eitaa logo
♡{سࢪبازانـ🦋 إمـــام زمــان۲}♡
96 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
339 ویدیو
228 فایل
💚✨بسم‌رب‌مھد؎فاطمہ✨💚 آغاز خادمۍ‌‌↜ ۹۹/۹/۱۹ (:🍒 ★ツ حرفے، سخنے، انتقادے ....⇩ https://harfeto.timefriend.net/17107030937730 ★ツ کپے=دࢪ صوࢪت وجود آیدی ڪانال موردے نیست استفادھ شخصےآزاد✅ ★ツ ترک ڪانال=۲ مرتبه دعاے فرج🙃 خوش آمـــــدید💚🍃 شعبه دیگری نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. 💠 می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. 💠 عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. 💠 دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. 💠 زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» 💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. 💠 می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. 💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. 💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. 💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. 💠 حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... ✍️نویسنده: کپی حرام❌😊 @sarbazanemamzaman2 .«کانال سربازان امام زمان ۲».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌃 شبتون شهدایی 💘عشقتون زهرایی 🤲مرامتون حیدری 🙏امرتون رهبری ☘راه هتون محمدی ❣دلتون حسینی 💔غمتون حسنی 💪جسمتون عباسی 😌گذشتتون مهدوی @sarbazanemamzaman2 🌷🌷🌷
ممنون که هستید بمونید برامون 🌹 شبتون پر از ستاره های شهدایی 🌠 دلتون مثل دریا ارام🌁 وقلبتون حاج قاسمی و شهدایی🎆 شبتون شهدایی 🌌🌌🌃🌃 کانال مارا به دوستانتان معرفی کنید 🎇 @sarbazanemamzaman2
نماز صبحـــ🌄ـــت قضا نشه مومـــن🦋 @sarbazanemamzaman2 .«کانال سربازان امام زمان ۲».
پنج‌شنبہ لااِلہَ‌اِلَّا‌اللهُ المَلِڪُ‌الحَقُّ‌المُبیݩ ۱۰۰مرٺبہ✨ °•|سربازان امام زمان ۲|•° @sarbazanemamzaman2
کانال ما رو بہ دوستانٺون معرفی کنید✨ ((🌱"°• °•|سربازان امام زمان ۲|• @sarbazanemamzaman2
🌱 °•{بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم}•° اݪہۍ عَظُمَ البَلاء وَ بَرِحَ الخَفاء وَاݩکَشَفَ الغطاءُ وَ اݩقَطَعَ الرَّجاءُ وَ ضاقَتِ الاَرضُ وَ مُنِعَتِ‌ السَماء وَ اَنتَ‌ المُستَعانُ وَ اِلَیکَ‌ المُشتَکۍوَ‌عَلَیکَ‌المُعَوَّلُ‌فِۍ‌‌الشِّدَّةِ و‌الرَّخاء اَللّهُمَّ صَلِّ‌عَلی‌مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَّد اُولِی‌الامرِ الَّذینَ فَرَضتَ عَلَیناطاعَتَہُم‌وَ عَرَّفتَنا بِذلِکَ مَنزِلَتَہُم فَفَرّج عَنّا بِحَقِّہِم فَرَجاً عاجِلاً قَریباً ڪَلَمحِ البَصَرِ اَو‌ هُوَ اَقرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِۍُّ یاعَلِۍُّیامُحَمَّدُ اِڪفِیانۍ فَاِنَّڪُما ڪافِیانِ وَ انصُرانی فَاِنَّڪُما ناصِرانِ یا مَولانا یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلغَوثَ‌اَلغَوثَ اَلغَوثَ اَدرِڪنۍاَدرِڪنۍاَدرِڪنۍ اَلسّاعَةَ اَلسّاعَةَ اَلسّاعَةَ اَلعَجَلَ اَلعَجَلَ اَلعَجَلَ یآاَرحَمَ‌الرّاحِمینَ‌بِحَقِّ‌مُحَمَّدٍوَالِہِ‌الطّاهِرینَ. 🌙 🦋 °•|سربازان امام زمان ۲|• @sarbazanemamzaman2
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️🍃 توهم یه مدافعی چادر سرت کن🦋 @sarbazanemamzaman2 .«کانال سربازان امام زمان ۲».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا