eitaa logo
سرباز شو
141 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
909 ویدیو
4 فایل
❣️با اهل خانواده برای امام زمانت، سرباز شو❣️ 🔥پیام ناشناس🔥(😎بدون اینکه شناخته بشید😉) https://harfeto.timefriend.net/16752678638969 ؛ @Ar_vahdani. :ادمین :
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 خدایا! تو شب رغبت‌ها، رغبتمون رو سمتِ اماممون قرار بده...🤲
هرکسی در این جهان از عفتش دم میزند یا به زهرا اقتدا کرده ست یا بر دخترش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سـربازان امـام زمـان از هـیچ چـیز جز گناهان خود نمی‌ترسند...‼️ 💛
19.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هـمـیــن‌آرزومھ…💛' • • ╭─┅🍃🌸🍃┅─╮ 🆔 @sarbaz_sho ╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
🌱لیلة الرغائب ، به معنای شب آرزو ها نیست ! بلکه به معنای شب رغبت ها است ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرباز شو
🌹 حمید سیاهکالی مرادی تولد ۱۳۶۸در قزوین شهید پاییزی حرم پاییزسال۱۳۸۹سفرکربلا
🌹 کتاب یادت باشه 🌱بخش اول زندگی نامه 🍁 🌱فصل اول یک کرشمه،یک تبسم،یک خیال 🌱برگ دوم گفتم:«چی شده فاطمه؟» با نگاه شیطنت آمیزی گفت:«خبربه این مهمی رو که نمیشه به این سادگی گفت!». می دانستم آبجی طاقت نمی آورد که خبر را نگوید،خودم را بی تفاوت نشان دادم و درحالی که کتابم را ورق می زدم گفتم:«نمی خواد اصلا چیزی بگی، می خوا درسمو بخونم،موقع رفتن درم ببند». ابجی گفت:«ای بابا همش شد درس وکنکور،پاشو از این اتاق بیا بیرون ببین چه خبره!عمه داره تو رو از بابا برای حمید آقا خواستگاری می کنه». توقعش را نداشتم مخصوصاً در چنین موقعیتی که همه میدانستندتا چند ماه دیگر کنکور دارم و چقدر این موضوع برایم مهم است. جالب بود خود حمید نیامده بود،فقط پدر و مادرش آمده بودند،هول شده بودم،نمی دانستم باید چکارکنم،هنوز از شوک شنیدن این خبر بیرون نیامده بودم که پدرم وارد اتاقم شد و بی مقدمه پرسید:«فرزانه جان تو قصدازدواج داری؟.» باخجالت سرم را پایین انداختم و با تته پته گفتم:«نه کی گفته؟بابامن کنکور دارم،اصلا به ازدواج فکر نمیکنم شما که خودتون بهتر میدونین». بابا که رفت،پشت بندش مادرم داخل اتاق آمد و گفت:«دخترم، آبجی آمنه از ما جواب می خواد،خودت که می‌دونی ازچندسال پیش این بحث مطرح شده، نظرت چیه؟بهشون چی بگیم؟» جوابم همان بود،به مادرم گفتم:«طوری که عمه ناراحت نشه بهش بگین میخواددرس بخونه.» عمه یازده سال ازپدرم بزرگتر بود،قدیم ترها خانه پدری مادرم با خانه آنها دریک محله بود،عمه واسطه ازدواج پدر و مادرم شده بود،برای همین مادرم همیشه عمه را آبجی صدا میکرد. روابطشان شبیه زنداداش و خواهرشوهرنبود،بیشترباهم دوست بودند وخیلی با احترام باهم رفتارمی کردند. اولین باری که موضوع خواستگاری مطرح شدسال هشتادو هفت بود،آن موقع دوم دبیرستان بودم،بعداز عروسی حسن آقا برادربزرگترحمید،عمه به مادرم گفته بود:«زنداداش،الوعده وفا،خودت وقتی این ها بچه بودم گفتی حمیدباید دامادمن بشه،منیره خانم ما فرزانه رو میخوایم»،حالا از آن روز چهارسال گذشته بود،این بارعقدآقاسعید برادر دوقلوی حمیدبهانه شده بود که عمه بحث خواستگاری را دوباره پیش بکشد. حمید شش تا برادر و خواهر دارد،فاصله سنی ما چهارسال است،بیست وسه بهمن آن سال آقاسعید با محبوبه خانم عقدکرده و حالا بعداز بیست و پنج روز عمه رسمأبه خواستگاری من آمده بود. پدرحمید می گفت:«سعیدنامزد کرده حمیدتنها مونده،مافکرکردیم الان وقتشه برای حمید هم قدم پیش بذاریم،چه جایی بهتر از اینجا». البته قبل ترهم عمه به عموها وزنعموهای من سپرده بودکه واسطه بشوند،ولی کسی جرئت نمی کرد مستقیم مطرح کند،پدرم روی دخترهایش خیلی حساس بود وبه شدت به من وابسته بود،همه فامیل می گفتند:«فرزانه فعلأدرگیردرس شده،اجازه بدیدتکلیف کنکور و دانشگاهش روشن بشه بعد اقدام کنید». ادامه دارد.....
اگر کسی‌صدای رهبرخود را‌ نشنود به طوریقین‌صدای امام‌زمان خود را هم‌ نمی‌شنود :)✨☁️
4_345554935284236996.mp3
3.95M
به خوباسرمیزنی، مگه بدا دلم ندارند.... توکه اخر گره راوامیکنی......
♥️‍ باز شدن قفل دل به برکت نام امام حسین: در قلب های غافل ما چیزی فرو نمی‌رود. قفل را پروردگار به برکت اباعبدالله‌الحسین، باز می‌کند و یقین و راستی را در آن می‌گذارد. قلب را سالم و  زبان را صادق و گوش قلب و چشم قلب را باز می‌کند. از اباعبدالله الحسین (علیه السلام) این ها را بخواهید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