لقمان حكيم فرزندش را گفت:
دوست حسود را سه نشانه است
_پشت سرت غیبت میکند
_رو به رویت چاپلوسی میکند
_و از گرفتاری تو بسیار شاد میشود
🌷 🌷
@Sarall
سلام به اعضای خوشگل کانال
💜💜💚💙💙💚💙💜
امیدوارم درحال طی کردن بهترین راه روز های زندگیتون باشین
از یکشنبه امتحان های میان ترم شروع میشه وما نمیتونیم براتون پست بزاریم
ولی سعی میکنیم اگر که وقت اضافه آوردیم برای شما عزیزان دل پست بزاریم❤❤❤🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍭🍭🍭🍭🍭🍭🍭🍭🍭🍭🍭
#حکایت
🌸 مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت: تو توانستی در عرض سی روز، پسرم را ملتزم به خواندن نمازهایش کنی؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم! و اشک در چشمانش جمع شد...
🌺 عروس جواب داد: مادر، داستان سنگ و گنج را شنیدهای؟ میگویند: سنگ بزرگی، راهِ رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد، با پتکی سنگین، نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد؛
🌼 مردی از راه رسید و گفت: تو خسته شدهای، بگذار من کمکت کنم... مرد دوم، تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست؛ اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند، توجه هر دو را جلب کرد.
🌷 طلای زیادی زیر سنگ بود! مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود گفت: من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است! مرد گفت: چه میگویی؟! من نود و نه ضربه زدم، دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی! مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند.
🍁 مرد اول گفت: باید مقداری از طلا را به من بدهد زیرا من، نود و نه ضربه زدم و سپس خسته شدم؛ و دومی گفت: همهی طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم.
🍀 قاضی گفت: مرد اول، نود و نه جزء آن طلا از آنِ اوست؛ و تو که یک ضربه زدی، یک جزء آن، از آنِ توست؛ اگر او نود و نه ضربه را نمیزد، ضربهی صدم نمیتوانست به تنهایی سنگ را بشکند.
🌟 و تو مادر جان! سی سال در گوش فرزند، خواندی که نماز بخواند، بدون خستگی... و اکنون من فقط ضربهی آخر را زدم!
💫 چه عروس خوشبیان و خوبی که نگذاشت مادر، در خود بشکند؛ و حق را، تمام و کمال به صاحب حق داد؛ و نگفت: بله مادر، من چنینم و چنانم، تو نتوانستی و من توانستم... این گونه، مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بیثمر نبوده است.
✨ اخلاقِ اصیل و زیبا از انسانِ اصیل و با اخلاق سرچشمه میگیرد. جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حقِ خود میدانند، کم نیستند اما خداوند از مثقال ذرهها سؤال خواهد كرد.
🌹 پیامبر اکرم(ص) فرمودند: کاملترین مؤمنان از نظر ایمان، کسی است كه اخلاقش نیكوتر باشد؛ و خوشرویی، دوستی و محبت را پایدار میکند.
@Sarall
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حقتونه بنزین ده هزار بشه!
این روزها کلیپی توسط ضد انقلاب در حال انتشار است که هدف آن تخریب روحانیون در نزد مردم است و تحریک مردم علیه نظام
شخصی که لباس روحانی بر تن داره و میگوید حقتونه بنزین ده هزار بشه! اما خوب است این کلیپ برای شناخت اون روحانی نما ببینید
شیعه انگلیسی و هدفش رو بهتر بشناسید ...
بارش برف رو به تمامی عزیزان تبریک میگم 😃😃😋😋😋😋😕😄😁😁♥♥♥💙💜💜💜💜😄💜😚💜😚💜💐💐💜💜💐💜💐💐😕😀😄💮💮😕😀😕😀😕😀😕😀😕😀😕😀😕😕😀😕😀😕😄😄😁😆😅😂😵😱😻😸🙈👻😸😸😸🙀😸🙀🙈🙈☠☠🙈🙈👹😎🉐😂✴🈲😂🉐😂
البته انشالله از پست گذاشتن دریغ نمی کنیم مثل همون چیزایی که قبلاً بود
# والپیپر
# پروفایل دخترونه
# متن
ولی متاسفانه رمان قلب های نارنجی رو دیگه نمی تونم بزارم و وقتم رو خیلی میگیره برای همین از شما عزیزان درخواست دارم نگران نباشید و لفت ندید ما پستامون پا بر جاست ولی رمان به احتمال زیاد فقط آخر هفته ها اونم حدود فقط سه تا پارت 😘😘❤️❤️
از همکاری همه شما عزیزان خوب و صبور نهایت تشکر رو دارم❤️😘❤️😘❤️😘❤️
🌸🌺🌸🌷🌹🌷
در پناه حق🌹🌷
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
بهترین و آسونترین راه ترک گناه!
💠🌹❓➖💥
استاد پناهیان:
من نمیدونم چرا بعضیا زود با خدا پسر خاله میشن!!!
😘😐
وقت نماز که میشه میگن: خدایا فعلا حالشو ندارم!!
😩😣😩
ببینم مگه فوتباله که هر وقت حال داشتی بری سراغش!!!
✅ به نظرتون چرا خدا خواب نازنین و دلنشین تو رو صبحها بهم زده؟
الله اکبر الله اکبر...
📢⏰
بلند شو نماز بخون!
✅خب معلومه! چون خدا می خواد حالتو بگیره!!
🌹
اما طرف میگه هر موقع حال پیدا کردم نماز میخونم!!!😳
🔴💢👆
حواست هست؟!
نماز که برای حال کردن هوای نفس نیست!
اتفاقا باید هوای نفستو با نماز بزنی داغون کنی...
✅✅✅
آخ فدای این خدا بشم با دینش ...
✅
خدا پیشنهاد نمیکنه مثل مرتاض های هندی بری روی میخ ها بخوابی یه هفته یه ماه تا رشد پیدا کنی...
میفرماید نمیخواد روی میخ بخوابی که میخا توبدنت فرو بره و آخ نگی تا همه ی قدرتها رو بهش برسی!
💥💥💥💥
اگه میخوای با نفست مبارزه کنی "سر نماز مبارزه کن..."
👆❗👆💥💥خیلی مهم!
جوونه میاد میگه من هر چی سعی میکنم نمیتونم چشمم رو کنترل کنم!!!
اون یکی میگه من نمیتونم زبونم رو کنترل کنم!
خوب توجه کنید: هرکی هرچی رو میگه نمیتونم ،
بخاطر این هست که :
"یه کاری رو می تونسته انجام بده و نداده"
💥و اون کار، این بوده که به وقتش بلند شه بگه الله اکبر......💥
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🍃 @Sarall
سلام اعضای خوش اخلاق❤️❤️❤️❤️کانال
ببخشید هفتهی پیش قول داده بودیم براتون از یه قسمت از کتاب #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
متن های متفاوت بذاریم ❤️❤️
ببخشید نشد واقعا کارای مدرسه زیاد بود و به دلیل اغتشاشات اینترنتمون قطع بود و نشد دیگه 😔😔
لطفاً ببخشید😚😚😚
از امروز تمام سعی مون رو میکنیم تا حدی که در توانمون هست رو بذاریم
❤️❤️❤️دوستون داریم❤️❤️❤️
@Sarall
♡مشڪےبہرنگحجاب♡
✍حواستانݧ هستــــــ...🌱
اینݧ استخوان هاے آنݧ شہیدے ست ڪہ نداے امام زمان خود را لبیڪ گفتہ...💔
#مبادا_جا_بمانیم...!!!
آۅیزه ےگۅشمۅݩ ڪنیم °↓
#شرمنــده_شهــدا شدݩ ، شرمنــدگےمقابݪ خدا ۅ امام زماݩ رۅ در پیشــ رۅ دارهـ . . .
#مباداشرمنــــدهـ_باشیمــ😔✋
|❥ @Sarall ❥|
༻
May 11
#پارت19
فردای آن روز آلما توی مدرسه برای همه ی بچه های گروه نمایش ساندویچ خرید و بچه ها این کار را به حساب عذر خواهی گذاشتند و او را بخشیدند.
سر صف خانم آشتیانی برای بار هزارم تذکر داد در صورتی که تلفن همراه دست دانش آموزی ببینند گرفته میشود و دیگر تا پایان سال تحصیلی پس داده نمی شود.
همه ی بچه ها در برابر این تذکر بی ثمر و تکراری خمیازه کشیدند.
ساده اما بی هیچ احساسی نسبت به موضوع صحبت خانم آشتیانی نگاهش پی آلما می گشت.
از دیروز صاحب یک حس تازه شده بود. خوب و بدش را نمی فهمید فقط می دانست تازه است و کمی هم آزار دهنده.
