🔻نامه ای به عمو زاکانی🔻
#ارسالی_مخاطبین_کانال
این نامه تخیلی نیست
سلام اقای زاکانی
یادم هست در بحبوبه ی مناظرات انتخاباتی و خون دلی که با سخنان برخی کاندیدها به دلمون میشد، قوت قلبمون شما بودید.
بهتون لقب تانک داده بودن میدونین چرا؟
چون برای دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی، از هیچ چیزی هراس نداشتید و حرف حق میزدید و پوزه ی باطل را با استدلالهاتون به خاک میمالیدید.
چقدر گریه کردیم وقتی اشکهای شما را در شرمندگی مقابل شهدا در کلیپ انتخاباتیتون دیدیم. اشک شوق بود! میدونین چرا؟
چون بارِ منفی سخنان برخی کاندیدها علیه انقلاب و انقلابی، حالمونو بد کرده بود.
اشک در گلومون رسوب کرده بود ولی حرفهای شما در مناظره ها و دیدن کلیپ انتخاباتی شما، باعث شد امیدوار بشیم و اشک شوق بریزیم.
امیدوار بشیم که هنوز کسی هست برای این مملکتی که اینهمه شهید براش دادیم ، سینه سپر کنه و حق مردمو بگیره و نذاره این انقلاب از آرمانهای اصلیش فاصله بگیره. ذوق کرده بودیم که کسی هست شجاع و نترس، کمک کنه به ظهور نزدیک بشیم
اقای زاکانی!
من مادرم؛ دو دختر دارم. دخترانی که به عشق مادرم حضرت زهرا چادر سر میکنن و به هدفِ شادی فرزندش امام زمان، مدافع این انقلابند و منتظرِ ظهور.
دخترانی که اجتماعی اند. اهل تفریح و سرگرمی اند.
چند روز پیش وقتی در بازی کودکانه شون با همدیگه، میخواستن برن پارک و باید سوار قطار شهری میشدن، دختر بزرگم یهویی گفت نه !! با مترو نریم بیا اسنپ بگیریم بریم!!!
دختر کوچکم در همون فضای بازی گریه کرد و پا زمین کوبید و گفت: نههههه من مترو خیلی دوست دارم خیلی کِیف میده! چرا با مترو نریم؟؟!!
دختر بزرگم گفت:
اخه توی قطار، خانمهای بی حجاب زیاد میان. هم ما رو مسخره میکنن، هم خدا را ناراحت میکنن. من دلم نمیخواد با مترو برم.
دختر کوچکم گفت: ابجی! نگران نباش میریم به پلیس میگیم دعواشون میکنه. بیا با مترو بریم!
دختر بزرگم گفت: اخه پلیسم طرفدار اوناست......
وقتی بعد از چند دقیقه بحث به نتیجه ای نرسیدن، برای دادخواهی پیش من اومدن.
و من هیچ جوابی براشون نداشتم و حواسمو پرتِ کار دیگه ای کردم.
که این وسط یهویی دختر بزرگم گفت:
راستی ماماااان! یادم اومد!
مگه نمیگفتی رئیس مترو شاگردِ عمو زاکانیه؟
همون عمو که اون روز برام کلیپشو گذاشتی ، دوست شهیداست. مطمئنم اگه بهش بگیم دیگه نمیذاره مترو اینجوری بمونه. مطمئنم خبر نداره که اینجوریه.
مامان ! اصلا شمارشو بده خودم به عمو زنگ میزنم میگم.
بعدم رو کرد به خواهرش و گفت:
آبجی غصه نخور! راهشو پیدا کردم......
#بیعت_با_ولی_فقیه
#دکتر_زاکانی
#مترو_تهران
#محصنات
✾═┅┄┈
🔗 به کانال خبرگزاری زنان عفیفه جهان مُحصَنات بپیوندید
@mohsanat_ir