سنِ انسان به سال هایی که از عمرش میگذره نیست ، به مقدار نزدیک شدن به کمالش است.
ممکنه در ده سال ، یک سال بزرگ بشی و ممکنه تو یک سال ده سال بزرگ بشی
اصلِش به کمال رسیدنه ، نه به کهول رسیدن!
این جمله ی خفن یادتان باشد!
لا تشعر قلبک الهمّش علی مافات فیشغلک عن الاستعداد عمّا هواتٍ
غصه های گذشته را بر قلب خود باز نکن، زیرا تو را از آینده و آماده شدن برای زندگی نو مشغول می سازد.
-امیرالمومنینعلی؏
غرر الحکم، صفحه 321
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
پنج و رب رسیدیم زاهدان. شهری که انتظار داشتم اصن شبیه ایران نباشد و شباهت به هند و پاکستان و ... داش
بعد از ورود به زابل ، دنبال حوزه ی علمیه اش میگشتیم.
با دو تا سوال به مدرسه ی علمیه ی امام صادق علیه السلام رسیدیم.
مدرسه ای جذاب ، با طلبه هایی اهل حال !.
اندکی بیهوش افتادیم زمین و بعد از اینکه جان گرفتیم ، راهی نماز جمعه شدیم.
بگذارید اول کاری راستش را بگویم :
مردم سیستان و بلوچستان را برای ما مردمی خشک و عبوس و اینجور چیزا تعریف کرده اند. ولی به جان خودم اصلا همچین چیزی نیست! شخصیتشان افرادی آرام و جان گرم اند.
مهربان و سخاوتمند.!
نماز جمعه ای گرم داشتند، با امام جمعه ای بصیر و شجاع! آن چنان عبدالحمید را کوبید که من هر لحظه منتظر شهادت بودم و آماده ی حمله ی انتحاری!.
کاش بقیه ی امام جمعه ها شجاعت و مردمداری را از ایشان یاد میگرفتند.
بعد از نماز جمعه ، از آنجایی که تشنگی داشت جانم را سرقت میکرد، از یه سوپری آب معدنی کوچولویی گرفتیم و در حوزه مثلِ زندان آزاد شده ها شروع کردم خوردن.
جان تازه ای گرفتیم و منتظر بودیم که راهی مناطقِ تبلیغی شویم ... .
#سفرنامه_۲
امشب طبق روایاتی شب قدره.
قراره تقدیرات یک سالمون رو ببندن!
پس دعا کنید و دعا کنید و دعا کنید ...
منو هم فراموش نکنید
منم ان شاء الله فراموشتان نمیکنم🌺
هدایت شده از ˼مجــیب|ᴍᴏᴊɪʙ⸀
enc_16509773386886684709656.mp3
3.84M
بِعَلــےٍ ؛ منو از خودم بگیر پاکم کن . .
بِعَلــےٍ ؛ بعدِ مرگم تو نَـجَـف خاڪم کن :)!
#سیدامیرحسینی | #مداحیاستودیویی
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
بعد از ورود به زابل ، دنبال حوزه ی علمیه اش میگشتیم. با دو تا سوال به مدرسه ی علمیه ی امام صادق علی
سر یک ناهماهنگی کوچیک روز اولمان به بطالت گذشت و توفیق اعزام نداشتیم ... .
در عوضش فرصت بود که با سیستانی ها و زابلی های مذهبی بیشتر معاشرت داشته باشیم ، و ایضا الخیر فی ما وقع ... .
مردم سیستان وجدانا انسان های شریف و سخاوتمندی اند. اگر چ وضعیت مالی زیاد خوبی شاید نداشته باشند ، اما به میهمان هایشان خوب میرسند!!
شب بود و نزدیک به یک کیلو مرغ سرخ کرده به عنوان قبل از سحر ، برای ما چهار نفر آوردند. دمشان گرم ، هنگام سحر هم چند تکه ی با عظمت دیگر ... .( شرمنده که از خوراکی های اینجا بیشتر حرف میزنم ، اهلِ دل ایم...شما بخوانید اهل شکم).
فردای آن روز چند رفیق دیگرمان آمدند. و متاسفانه باز هم نشد توفیق. تبلیغ پیدا کنیم ... .
و مَنی که افسرده ، یک گوشه کز کرده بودم ... .
محمد گفت: نترس! اولین جایی که پیدا بشه تو رو میفرستم. و منم کمی آرام شدم.
#سفرنامه_۲
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
__
با وضو آمد به قصد لیلة الفرقت علی !
ابن ملجم در شب احیا چه قرآنی گشود