#تا_اربعین ❤️واکنش مردم عراق به زائر اربعینی که مشکوک است به کرونا...

#حاج_مهدی_سلحشور 🎼 به سوی شام و کوفه ام؛ چه ظالمانه میبرند.... #سیدتی‌یارقیه...❣

بی تو شده یه عالمه زخم‌هایی که رو بالمه .. بابا‌ میدونی من همش سه سالمه ... #جواد_مقدم

#حاج_قاسم #سیره_عملی_شهید 🍃مهمان نواز...🍃 🌷حاجی، اخلاق نهضتی داشت. این اصطلاح خودش بود. می‌گفت: به نهضت‌ها،شخصیت ها، احترام بگذاریم. این ها را که نمی‌شود با پول خرید، ولی با حُسن خلق وسیره نبوی میشه روی آنهاتاثیر گذاشت. مهمان که برایش میآمد،گاهی نیمه شب، خودش می رفت فرودگاه برای استقبال. طرف باورش نمی شد حاج قاسم، شخصاً به استقبالش آمده. گاهی اعتراض می‌کردیم، می‌گفت: این بنده ی خدا ، مجاهده، امید اسلامه ، احترام به آنها واجبه. مهمان اگر دو سه شب ایران بود،حاجی این دو سه شب را درمحل استقرار،کنارش بود و شب را همان جا می خوابید. 🔹راوی:حسن پلارک

#گلزار_شهدای_کرمان #روضه 💠این جمعه، در لحظه ی شهادت شهید سلیمانی ، و حاج حسین و ایام شهادت بی بی رقیه ویژه برنامه ای برگزار شد که هر بیننده ای را همراه با شهدا راهی خرابه شام میکرد...شما هم اگر دلتنگ زیارت حاجی هستید برای لحظاتی،راهی گلزارشهدای کرمان شوید، تا برای سه ساله ی اباعبدالله همراه با شهدا اشک بریزیم... بسم الله... التماس دعا

#دخترانه 🍃رقیه های زمان ما 🔷وقتی میخواست جبهه برود پاهایش را می گرفتم واز اومیخواستم که نرود.پدرم می‌گفت: باید بروم، میروم صدام را میکُشم و برایت عروسک می آورم... تو وبرادرت ،مامان را اذیت نکنید.نماز را اول وقت بخوانید. سوره های کوچکی را هم که یادت چدادم بخوان و حفظ کن . و من خوشحال بودم که پدرم سالم برخواهدگشت،باهدیه ای برای من. وقتی ازجبهه بر می گشت،همیشه باعروسک میآمد،عروسکهای نازکه زیبایی آنها دنیای بزرگانه ی مرا هنوزکه هنوزاست تسخیرکرده، با آمدنش تفریحات ما آغاز میشد، اگرچه ازپارک خوشش نمیآمدولی مابچه ها را برای گردش به پارک می برد،کلی به ماخوش میگذشت. یادش بخیر سایه ی پدری که هنوز درجاری زمان ادامه دارد ... 🌹راوی : دختر شهید حاج محمد شیخ بیگ

• ‍ #من_غذا_نمی_خواهم سر بریده آقا را که میان تشت بود، در طبقی گذاشتند، چیزی روی آن کشیدند. زینب سلام الله علیه دید از در خرابه چند غلام با یک طبق دارند می آیند. بی بی دوید جلو. مسئول تمام زنها بی بی است. گفت: این چیست؟ گفتند: سر حسین است گفت: برای چه سر آقا را این وقت شب آوردید؟ گفتند: امیر دستور داده ببرید که بچه آرام بشود. گفت: سر را برگردانید. من بچه را آرام می کنم. بی بی می دانست چه فاجعه ایی می شود. گفت: از من بخواهید. من بچه را آرام می کنم. من خرابه را آرام می کنم. گفتند: امیر دستور داده، باید اجرا بشود. آمدند طبق را جلوی بچه گذاشتند زمین. اینقدر اطفال امام حسین علیه السلام گرسنه بودند، بچه خیال کرد غذا آوردند او را آرام کنند. گفت: عمه! من غذا نمی خواهم. دیگر کار تمام شده بود، مجالی برای مخفی کاری نبود. زینب سلام الله علیه گفت: عزیزم! مقصودت زیر سرپوش است. بچه می فهمد که عمه حرف بیخود نمی زند. مقصود من را عمه نمی داند چیست؟! من بابایم را می خواهم، می گوید زیر سرپوش است!!😭 استاد #سیدعلی_نجفی ...♡

#کربلایی_حمید_علیمی 🎼 ز شرار غم میسوزم ... #سیدتی_رقیه ❣ ...♡