وحیده تو یه خانواده پرجمعیت بزرگ شده
ازبچگی به ۵ تا چیز علاقه داشتم مداد رنگی🎨 دفتر نقاشی 📔و سررسید 📚وخودکار🖊
مداد ✏️
تا اینجاش که اکثر بچه ها فکر کنم علاقه دارن مگه نه؟
میکشن ونقاشی ومیکنن وپاره میکنن ودوباره میکشن واصلا مهم نیست چی میکشن فقط میدونن باید بکشن وخط خطی کنن
پس منم میکشیدم( ونقاشی می کردم)
سر رسیدای بابا محمود وکش میرفتم ومدام می نوشتم ومی نوشتم( خاطراته زیاد می نوشتم)
ومهم نبود کی چی میگه؟ 😁
مهم من بودم
یادم نره بگم همه چیزم تو دست توپاهام
نریخته بود که بگم بود که خراب می کردم
نه اتفاقا یه زیرزمین داشتیم پربود از دفتر وکتابهای قدیمی آبجی بزرگترا وداداش بزرگه
منم مدام تواون زیر زمین که برام حکم یه
سرداب مرموز روداشت که بالاخره یه چیز ناب
یه گنج پیدا میکنم می گشتم
اصلا غلت می زدم ازبس دوست داشتم
چیزای قدیمی برام پررمز وراز بود براشون قصه میساختم
دور نشیم من اونجا بیشترین گنجی که نصیبم میشد دفترای باطله بود
عالمی داشت نقاشی کشیدن توی اونا
کی میگه جادو وجمبل نیست
برای من جادو بود تواون سن تواون سالها
انگار بزرگترین جایزه ی زندگیم بود که من داده بودن ، خود عشق بود مگه میشه فقط تامدتها نگاهشون میکردم نو نبود ها ااا داداش بزرگه
ازش کمی استفاده کرده بود اما برام مهم نبود یه دنیا بود این جعبه ی جادویی😬👩🎨
تازه همه چیز برامن شروع شد
شب وروزم شد نقاشی
ساخت بوم وتازه کردن قلموهای خشک شده
وخلاصه ازنقاشی روی بوم وطراحی وطراحی وطراحی شروع کردم
استاد؟
نبود فقط خدابیامرز استاد ابولفضل بیکی
بود که پسرخاله بابا بود دوست داداش بود
چندجلسه ای رفتم ،پیشش طراحی بعدم
خانواده قالی بافی روبه نقاشی ترجیح میدادن😂😂
تااومدم خودم بشناسم استاد ابولفضل بیکی ازدنیارفت😞
ازهمه ی آدمهای اطرافم که دستی تونقاشی داشتن خیلی سوال میکردم برادر ، پسر عمو
اما خب اصولی که نبود🤯
اما منم کوتاه نمیومدم رشته هنر هم نبود
رفتیم ادبیات چون (رمان عشقی زیاد می نوشتم ) و بازم شب ونصف شب رنگ وروغن وطراحی رو رها نکردم
خیلی خیر سر بودم
تاحالا اینجوری بودی؟
ول کن ماجرا نشی؟🤭🥴
می خواستم بهت همین وبگم ول نکن آرزوهاتو رها نکن بخواهش
باهاش عشق بازی کن آنقدر باش که مال خودت بشه خود خودخودت
من آرزوهام مال خودم هستن تااینجاش وداشته باش تا بقیش وبعدا برات بگم🏃♀️🏃♀️👩🎨
باخرید یک ظرف میناکاری
هزار طرح ونقش وهنر رو به خونهتون مهمون کردید
https://eitaa.com/joinchat/3227648205C7cedfe705c
https://t.me/minakarinonegar
09335384941
من نقاشی می کردم هرروز گاهی هرشب
اما فکر نکنی همه چیز گل وبلبل بود
گاهی ازاینکه کسی رونداشتم راهنماییم کنه
استاد بالاسرم نبود مجبور بودم یه طرح و طیف رنگی رو بارها وبارها بکشم تا بدستش بیارم توتنهایی گریه می کردم😭
خیلی به کتابا 📚چنگ می زدم اما بازم باید
یکی می بود تا اشکالاتم وبگیره
گریه میکردم چون عاشقش بودم ونمیخواستم رها کنم
اما.....
اما یه پدر داشتم هروقت نقاشی هارو باخوشحالی می بردم وبهش نشون میدادم
می گفتم خوبه بابا؟
بابا سر تکون می داد می گفت خوبه اما ....
بهتر ازاین میشه وحیده!
من نقاشی وبرمیداشتم وبرمی گشتم تواتاق میدونستم
جاکارداره که بابا میگه،
بابا ازنقاشی سر درنمیاورد اما دید خوبی داشت
سرهرنقاشی همینو می گفت ومن دوباره بهترش ومیکشیدم وتلاش می کردم
یه روز سرآخرین نقاشی که بابا بود آه..... واومد خونه خودم
یکسالی بود یه نقاشی روی سه پایه بود ومن باوسواس کار می کردم
بابا خیره شده بود به نقاشی نگاهش میکرد گفت کی اینو کشیدی ؟
فک کردم این دفعه حتما خیلی خاصه وآصه گفتم بابا خوبه؟
فکر می کنید چی گفت؟
بابا گفت: بابا جون خوبه اما...بازم جاکارداری وبهترش ومی تونی بکشی
لونجم آویزون شد☹️🥺
گفتم :بابا چراهروقت بهت میگم خوبه یه باریک الله نمیگی
نمیگی عالیه!
گفت: اگه بهت گفته بودم عالی هستی بدون استاد وبدون
هیچ کلاسی وآموزشی تااینجا نمیومدی وهمون پله اول مونده بودی🥸
رشد نمیکردی
گفت : هنر آخر نداره توبهترازاینا باید بشی
سرم وپایین انداختم ولبمو گاز گرفتم فهمیدم که چه سوالی کردم چه بیخود بود🥺😊
شبتون غرق درآرامش
شاید فردا های دیگه بقیه قصه روبگم
که چطوری شد که شدم میناکار و ...☄️🌜
🌸✨💜تقدیم با بهترین آرزوها
💞✨💜آخر هفته تون شاد و بینظیر
🌸✨💜لحظه هاتون مثل گلها
💞✨💜باطراااااوت و پر از
🌸✨💜عطر خوش زندگی
💞✨💜خنده هاتون همیشگی
🌸✨💜شادیهاتون ماندگار
💞✨💜کاراتون راست وریس
🌸✨💜و حال دلتون خوبِ خوب...
💞✨💜روزتون زیبـا و در پنـاه خـدا
#آموزشگاه_سرای_نونگار
#تذهیب_روی_چوب