وای آقای معلم گفت بی زحمت یک چایی دیگه بیارین(معلم خودشون نپتون دوست دارن فکر نکنین من دختر بی ادبیم 😁) ،امیررفته بود نقاله بیاره ،اینو که شنید بدو بدو از اتاق اومد گفت آقا نامردیه من چایی قبلیم رو نخوردم😁 ،اقای معلم گفت خب بیا بخور پسر جان مگه من گفتم نخور وای مردم از دست امیر عباس 😁 اینقدر جلوی خندم رو میگیرم که سردرد شدم 🤣

بشقاب بزرگ ،جعبه ی خرما همشو امیر خودش اینطوری اورده‌ بگم‌🙋‍♀

🍊قربون پسرم برم تو عمرش یادم نمیاد برام نارنگی پوست گرفته باشه 😁الان‌ وسط درس داره میگه آقا وایسین برای مامانم میوه پوست بکنم ،بعد من چشام 😳بعد با چشماش اشاره کرد که یعنی هیچی نگو مامان🤫 خسته شدم 🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🤓

یه چایی برای مردی که میخواد شام بگیره 🥰 از بس امروز اعصابم خط خطی بود 😁دست ودلم به کاری نرفت امیر عباسو 🙋‍♀

پیشنهاد 😊😅 هر وقت اعصابتون خرابه برین آب بازی، حالا یا ظرف بشورین ،یا میوه بشورین ،یا گلا رو بشورین بالاخره یه کاری کنین جدی آب انرژی بالایی داره و اثرات منفی و خط خطی اعصابو صاف می‌کنه 🙊

#ماهور 🍃شب‌ها به همه چیز فکر می‌کنم. به اینکه کاش ما آدم‌ها با هم قدری مهربان‌تر بودیم. به این‌که کاش همدیگر را بیشتر می‌فهمیدیم و خوبِ هم را بیشتر می‌خواستیم. من فکر می‌کنم؛ به اینکه کاش سیاست وجود نداشت و کاش رقابت وجود نداشت و کاش حسادت وجود نداشت و کاش هرکس در جهان، به مسیر و نردبان و مقصد خودش قانع بود و با نردبان و مقصد دیگری کاری نداشت و کاش آدم‌ها به موازات هم، از شادی و خوشبختی و موفقیت سهم می‌بردند و به سهم و نصیبشان راضی بودند و از جهان لذت می‌بردند. من زیاد فکر می‌کنم؛ به این‌که این‌روزها چقدر سخت شده معاشرت کردن و تناقض‌ها را فهمیدن و رابطه‌ها را ادامه دادن و لبخند زدن و هیچ نگفتن! من فکر می‌کنم به اینکه کاش آدمی را بال‌های پروازی بود و لبه‌‌ی بلندترین قله‌های جهان می ایستاد و می‌پرید و اوج می‌گرفت و دور می‌شد. من زیاد فکر می‌کنم، به این‌که کاش روزهای خوب، زودتر از راه برسند و صدای شادی و لبخند از تمام پنجره‌ها و خیابان‌های شهر شنیده شود.

قصه امشب کوچولو های گل ♥️ موضوع: مراقبت از حیوانات 🐼🐻🐰🐻‍❄️🐮🙉🐥🐞🐴🐠🐢🐘🐑🦢 عکس حیونایی که دوست داشتم گذاشتم 😁

✅اگر میخوای یک رابطه خوب داشته باشی ... #اشکان_حریت 🍃🌸✨@sarapour

الهی که حاجت روا بشین ♥️ شبتون آرام عزیزای دلم 😘