روزها فكر من این است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از كجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟
به كجا میروم آخر ننمایی وطنم؟
ماندهام سخت عجب، كز چه سبب ساخت مرا؟
یا چه بودهست مراد وی از این ساختنم؟
خرّم آن روز كه پرواز كنم تا برِ دوست
به امید سر كویش، پَر و بالی بزنم
كیست آن گوش، كه او میشنود آوازم؟
یا كدامین كه سخن مینهد اندر دهنم
من به خود نامدم اینجا، كه به خود باز روم
آنكه آورد مرا، باز برد تا وطنم
مرغ باغ ملكوتم، نیم از عالم خاك
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
حضرت جلال الدین محمد مولانا
امام باقر عليهالسلام:
إيّاكَ والتَّسويفَ؛ فإنّهُ بَحرٌ يَغرَقُ فيهِ الهَلْكى؛
زنهار از افكندن كار امروز به فردا؛ زيرا اين كار دريايى است كه مردمان در آن غرق و نابود مىشوند.
به نقل از بحار الأنوار: ۷۸/۱۶۴/۱
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
___
عزیزم!
از جوانی به اندازه ای که باقی است استفاده کن!
که در پیری همه چیز از دست میرود.
حتی توجه به آخرت!
و خدای تعالی.
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
__
طلبه باید دستش از کتاب رها نشود!
کتاب بخواند! همه جورش را بخواند.
در دوره ی جوانی بخواند،این ذخیرهی
حافظه را ک بی نهایت دارای ظرفیت
است، هر چه میتوانید در دورهیجوانی
پر کنید.
میفرمود ک:
هر وقت نامحرمی دیدید بگویید:
[یاخیرَحبیبِومحبوب صل علی محمد و آل محمد]
#اهمیت_تبلیغ
#محبت_علی_علیه_السلام
💠دوست داشتم ثواب این همه #مجتهد که تربیت کردم برای این طلبه باشد و ارزش یک کارش را به من بدهد.
در زمان #میرزای_شیرازی طلبه ای با لباس کهنه بر در خانهاش آمد و گفت: میرزا را کار دارم. مردم گفتند: میرزا برای #مجتهدین وقت ندارد، آن موقع تو آمدهای و میگویی میرزا را کار دارم؟
گفت: عیبی ندارد من میروم، اما به میرزا بگویید فلانی آمده بود.
خبر به میرزای شیرازی رسید، ناگهان میرزا سر و پای برهنه دوید و طلبه را در #آغوش گرفت. دفتر دار میرزا تعجب کرد. وقتی آن طلبه رفت، میرزا گفت: «دوست داشتم ثواب این همه #مجتهد که تربیت کردم برای این طلبه باشد و ارزش یک کارش را به من بدهد!»
گفتند: میرزا کار این طلبه مگر چه بوده؟ میرزا گفت: این طلبه به یکی از دهات های سنّی نشین رفت و گفت بچه هایتان را بیاورید #قرآن یاد می دهم بدون پول.
سنی ها گفتند خوب است بدون پول است. این طلبه از اول که قران یاد این بچه ها میداد، بذر #محبت امیرالمؤمنین #علی (علیه السلام) را در دل این بچه ها کاشت. این ها بزرگ که شدند شیعه شدند و پدرانشان را از مذهب باطل به مذهب حق راهنمایی کردند. دیری نگذشت که این دهات تماما شیعه شد. این طلبه ۱۵سال شب ها بر در خانه ها میرفت و یواشکی نانی که آن ها بیرون می انداختند را می خورد. ۱۵سال اینگونه زحمت کشید تا توانست یک روستا را #شیعه کند.
📚به نقل از: مصباح الهدی، نوشته آیت الله #وحید خراسانی (حفظه الله تعالی)