eitaa logo
♡مشڪےبہ‌رنگ‌حجاب♡
518 دنبال‌کننده
6هزار عکس
364 ویدیو
443 فایل
دوستان پیام سنجاق شده رو بخونید و وارد کانال جدید بشید تا با قدرت دوباره شروع کنیم عذر بخاطر کمکاری این چند وقت اما درس میشع️
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از رفتن شیدا، سهیل به سمت بچه ها برگشت، تعجب بچه ها و چهره گرفته ریحانه تازه بهش فهموند که بدجوری داد زده، خواست هر جور که شده جو رو عوض کنه برای همین به سختی لبخندی زد و گفت: خوب بچه ها با یک بازی حسابی چطورین؟ هان؟ بعد هم به سمت ضبط رفت و آهنگ شادی گذاشت. بچه ها که حالا کمی احساس آرامش کرده بودند، شروع کردند به دست زدن، سهیل به سها اشاره کرد که هر جور شده مجلس رو گرم کنه و بعد از این که مطمئن شد همه چیز رو به راهه، نگاهی به داخل آشپزخونه انداخت. فاطمه رو دید که روی میز نشسته. دلش می خواست بره تو، اما چیزی برای گفتن نداشت، چی می خواست به فاطمه بگه؟ عذرخواهی کنه؟ بگه مقصر نبوده؟ بگه فراموش کن؟ هر سوالی که میپرسید مسخره بود. سردرگم بود، دلش نمی خواست فاطمه رو این طور درمونده رها کنه، برای همین داخل شد و صندلی آشپزخونه رو کشید عقب و رو به روی فاطمه نشست. دستهای فاطمه همچنان روی گوشش بود، انگار زمان ایستاده بود و هیچ صدایی نمیشنید، دلش میخواست همون طور بمونه، برای همیشه، دلش نمیخواست به خانم فدایی زاده و سهیل فکر کنه، به اتفاقات چند لحظه پیش، دلش نمیخواست چیزی بشنوه، چیزی حس کنه، آرامش میخواست حتی شده برای چند لحظه. سهیل منتظر به فاطمه نگاه میکرد، دلشوره بدی داشت، اشکهای فاطمه بدجور آزارش میداد ... فاطمه عشقش بود، در این حرفی نبود، اما کی می تونست بفهمه وقتی از کسی بخوان چیزی باشه که نیست، چه در خواست بزرگی کردن... سهیل عاشق بود و به خاطر این عشقش حاضر شده بود سختی های زیادی رو تحمل کنه، و حالا وقتی دو سال تمام به خاطر قولی که به فاطمه داده بود دست از پا خطا نکرده بود اما باز هم این طور فاطمه رو سردرگم میدید کلافه تر میشد. دلش میخواست فاطمه حداقل به حرفش گوش بده، بهش فرصت بده تا براش توضیح بده... اما اشکهای آشکار فاطمه، اخمش، دستهای روی گوشش همش خبر از چیزی میداد که خیلی سهیل رو میترسوند... آروم دستهای یخ زده فاطمه رو توی دستهاش