تاریخ تولد : ۱۳۶۳/۰۴/۲۲
محل تولد : تهران
نام پدر : عبدالحسین
سن در زمان شهادت : ۳۱ سال
رشته و مقطع تحصیلی : کارشناسی ارشد جغرافیا
عضویت : سپاه
تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۸/۱۳
محل شهادت : سوریه، حلب
مزار : گلزار شهدای ده امام پاکدشت
🕊پاسدار شهید «قدیر سرلک» متولد 13 شهریور سال 63 از شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) است که به صورت داوطلبانه به سوریه رفت و در 13 آبان سال 94 در نبرد با تروریستهای تکفیری داعش در تل اذان در حومه حلب به فیض شهادت نائل شد.
🖌خاطره ای نقل از مادر شهید:
به قدیر در خانه کربلایی میگفتیم و فردی بسیار شوخطبع و خاکی بود. در 30 سالی که در این محل زندگی میکنیم بسیاری از همسایهها قدیر را نمیشناختند. زمانیکه پدرش از سرکار به منزل میآمد تمام قد جلوی پدرش میایستاد و دست پدرش را میبوسید. به قدیر میگفتم دستان پدرت روغنی است اما او میگفت من به این دستها افتخار میکنم. قدیر زمانی که جذب سپاه شد 18 ماه دوره آموزشی را در تبریز گذراند و جعبه 30 جزء نوارهایقرآنی تلاوت استاد پرهیزکار و نوار تواشیح را با خود به همراه داشت و بسیار قرآن میخواند.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#قدیر_سرلک
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌹🍃 #چله_شهدایی
سی و چهارمین روز از چله زیارت عاشورا به نیت شهیدمدافع حرم #قدیر_سرلک🕊🌹
❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️
برای همه گرفتارا دعا کنید🙏
🔴@sarbazanzeynab🔴
📖 آخرین بار که دیدمت
🔸عاشقانه هایی از جنس مدافعان حرم
✍🏻 به قلم سیده زهرا طباطبایی
🔹انتشارات حماسه یاران
✅ خرید آسان
https://b2n.ir/p74660
@hamaseh17
۰۲۵۳۷۷۴۸۰۵۱
🔴@sarbazanzeynab🔴
41.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 مستند شهید مدافع حرم
#مهدی_نوروزی
🔴@sarbazanzeynab🔴
هشتم شهريور؛ سالگرد شهادت شهيدان رجايي و باهنر
هشتم شهريور در تقويم رسمي جمهوري اسلامي ايران روز مبارزه با تروريسم نام گرفته است و اين روز هرساله يادآور تاريخي غمانگيز در خاطرات ايرانيان است؛ سالروز انفجار دفتر نخست وزيري به دست منافقان و شهادت مظلومانه شهيدان رجايي و باهنر در سال 1360 و همچنين قرار داشتن در هفته دولت بهانهاي شد براي مروري دوباره بر شخصيت شهيدان رجايي و باهنر، شايد كه بيشتر و بهتر بتوانيم روش و منش آن شهيدان را زنده نگه داريم.
https://www.isna.ir/news/8906-03587/
سالروز شهادت ۸ شهریورماه❣
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_چهلوسوم تمام چله هایی را ک در کتاب ریحانه بهشتی آمده، پا ب پ
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_چهلوچهارم
به دهانه تونل رسیدیم ، همان تونل معروفی که حزب الله در هشتاد متر زیر زمین حفاری کرده است ..
ارتفاعش هم به اندازه ای بود که بتوانی بایستی .
عکس های زیادی از حضرت امام ، حضرت آقا ، سید عباس موسوی ودیگر فرماندهان مقاومت را نصب کرده بودند .
محلی هم مشخص بود که سید عباس موسوی نماز می خواند .
مناجات حضرت علی (ع) در مسجد کوفه که از زبان خودش ضبط شده بود ، پخش می شد .
از تونل که بیرون می اومدیم رفتیم کنار سیم های خاردار ، خط مرزی لبنان و اسرائیل .
آنجا محمد حسین گفت :« سخت ترین جنگ ، جنگ توی جنگه !»
یک روز هم رفتیم بعلبک ، اول مزار دختر امام حسین (ع)را زیارت کردیم حضرت خولة بنت الحسین (ع). اولین باربود می شنیدم امام حسین (ع) چنین دختری هم داشتند
محمد حسین ماجرایش را تعریف کرد که :«وقتی کاروان اسرای کربلا به این شهر می رسن ، دختر امام حسین (ع) در این مکان شهید می شه ، امام سجاد (ع) ایشون رو در اینجا دفن می کنم و عصاشون رو برای نشونه ، بالای قبر تویی زمین فرومی کنن!»
از معجزات آنجا همین بوده که آن عصا تبدیل می شود به درخت و آن درخت هنوز کنار مقبره است که زائران به آن دخیل می بندند
رفت خوش و بش کرد و بعد آمد که «بیا برویم روی پشت بوم !»
رفتیم آن بالا و عکس گرفتیم ، می خندید و می گفت :
« ما به تکلیفمون رو انجام دادیم ، عکسمونم گرفتیم!»
بعد رفتیم روستای شیث نبی (ع) روستای سر سبز و قشنگی بود
بعد از زیارت حضرت شیث نبی (ع) رفتیم مقبره شهید سید عباس موسوی ، دومین دبیر کل حزب الله
محمد حسین می گفت :« از بس مردم بهش علاقه داشتن ، براش بارگاه ساختن!»
قبر زن و بچه اش هم در آن ضریح بود ، باهم دریک ماشین شهید شده بودند
هلی کوپتر اسرائیلی ها ماشینشان را با موشک زده بود ، برایم زیبا بود که خوانوادگی شهید شده اند ..هم
پشت ارامگاه، به ماشین سوخته شهید هم سری زدیم
ناهار را در بعلبک خوردیم .
هم من غذاهای لبنانی را می پسندیدم ، هم او
خداروشکر کرد بعد هم در حق آشپز دعا
داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹
#محمدحسین_محمدخانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
✍دست نوشته شهید والامقام عباس کردانی (از شهدای مدافع حرم) ☘
⛔️وضع من خراب تر از این حرف هاست که با نماز درست شود
بعضی ها بیان می کنند که وضع گناه ومعنویت ما خیلی خراب است واصلا ما برای این معنویات لیاقت نداریم، اما از این نکته غافل هستند "شیطان دنبال همین نقطه ضعف است"
اتفاقا شیطان همین را می خواهد که با یک گناه بگوید:حالا که این کار را کردی، دیگر به درد نماز نمیخورید.
▪️قرآن یک آیه دارد که می فرماید :
إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ (سوره هود١١۴)
_ترجمه: پس چون خراب کردی، حتما مسجد برو؛ چون ما اهل گناه ولغزش هستیم واتفاقا باید بیشتر به سوی معنویت برویم ودر آستان الهی را بکوبیم.
✅توجه به نعمت ها نه کمبود ها:
ما گاهی اوقات چیزی که نداریم را برجسته می کنیم وبه داشته هایمان توجهی نداریم.
🌷هدیه به ارواح مطهر شهدای مدافع حرم خصوصا شهید "عباس کردونی" صلوات
شهید مدافع حرم🕊🌹
#عباس_کردانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
🗣 بزرگترین مصیبت در دنیا چیه؟
📌 #جواب_شهید علیاصغر شیردل:
همیشه عاشورا و وقایع آن را به یاد داشته باشید، آن وقت خواهید دید که هیچ روزی مانند عاشورا نیست و هیچ مصائبی بالاتر از مصائب عاشورا نیست. پس گریه و شیون را در حد معمول و معقول انجام دهید. مبادا با گریه و شوین خارج از حد و غیر معقول باعث شادی دشمنان اسلام شوید
فرازی از وصیتنامه
شهید مدافع حرم🕊🌹
#علی_اصغر_شیردل
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پویش همسفر من| همراه با شهید #روح_الله_قربانی در سرزمین نینوا
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_چهلوچهارم به دهانه تونل رسیدیم ، همان تونل معروفی که حزب الل
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_چهلوپنجم
آخر سر هم گفت :« به به! عجب چیزی زدیم به بدن!»
