eitaa logo
سرباز شو
144 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
909 ویدیو
4 فایل
❣️با اهل خانواده برای امام زمانت، سرباز شو❣️ 🔥پیام ناشناس🔥(😎بدون اینکه شناخته بشید😉) https://harfeto.timefriend.net/16752678638969 ؛ @Ar_vahdani. :ادمین :
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتۍ‌خوشگل‌میشۍ.... |حاج‌حسین‌یڪتا🖐🏻♥| 🌿 ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @sarbaz_sh
کلید تمام مصائب و مشکلات در ذکر خدا و هدیۀ صلوات بر مُحَمّد و آل مُحَمّد است... 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹 🌷 ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄ @sarbaz_sho
آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو سهممان بی خبری بود نمی‌دانستیم...🍃 💕 ┄┄┅┅┅❅❅┅┅┅┄┄ @sarbaz_sho
محمد رسول الله _ حامد زمانی.mp3
7.84M
🌹سرودی بسیار زیبا از حامد زمانی بشنوید و لذت ببرید...❤️ عیدتون مبارک🎉🎉🎉🎉🎉🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅ @sarbaz_sho
‌نیست،جزتودوا ای تو دوای دل من:)) @sarbaz_sho
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکمت زیبا💚 راز عدد ۲۷ که کد تیپِ «محمد رسول الله» چیست؟ به «حاج احمدِ متوسلیان» گفتند این عددِ «۲۷» چیه که تیپِ «محمد رسول الله» را بغلِ کرده و در مجموع «تیپ ۲۷ محمد رسول الله» را تشکیل داده؟! حاج احمد گفت: “حکمت داره؛ اولاً «۲۷»، یادآوره ۲۷ رجب، عیدِ مبعثِ حضرتِ رسول اکرم(صلوات الله علیه و آله) هست؛ ثانیاً «۲» را در «۷» ضرب کنید، می‌شود «۱۴» و چهارده، عددِ معصومینِ ما علیهم السلام است؛ ثالثاً «۲» را از «۷» کم کنید، می‌شود «۵» و عددِ ۵ به پنج تنِ آل عبا بر می‌گردد و خامسِ آلِ عبا هم امام حسین است؛ رابعاً «۲» را به «۷» اضافه‌ کنید، می‌شود ۹ و تسعه المعصومین من ذریه الحسین؛ خامساً عدد ۲۷ را بالعکس کنید می‌شود «۷۲» و عددِ ۷۲ هم معرفِ حضورِ کربلائی‌ها و عاشورائیان هست! 🌺🌸🌺 مباااارک😍 @sarbaz_sho
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
براےروزِ‌ظهورت،براےآمدنَت، چقدرمانده‌ڪہ‌ڪامل‌شوندیارانَت🖐🏻🚶🏿‍♀️؟ ‌‌‌‌ @sarbaz_sho
دیدین وقتے کسے مهمون دارھ ، خونه‌شو آب و جارو مےکنه ..؟ وقتی گریه مےڪنی ، داری خونه‌ی دلتو آبپاشے مےڪنی ؛ مےگے : (عج) میای خونه‌ی من ؟💚(: - حاج‌حسین‌یڪتا '🌱 @sarbaz_sho
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه عزیزی از من پرسید؛ من می‌خوام برای امام زمان علیه‌السلام کار کنم، ✖️ چکار کنم که امامم دوست داشته باشه! گفتم : قماربازی ❌ 🎙استاد شجاعی @sarbaz_sho
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرباز شو
6⃣1⃣قسمت شانزدهم از داستان عاشقانه شهید مدافع حرم و همسرش❣ (کتاب:یادت باشه)🍃 🌱بخش اول زندگی نامه