گرفت، میخواست حرفی بزنه، بگه که رابطش به شیدا خیلی وقته که تموم شده، بگه که شیدا فقط اومده که فاطمه رو ازش بگیره، دلش میخواست توضیح بده، بگه که زیر قولش نزده، اما شیدای شیطان صفت عهد بسته که با خاک یکسانش کنه،دلش میخواست مثل همیشه اون باشه که به دستهای فاطمه گرمی میده، و فاطمه باشه که با صبرش به سهیل اطمینان می ده، اما فاطمه که انگار دوباره به زندگی برگشته بود عصبانی از این حرکت سهیل با خشونت دستهای همسرش رو پس زد و از جاش بلند شد. چند لحظه ای ایستاد، به سهیل نگاه نمیکرد، آرزو میکرد که ای کاش میشد نمیدیدش، ای کاش الان اینجا جلوی من نبود، ای کاش می تونستم هیچ وقت نبینمش ....بالاخره تونست توانش رو دوباره جمع کنه و بدون توجه به سهیل رفت توی جمع بچه ها. سهیل درمونده دستی به موهاش کشید، کلافه گی از وجودش میبارید، دائم با خودش میگفت، آخه این جونور چی از جون من میخواد، چجوری به فاطمه ثابت کنم که من زیر قولایی که بهش دادم نزدم، ... نمی تونست تحلیل کنه، دارد... 📝نویسنده:مشکات j๑ïท➺°.•@Sarall
𝓵𝓸𝓷𝓮𝓵𝓲𝓷𝓮𝓼𝓼 𝓲𝓼 𝔀𝓱𝓮𝓷 𝔂𝓸𝓾 𝓯𝓸𝓻𝓰𝓮𝓽 𝓽𝓱𝓪𝓽 𝓰𝓸𝓭 𝓲𝓼 𝔀𝓲𝓽𝓱 𝔂𝓸𝓾... تنهایی زمانیه ک فراموش میکنی خدا همراهته...💚 𝓳๑ïท➺°.•@Sarall
+بابایی! -جان بابایی؟! +چقدر دوسممم داری؟! -نمی دونم... +چرا؟! -می ترسم یه چیز بگم کم باشه بابایی! +پس اگه دوسم داری چرا میری شهید شی؟! -اگه نرم یعنی دوست ندارم... +چرا؟! -چون اون وقته که با چشای خودم‌ می بینم جیگر گوشمو میبرن!❤️ j๑ïท➺°.•@Sarall
🌸🍃🌸 🦋 در پوشش مشڪێ حـ✨ـریرت صــد رنـ💐ـگ دلـ💝 انگـیز نہـان است در حجــب و حجـ🌹ـاب فاطمـ💚ـێ‌ات زیبــایێ صــد نقـ🎨ـش جہـ🌍ـان است 😌👌 j๑ïท➺°.•@Sarall
♥️🌱 | حجابــ | خودِ آزادی ستــ ! 😉 چرا ڪه تو آزاد هستے تا انتخابــ ڪنی دیگران چہ ببینند....! 😌👌 📸 🌱 🌹 🌈 j๑ïท➺°.•@Sarall
^^🌱🌼 • • ﴿° تباࢪڪ‌الذۍ‌بیدھ الملڪ‌وهُوعلۍ‌کلِ‌شۍء‌قدیࢪ🌱•﴾ ستآیِش‌ڪن‌خدایي‌وکہ قدࢪت‌مطلق‌بھ‌دستِ‌اونہ^^ j๑ïท➺°.•@Sarall
[چــــادر] گاهی که چادرم خاکی میشود...👣 از طعنه های مردم شهر...👥 یاد چفیه هایی میفتم... که برای چادری ماندنم خونی‌شدند..♥️ j๑ïท➺°.•@Sarall
♥️🍃 باحجابٺ از گزندِ دشمنانٺ ایمنـی💎 دخٺرِ چادربھ‌سر٬ تو اِفتـخار😌 میھـنی نقشھ‌هاپیچیده دشمنـ🇺🇸ٺا بگیرد عفّتٺ با حجابِ فاطمی ٺیرۍبھ چشمِ👀 دشـمنی👊🏻 j๑ïท➺°.•@Sarall
