eitaa logo
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
1.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
632 ویدیو
55 فایل
طلبه ها انسان هایی هستند ، مثل سایر خلائق ؛ اما با زندگیِ نسبتا ساده تر . . . و البته ! هیجان انگیز تر ✨ یه چایی در خدمت باشیم ☕ حاویِ : منبر های دو دقیقه ای نگارخانهٔ من (یه مشت عکس) : @negar_khane_man حجرهٔ من (راه ارتباط + اصلِ مطالب) : @hajehabib
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ˼مجــیب|ᴍᴏᴊɪʙ⸀
دستورالعمل سرّی استاد فاطمی‌نیا[ره] برای :
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
دستورالعمل سرّی استاد فاطمی‌نیا[ره] برای #شب_قدر : #ماه_رمضان
من اینو نمی‌فهمم ... ولی ، از اهل علم شنیدم که، خیلی از اولیاء الهی ، چشم و گوش و دلشون ، سالِمه ... چیزایی رو میشنون و میبینن که ماها چشا مون نمیبنه و گوشامون نمیشنوه ! شما عمل کنید ... یه خیرتی توشه قطعا ، یه چیزی که ما درک اونو نداریم . اما به صلاحمونه 🖤 @sarbaz_khane 🕊
نکته این است که می‌گویند نه یوم القدر ! در دل تاریکی‌ها و در بطن حادثه‌ها است که تو باید طرح فردا را بریزی و در طلوع فجر، همراه فرشته‌های نازل شب قدم برداری .. استاد علی صفایی حائری کتاب تفسیر سوره قدر ص ۱۰ @sarbaz_khane 🕊
ذره ذره به اوقاتی نزدیک میشیم که الان ،
امیر المومنین علیه السلام داره تک تک افراد رو ، تو مسجد از خواب بیدار می‌کنه
یکی از اون افراد هم احتمالا ،
ابن ملجم مرادی بوده ...!
آروم آروم
فلانی ! نزدیک اذان صبحه ، خواب نمونی !
با همون صدایِ آرامش بخشِ پدرانه ..
آخه پیغمبر فرمود :
این لحظات ، آسمون هم کم‌کم داره میلرزه
نزدیک لحظاتی میشیم که قراره ، دو تیکه بشه ...! باز هم شق القمر اتفاق بیوفته ...
علی علیه‌السلام ، به صدای پرندگانی که مانع از رفتنش به مسجد میشدن ، اهمیت نداد ، با مهربانی ، نگاهی پر از لطف به اونا انداخت و گذشت ...
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
علی علیه‌السلام ، به صدای پرندگانی که مانع از رفتنش به مسجد میشدن ، اهمیت نداد ، با مهربانی ، نگاهی
هنگام عبور از درب چوبی منزل ، که البته خاطره خوشی هم از درب چوبی در ذهن نیست ، میخ در ، به عبایِ قهوه‌ای ایشان چنگ میزنه و التماس میکنه که امروز صبح مسجد نرو ..
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
هنگام عبور از درب چوبی منزل ، که البته خاطره خوشی هم از درب چوبی در ذهن #امیرالمومنین نیست ، میخ در
اما باز با لطافت و رأفتِ امامیه ای که هر امام داره ، نسبت به کلِ موجودات ، میخ رو در میاره و میگذره ...
بگذارید از زبانِ یک حاضر در صحنه ، این سوء قصد تاریخی را نقل کنم :
در مسجد خوابیده بودم و با صدای آرامِ علی علیه‌السلام برای نماز بیدار شدم .
علی علیه‌السلام با جان و دل تکبیر گفت و واردِ عالم عشق بازی خودش با خدا شد همان عالمی که هیچ چشمی بغیر از چشم عارف ، توانایی دیدنش را ندارد
در اثنای نماز ، وقتی که او به سجده رفت ، قلب من هم تپش خاصی گرفت ، صدایی مانند غرش ، مانند فرو رفتن زمین ، مانند تکه شدن بزرگ ترین سنگِ دنیا به گوشم خورد و هاتفی از کائنات ندا داد :