7⃣1⃣قسمت هفدهم از داستان عاشقانه ی شهید مدافع حرم و همسرش (🌹کتاب:یادت باشه) 🌱بخش اول زندگی نامه 🌱فصل دوم نکند یادتو اندر دل ما طوفان است 🌱برگ هفدهم این ماجرا را که تعریف کردم حمید نگاه غریبی به من انداخت و گفت:«یعنی میشه؟من که آرزومه شهید بشوولی ما کجا و شهادت کجا».آن روز کلی با هم پیاده آمدیم و صحبت کردیم،اولین باری بود که این همه بین ماصحبت رد وبدل می شد،به کانال آب که رسیدیم واقعأخسته شده بودم،حمید خستگی من را که دیدپیشنهاد دادسوار تاکسی بشویم تا سوار ماشین شدیم گفت:«ای وای شیرینی یادمون رفت ،بایدشیرینی می گرفتیم». راهی نیامده بودیم که از ماشین پیاده شدیم،به سمت بازارچه کابل البرز رفتیم،دوجعبه شیرینی خرید،یک جعبه برای خودشانیک جعبه هم برای خانه ما،یک کیلو هم جدا برای من سفارش داد،گفت:«این شیرینی گل محمدی هم برای خودت،صبح ها میری دانشگاه بخور». دوست داشتم تاریخ تولد حمید را بدانم ،برای اینکه مستقیمأسؤالی نکنم تا سفارش شیرینی ها آماده بشود از قصد به سمت یخچال کیک های تولد رفتم،نگاهی به کیک ها انداختم و گفتم:«این کیک رو می بینین چه شیک وخوشگله؟»تولد امسالم که گذشت،اما دوم تیر سال بعد همین مدل کیک رو سفارش میدیم،راستی حمید آقا شما متولد چه ماهی هستین؟». گفت:«به به تولد من هم خیلی مونده من چهار اردیبهشت تولدمه». تا حمید تاریخ تولدش روگفت در ذهنم مشغول حساب و کتاب روز و ماه تولدمان شدم،خیلی زود توانستم یک وجه اشتراک قشنگ پیداکنم،حسابی ذوق زده شدمچون تاریخ تولدمان هم به هم می آمد،من متولد دومین روز چهارمین ماه سال بودم و حمید متولد چهارمین روز دومین ماه سال! از شیرینی فروشی تا فلکه دوم کوثرباید پیاده می رفتیم،حمید ورزشکاربود و از بچگی باشگاه می رفت،این پیاده رفتن ها برایش عادی بود،ولی من تاب این همه پیاده روی را نداشتم،وسط خیابان چندبارنشستم و گفتم:«من دیگه نمی تونم،خیلی خسته شدم»،حمیدهم شیرینی به دست با شیطنت گفت :«محرم هم که نیستیم دستتو بگیرم،اینجا ماشین خورنیست،مجبوریم تاسر خیابون خودمون رو برسونیم تا ماشین بگیریم». نوع راه رفتن و رفتارمان شبیه کسانی بود که تازه نامزد کرده اند،در شهری مثل قزوین سخت است که در خیابان راه بروی و حداقل چند نفر آشناو فامیل تورا نبیند،به خصوص که حمیرا خیلی ها می شناختند. روی جدول نشسته بودم که چند نفر از شاگردهای باشگاه کاراته حمید که بچه های دبستانی بودندما را دیدند،از دور مارا به هم نشان می دادندوبا هم پچ پچ می کردند. یکی از آنها با صدای بلند گفت:«استاد خانومتونه؟مبارکه». حمید را زیرچشمی نگاه کردم،از خجالت عرق به پیشانیش نشسته بود،انگار داشتند قیمه قیمه اش می کردند،دستی برای آنها تکان دادو بعد هم گفت:«این بچه ها آبرو برا آدم نمی ذارن،فردا کل قزوین با خبر میشه». ساعت۹شب بود که به خانه رسیدیم،مادرم با اسپند به استقبالمان آمد،حلقه چند باری بین فاطمه و مادرم دست به دست شد،حمیدجعبه شیرینی را به مادرم دادو در جواب اصرارش برای بالا رفتن گفت:«الان دیروقته،ان شاءالله بعدأمزاحم میشم،فرصت زیاده». موقع خداحافظی خواست حلقه را به من بدهد،که گفتم:«حلقه رو به عمه برسونید،مراسم عقدکنان با خودشون بیارن»،گفت:«حالا که حلقه باید پیش من باشه پس من یه هدیه دیگه بهت میدم»،بعد هم از داخل جیب کتشیک جعبه کادو پیچ را به من هدیه