همیشه فکر می کرد خانه شان فقط کمی کوچک است اما درست از وقتی که از خانه ی آلما برگشت کشف کرد آنجا وحشتناک کوچک است و موقع تماشای لانه ی آن ۲ قمری جوان چندان احساس نشاط نکرد.
جواب این معما را شیدا پیدا کرد.
شیدا گاهی برای آنکه پیش دوستانش اظهار فضل کند کتاب های روانشناسی می خواند.
آن شب هم سر از میان کتابی بلند کرد و رو به ساده گفت:« ببین چه جمله ی جالبی!» و از روی کتاب خواند:« یه ضرب المثل چینی میگه انسان زمانی پاکی و آرامش دوران کودکی خودش رو از دست میده که شروع به مقایسه کنه.»
ساده یکه خورد و چشم هایش تر شد.
شیدا تعجب کرد:« حالا چرا گریه ات گرفت؟ ضرب المثل چینی بود نه هندی.»
ساده نخندید و با شیدا از آن کل کل هایی که خالی از نشاط نبود هم راه نینداخت.
شیدا تعجب نکرد. می دانست ساده این روز ها حال خوشی ندارد اما پی گیر هم نشده بود.
ساده رفت روی تخت خوابید و پتو را کشید روی سرش: پس این بود برای همین آروم و قرار ندارم. به بیماری مقایسه دچار شدم.
هر وقت به تنهایی احتیاج داشت و جایی را نمی یافت یاد خانه ی آلما و غم انگیز تر از آن یاد اتاقش می افتاد.
به نظر ساده با امکاناتی که آلما داشت هیچ شاهکاری نبود که در خیلی رشته ها اول شود.
مطمئن بود که اگر خودش شرایط آلما را داشت خدا می داند به کجا ها که نمی رسید.
وقتی به این چیز ها فکر می کرد بیماری اش عود می کرد و دیگر به بامزه ترین لطیفه های شیدا هم لبخند نمی زد و بد تر از آن نمی توانست با کسی درد و دل کند. چون مطمئن بود همین که زبان باز کند ۲ نفر حی و حاضرند که به او بگویند تقصیر خودت است که مدام از پدر دفاع می کنی و نمی گذاری یک تصمیم جدی برای عوض کردن خانه بگیرد.
ساده خیلی وقت ها به این تصمیم جدی که مدام حرفش توی خانه بود فکر می کرد: یعنی فقط کافی است پدر تصمیم جدی بگیرد که یک خانه ی بزرگ بخرد و بعد می خرید؟!
#به_قلم_مینو_کریم_زاده
#ادامه_دارد........
@Sarall
#پارت20
ساده مطمئن بود اوضاع خیلی پیچیده تر از این حرف هاست.
حتی مادر هم این موضوع را خوب می دانست اما گاهی از سر لج مدافع سهراب و شیدا می شد.
میان یکی از همین بحث ها بود که ساده به سهراب گفت:« اگه اینطور بود که مردم هر روز صبح قبل از شستن دست و صورتشون هزار تا تصمیم خوشگل و جدی میگرفتن و رگباری به آرزوهاشون می رسیدن.»
سهراب گفت:« نه عقل کل! اولین شرط رسیدن به هر چیزی همته و همت هم همون تصمیمه که بابا نمیگیره یعنی همت نمی کنه.»
_ پس چرا خودت همت نمی کنی دانشگاه قبول شی؟
_ چون من عقده ی مدرک ندارم. اصلا دوست ندارم برم دانشگاه. می خوام وارد بازار کار بشم.
_ خب حالا وارد بازار کار شدی؟
_ می شم البته اگر سیاست های اقتصادی بابا بذاره.
_ یعنی همت تو روی پاشنه ی جیب پدر می چرخد؟
_ همه همین طورن. اول باید حمایت بشن.
_ پس بابا هم اول به حمایت پدرش احتیاج داره.
مادر لبخند تلخی زد:« کو پدرش؟»
شیدا به داد سهراب رسید:« قدیمی ها اینطور نبودن اما حالا بچه ها باید حمایت بشن.»
مادر زیر لب گفت:« بیچاره قدیمی ها!»
سهراب از حرف شیدا جان گرفت:« شیدا راست میگه. الان شرایط خیلی سخته. بدون سرمایه ی اولیه هیچ کاری نمیشه کرد.»
#به_قلم_مینو_کریم_زاده
#ادامه_دارد........
@Sarall