•.ღ.• ﴿من ازمیانِ میلیاࢪدها انسان فقط تو ࢪا خواستھ ام ... تویےڪھ هزاࢪ سال هم بگذرد ؛ نھ انڪاࢪ مےشوے نھ فࢪاموش !...﴾ j๑ïท➺°.•@Sarall
🙄 ••🌐•• ↫خواهرم🧕 ↺پس حیایت چہ شد؟⁉️ ↫تا دیروز تا اورا میدیدي🎭سرت را پایین مےانداختے و نگاه نمیکردي👀🖐🏾 ↺حال ڪہ بہ پے وےات آمده🚶‍♂💬 ❀شده برادر و عزیز جانت😏{💚} 💢بہ کجا͜͡ چنین شتابان؟!!! ♥️ 😍 j๑ïท➺°.•@Sarall
🙇🏽‍♀ایده وقت گذرونی 🎨 ایده از بیکار بودن که بهتره🤷🏽‍♀ j๑ïท➺°.•@Sarall
یاد؁ ڪنیم از اعضاے ڪانال هایی ڪہ اعضاش هیچ وقت لفت ندادن😉 اینطوࢪ؎ شد ڪہ خدا خࢪیداࢪیشون ڪࢪد 🌱💜🔗 اللهم الࢪزقنا شہادت فی سبیلڪ♥️ 📝 j๑ïท➺°.•@Sarall
نظراتتون رو دࢪ اینجا شنواییم ♡↯ https://harfeto.timefriend.net/23896876
🌹🍃 حضرت امام خامنه ای : در شبکه های اجتماعے؛ فقط بـه فکر خوشگذرانی نباشید!✋🏼 شما افسرانِ جنگ نرم هستید و عرصه‌ جنگ نَرم، بصیرتے عمار گونھ و استقامتے مالک اشتر وار میطلبد. j๑ïท➺°.•@Sarall
○°و مرا به خلق خود وامگذار. . . 🌱〗 + امام سجاد ♥️ j๑ïท➺°.•@Sarall
𝓽𝓸𝓭𝓪𝔂'𝓼 𝔀𝓪𝓻 𝓭𝓸𝓮𝓼 𝓷𝓸𝓽 𝔀𝓪𝓷𝓽 𝔀𝓮𝓪𝓹𝓸𝓷𝓼 | 𝓬𝓱𝓪𝓭𝓸𝓻 | 𝔀𝓪𝓷𝓽𝓼♥️✨ جنگ امروز اسلحہ نمےخواهد | چآدُر | مےخواھد♥️✨ 💫💫 j๑ïท➺°.•@Sarall
هروقت توانستی سرت را بالا بگیری و بگویی:)🙈 منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن آن گاه مهدی فاطمه حداقل برای تو ظهور خواهد کرد :)♥️ این جمعہ هم گذشت و آقا نیامد؎😔 j๑ïท➺°.•@Sarall
آسماݩ فࢪصټ پࢪۅاز ݕݪݩدیسټ ۅڵے.....🌤🌈 قصہ اێݩ اسټ چہ اݩدازه ڪݕۅټࢪ ݕاشے...🕊🕊 j๑ïท➺°.•@Sarall
اگہ دلټ گࢪفټ یا چێز؁ ڵازم داشټے ۅ ݩݕۅد،فقط ێہ چێز؁ ݕگۅ: خدا؁ مݩم ݕزࢪگہ...... مطمئݩ ݕاش ۅاسټ ڪم ݩمێذاࢪه💖 j๑ïท➺°.•@Sarall
😌 گاهی خدا برایت همه پنجره ها را میبندد و همه در ها را قفل میکند....🔐🚪 زیباست اگر فکر کنی آن بیرون هوا طوفانی است 🌪و خدا در حال مراقبت از توست😌 j๑ïท➺°.•@Sarall
°..💌..° [•شازده‌کوچولوگفت: بعضی‌کارابعضی‌حرفا.. بدجور دل‌آدم‌وآشوب میکنه🙃 گل [🌸] گفت‌:مثہ‌چی؟ شازده‌کوچولوگفت: مثہ‌وقتےڪہ‌میدونے🍃 دلمـ♥️برات‌بیقراره‌و کارےنمیکنے🚶🏻•] . . .📻. j๑ïท➺°.•@Sarall
به آسمان نگاه کن...🌨✨ صدای خنده خدارا میشنوی🗣 دعاهایت را شنیده و به انچه محال میپنداری میخندد....♥️ تو برگزیده‌ا؎بانو 😍 j๑ïท➺°.•@Sarall