کرد. حسابی غافلگیر شده بودم،این اولین هدیه ای بود که حمید به من می داد،به آرامی کاغذکادو را باز کردم تا پاره نشود،ادکلن لا گوست بود، بوی خوبی می داد،تمام نامزدی ما با بوی این ادکلن گذشت چون حمید هم همیشه همین ادکلن را می زد. جمعه بیست ویکم مهرماه سال ۱۳۹۱ روزعقد کنان من وحمید بود،دقیقأمصادف با روز دحوالارض،مهمانان زیادی از طرف ما و خانواده حمید دعوت شده بودند،حیاط را برای آقایان فرش کرده بودیم وخانم ها هم اتاق های بالا بودند،از بعد تعطیلات عیدخیلی از اقوام و آشنایان را ندیده بودم،پدر حمید اول صبح میوه ها و شیرینی ها را باحسن آقا به خانه ما آوردند.🍂 ادامه دارد....🌴🌳🌲 @sarbaz_sho
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡~ مواظبِ خودت باش تلفظ میشہ اما معنیش میشہ اگہ برات اتفاقۍ بیفتہ مۍمیرمـ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌༺‌‌‌ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @sarbaz_sho
♡~ ‌‏⌝بھ‌ࢪوزوشب؛مࢪااندیشھ؎ٺُوسٺ  ࣫͝ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻༺‌‌‌ ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @sarbaz_sho
1_1839472684.mp3
2.76M
🌺من تما‌شای تو می‌ کردم و غافل بودم کز تماشای تو خلقی به تماشای منند...💕 @sarbaz_sho
🌙در این شب زیبا 🌟آرزویم این است که ❄️صفحه غم و اندوه 🌟در دفتر زندگیت ❄️همیشه سفید بماند... 🌟اوقاتت به وقت مهربانی ❄️لبخندت بـه رنگ عشق شبت بخیر ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @sarbaz_sho
*چادر نه، حریری از بهشت است، آری *آیینه نور و سوره بیداری *فصلی ز فروغ آفتاب زهراست *این چادر روشنی که بر سر داری🍃 [♡مذهبی بودن لیاقت میخواد...یادمون باشه♡] ☆ما همه از خداییم/\به سوی او میرویمپست های کانالمون شامل: ●مطالب مذهبی(فیلم،عکس و...) ●مطالب سیاسی و اخبار روزانه ●مطالب سرگرمی و روزمرگی ●پست های جذاب مخصوص دختر خانم های مذهبی 🛑فقط بزن رو لینک و وارد دنیای دختران مذهبی شو👇👇👇 https://eitaa.com/zozozos
🤞طرح زیبا برای حجاب✨🦋 کلینیک فوق تخصص امام سجاد (ع) رشت اجازه ورود به افرادی که کشف حجاب کردن را نمیده. حتی به افرادی که روسر ی دارند اما مثلا مانتوشون کوتاه و نامناسبه چادر میدن تاوارد مجتمع بشن. یک نفر خانوم هم گذاشتن جلوی در به صورت خیلی محترمانه و قشنگ طرف رو توجیه میکنه بعد میفرسته داخل. حتی داروخانه هم به افراد کشف حجاب کرده خدمات نمیده. بنظرم باید از اینجور مدیر ها تقدیر و تشکر بشه و اینکه اگه زحمتی نیست براتون این حرکت را منتشر و در کانالهای دیگر هم بازنشر دهید تا شاید تلنگری باشد برای همه ی مدیران و مسئولان و از این اقدام ارزشمند الگو برداری کنند. جالب اینجاست چادر ها بعد از استفاده شستشو داده میشه بسته بندی میشه تو پلاستیک دوباره داخل این قفسه ها کنار این خانوم چیده میشن👌👏👏👏 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @sarbaz_sho
مهدی جان❣ پل صراط چشم‌های شماست... ❤️ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @sarbaz_sho