eitaa logo
♡مشڪےبہ‌رنگ‌حجاب♡
517 دنبال‌کننده
6هزار عکس
364 ویدیو
443 فایل
دوستان پیام سنجاق شده رو بخونید و وارد کانال جدید بشید تا با قدرت دوباره شروع کنیم عذر بخاطر کمکاری این چند وقت اما درس میشع️
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃بسم رب الحسین 🍃
سلام صبح آخرین روز ماه رمضونتون منور بہ لبخند حضرت مادر♥️♥️
. . |ـآقا رسولُ‌اللّٰہـ میفَرمودن: خداوندِ متعال🌱 بر دُختران ـمهربان تر است تا ـپسران :)🧡 . . j๑ïท➺°.•@Sarall
🌈 اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت 🌸 باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود 🐳 ♥️ 🐳 😍 🐳 🍃 j๑ïท➺°.•@Sarall
🌙 اَللَّهُمَّ غَشِّنٖے فٖیہِ بِالرَّحْمَةِ، وَ ارْزُقنٖے فٖیہِ التَّوْفٖیقَ وَ الْعِصْمَةَ، وَ طَهِّرْ قَلْبٖے مِنْ غَیٰاهِبِ التُّهَمَةِ، یٰا رَحٖیمًا بِعِبٰادِهِ الْمُؤْمِنٖیـنَ..🌱 اےخدا،در این روز مرا(سرپا)به رحمت خود در پو‌شـان، و هم توفیق و حفظ از گناهان روزے فرمـا، و دلم را از تاریڪیهاے شڪوڪ و اوهام باطل پاڪ دار، اےخدا مھربان بر اهل ایمـان..❤️ |دعاے روز‌بیست‌ونهم ماه مبارڪ رمضـان|✨ j๑ïท➺°.•@Sarall
اگر با پایان یافتن ماه رمضان، در کردارتان هیچ تغییری پدید نیامد و روش شما با قبل این فرقی نکرد، روزه‌ای که از شما خواسته‌اند محقق نشده است!😔💔 j๑ïท➺°.•@Sarall
•• 🍃 🖐 بانو! دلم میخواهد از نجابتت بنویسم ✍🏻 از حجب و حیایت ✨ از تمام عاشقانه هایت با چادر 🎈 از تمام چیزهایی که خودت بهتر میدانی🙈 دلم میخواهد از تمام آرزوهایت بنویسم😌 آرزو هایی که آخرش ختم به میشود🥀 میدانی از چه سخن میگویم 🌱 از که با قراره رقم بخورد 🥺 آقامون ، مولامون ، سرورمون چشم به راه هست 😔📿 پس یادت نرود که آقا بر قلب ما آگاهست 😍 ‌ به امید روزی که یکی از یاران پسر فاطمه ❲س❳ باشیم✌️🏻 j๑ïท➺°.•@Sarall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠به یاد سردار مهربانی حاج قاسم سلیمانی گرچه جایش در این ماه خالی است اما یادش در قلبها برای همیشه باقی است 🎥نماهنگ لبخندان تو... j๑ïท➺°.•@Sarall
🌱🌻 نوشته بود : دنیا پُر از آدمایِ خوبه(: اگه نمیتونے یکے از اونا رو پیداڪنے خودت یکے از اونا باش ...🌸💕 .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌j๑ïท➺°.•@Sarall
مداحی آنلاین - فیض بردیم ز احسان و عطا این شبها - نریمانی.mp3
7.47M
🌙 ♥️ 🍃فیض بردیم ز احسان و عطا این شبها 🍃پر شود با کرمت دست گدا این شبها 🎙 🍃 👌بسیار دلنشین j๑ïท➺°.•@Sarall
آغوشش رو باز کرد تا دختر حساس و لطیفش رو بغل کنه، اما سهیل پیش دستی کرد و ریحانه رو با دو دستش محکم گرفت و پرت کرد توی هوا، صدای خنده و جیغ دخترک فضای خونه رو پر کرده بود، بعد هم نوبت به علی رسید، اونقدر توی هوا پرتابش کرد که جفتشون حسابی عرق کردند، فاطمه غرق در تفکر به بازی شوهر و بچه هاش نگاه میکرد... اون شب چیزی به سهیل نگفت، سهیل هم چیزی نگفت، اما جفتشون خودشون رو آماده کردند برای یک تصمیم درست و حسابی، قرار شد اول صبح سهیل، علی و ریحانه رو ببره خونه خواهرش تا این دو تا بتونند راحت با هم حرف بزنند... اون شب به جز این تصمیم گیری، هیچ حرف دیگری نزدند و هر دو خوابیدند. *** ساعت ده صبح بود، فاطمه نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت، سهیل هنوز از خونه خواهرش بر نگشته بود، ماجرای دیشب و حرفهای سمانه خانم و سایه توی راه بدجوری ذهنش رو درگیر کرده بود، با خودش فکر کرد اصلا اون همه شور و شوق عشق به این دو دلی ها می ارزید؟ اگر از سهیل جدا میشد باید چیکار میکرد؟ به فرض هم که تمام امکانات مالیش فراهم میشد و می تونست در آرامش با بچه هاش زندگی کنه، اما چطور میخواست توی این جامعه، تنها دو تا بچه رو کنترل کنه، آینده ریحانه چی میشد؟ آیا اصلا به گرمی دست پدرش نیاز نداشت؟ علی چی؟ کی میخواست تکیه گاهش بشه؟ فاطمه که نه پدری داشت و نه برادر، میدونست سهیل دوستش داره، تحمل این زندگی سخت تره یا زندگی بعد از طلاق؟ راه سومی بود؟ میتونست از سهیل بخواد که دست از کاراش برداره؟ میشد؟ قبول میکرد؟ اگر باز زیر قولش میزد چی؟ اون وقت دیگه بحث پیمان شکنی بود، بحث بی اهمیتی بود. کاش اول ازدواج چشمهاشو بیشتر باز میکرد تا فقط به خاطر عشق با مردی ازدواج نمیکرد که عقایدی مخالف عقاید اون داشت، اصلا می تونست به پای این عشق بایسته؟ چند تقه کوچیک به در خورد، روشو که برگردوند سهیل رو دید که با لبخند کمرنگی به در تکیه داده، سلام کرد، سهیل گفت:سلام زندگی... - بیا بشین برات چایی بیارم -دستت طلا فاطمه رفت که برای سهیل چایی بریزه، با خودش فکر کرد، شاید این یک مسابقست، مسابقه فاطمه با یک عالمه دختر رنگاوارنگ،... ارزش اون اینه که با اونها رقیب باشه؟ سر چی؟ سر سهیل؟ سهیلی که پدر بچه هاش بود؟ ... -آخ دارد... 📝نویسنده:مشکات j๑ïท➺°.•@Sarall
آهی کشید و ادامه داد: نه تو تصور میکردی من این چیزها برام اینقدر مهم باشه، تو توی خانواده ای بزرگ شدی که این چیزها عادیه و من توی خانواده دیگه ای، به خاطر احترامی که برام قائل بودی همیشه سعی کردی رعایت کنی، من میدیدم که برادرت چه راحت جلوی همسرش با زن دیگه ایه، یا دست دادن پدرت رو با دخترای دیگه میدیدم، اما ازون طرف هم میدیدم تو به خاطر من خیلی چیزها رو رعایت میکنی، من... من ممنونت بودم، اما... اما مسئله ای که تازگی ها متوجه شدم، چیز کمی نیست، مسئله یک گناه کبیرست، من نمی تونم... یعنی نمی خوام با مردی زندگی کنم که ... و سکوت کرد... سهیل گفت: که گناه کبیره مرتکب میشه؟ من به نماز خوندن اعتقاد نداشتم، به روزه گرفتن اعتقاد نداشتم اما تو با من ازدواج کردی، با علم به این چیزها با من ازدواج کردی، دیدی که عشقمون هوس نبود، پنج ساله که داریم خیلی بهتر از خیلی آدمهای دیگه زندگی میکنیم، این برات کافی نیست؟ -به نظر تو کافیه؟ به نظر تو من می تونم باور کنم شوهرم بدون من عشق بازی میکنه، با دخترای دیگه، ولی همچنان عاشقمه؟!!! چرا فکر میکنی این برام مفهومی داره، چرا اینقدر عادی با این موضوع برخورد میکنی،هان؟ تو میدونی که برای من مهمه، میدونی و میدونستی، تو چرا خواستی با منی ازدواج کنی که مطمئن بودی تحمل این چیزها رو نداشتم؟ -به خاطر اینکه عاشقت بودم فاطمه لبخند تلخی زد و گفت: عاشق!!! تو از عشق چی میفهمی؟! -تصور کن هیچی فاطمه، من چهار ساعتم برای تو حرف بزنم تو نمیفهمی، ... میدونی اصلا برام مهم نیست که فکر میکنی عاشقتم یا نه، نمیدونم چجوری باید بهت ثابت میکردم و نکردم، وقتی یک بار بهت تندی نکردم، وقتی هر چیزی که خواستی برات محیا کردم، وقتی احساسم رو فقط برای تو گذاشتم، انتظار داشتم بفهمی عاشقم... -احساس میکنم تصمیم اشتباهی گرفتم، معنای عشق در ذهن من با ذهن تو خیلی فرق میکنه، تو عشق رو فقط و فقط در احساس میدونی و من در همه وجود، در تک تک رفتارها، در همه ابعاد زندگی... -حالا میخوای تصمیم اشتباهت رو با یک تصمیم اشتباه تر جبران کنی؟ تو با طلاق چی به دست میاری؟ می خوای کجا بری؟ به فرض محال طلاق گرفتی و رفتی، بچه ها رو که به تو نمیدم، به فرض محال بچه هام دادم به تو، چجوری می خوای دست تنها بدون حامی توی این دنیای پر گرگ بزرگشون کنی؟ من بدترین آدم دنیام، اما حتی اگر عاشقم نیستی، حتی اگر باور داری عاشقت نیستم اجازه بده سایه سرت باشم، نمی تونم بهت قول بدم دست از کارهام بردارم، اما می تونم بهت قول بدم هیچ وقت دست از حمایتت بر ندارم... میتونم بهت قول بدم تا آخر عمر عاشقت بمونم، البته عاشق با تعریف خودم... دارد... 📝نویسنده:مشکات j๑ïท➺°.•@Sarall
اینم دو پارت امروز😍😍♥️☝️
🌸 جانبازی است برای خودش❤️ چادرمشکی من در برابرترکش های مسموم تکه تکه میشود اما هرگز تسلیم نمیشود! 😍 j๑ïท➺°.•@Sarall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
------------ "تنهایی" در شلوغی روز شاید ڪَم شود امّا در آرامش شب هرڪَز ..!! j๑ïท➺°.•@Sarall
💭 خداوند بهترين شنونده است نه نياز دارى فرياد بزنى و نه با صداى بلند گريه كنى چرا كه خداوند حتى بى صداترين دعاى يك قلب بى ريا را ميشنود. j๑ïท➺°.•@Sarall