نماز_اول_وقت
کانال دقاع مقدس (ایتا، تلگرام، روبیکا، واتساپ)
☝️اینجا بیت شهداست🌷
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است@saqqah
تاریخ قلمت بشکند اگر ننویسی با سید علی به ۴۵ سالگی انقلاب رسیدیم بدون اینکه وجبی از خاکمون رو به غارت ببرند
🗣بانوکاشانی🇮🇷
#لبیک_یا_خامنه_ای
#پرچم_اتحاد
@saqqah