زود رفت دستور پخت آن غذا را گرفت ، که بعدا در خانه بپزیم
نماز مغرب را در مسجد رأس الحسین (ع)خواندیم .
مسجد بزرگی که اسرای کربلا شبی را در آنجا بیتوته کردند ..
این مسجد ، مکانی به عنوان محل نگهداری از سر مبارک امام حسین (ع)بوده.
همان جا نشست به زیارت عاشورا خواندن ، لابه لایش روضه هم می خواند
♡《رأس تو می رود بالای نیزه ها
من زار می زنم در پای نیزه ها
آه ای ستاره دنباله دار من
زخمی ترین سر نیزه سوار من
با گریه امدم اطراف قتلگاه
گفتی که خواهر برگرد خیمه گاه
بعد از دقایقی دیدم که پیکرت
در خون فتاده و بر نیزه ها سرت
ای بی کفن چه با این پاره تن کنم ؟
با چادرم تو را باید کفن کنم
من می روم ولی جانم کنا توست
تا سال های شمع مزار توست 》♡
بعد هم دم گرفت:« عمه جانم ، عمه جانم، عمه جان مهربانم! عمه جانم ، عمه جانم ، عمه جان نگرانم! عمه جانم ، عمه جانم ، عمه جان قد کمانم !»
موقع برگشت از لبنان رفتیم سوریه .
از هتل تا حرم حضرت رقیه (س) راهی نبود پیاده می رفتیم ..
حرم حضرت زینب (س) را شبیه حرم امام رضا (ع) و امام حسین (ع) دیدم
بعد از زیارت ، سر صبر نقطه مکان ها را نشانم داد و معرفی کرد : دروازه ساعات ، مسجد اموی ، خرابه شام ، محل سخنرانی حضرت زینب (س).
هرجا را هم بلد نبود ، از مسئول و اهالی مسجد اموی به عربی می پرسید و به من می گفت .
از محمد حسین سوال کردم
:« کجا به لبای امام حسین چوب خیزران می زدن ؟»
ریخت به هم ..
بحث را عوض کرد و گفت:« من هیچ وقت این طوری نیومده بودم زیارت!»
می خواستم از فضای بازار و زرق و برق های انجا خارج شوم و خودم راببرم به آن زمان ..
تصویر سازی کنم در ذهنم ..
یک دفعه دیدیم حاج محمود کریمی در حال ورود به دروازه ساعات است!
تنها بود ، آستینش را به دهان گرفته بود و برای خودش روضه می خواند .
حال خوشی داشت!
به محمد حسین گفتم :« برو ببین اجازه میده همراهش تا حرم بریم؟!»
به قول خودش :« تا آخر بازار ما را بازی داد!»
کوتاه بود ولی در معنویت!
به حرم که رسیدیم ، احساس کردیم می خواهد تنها باشد ، از او خدافظی کردیم .
داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹
#محمدحسین_محمدخانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_چهلوپنجم آخر سر هم گفت :« به به! عجب چیزی زدیم به بدن!» زو
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_چهلوششم
ماه هفتم در یزد رفتم سونوگرافی.
دکتر گفت: مایع امنیوتیک دور بچه خیلی کمه باید استراحت مطلق داشته باشی.
دوباره در یزد ماندگار شدم..
میرفت و می آمد.
خیلی بهش سخت میگذشت
آن موقع میرفت بیابان.
وقتی بیرون محل کار میرفت مانور یا اموزش، میگفت: میرم بیابون..
شرایط خیلی سخت تر از زمانی بود ک میرفت دانشکده!
میگفت: « عذابه من خسته و کوفته برم تو اون خونه سوت و کور...
از صبح برم سرکار، بعد از ظهر هم برم تو خونه ای ک تو نباشی؟!
دکتر ممنوع سفرم کرده بود.
نمیتوانستم بروم تهران!
سونوگرافی ها بیشتر شد.
یواش یواش ب من فهماندند ک ریه بچه مشکل داره!
آب دور بچه که کم میشد مشخص نبود کجا میره.
هر کس نظری میداد:
-آب ب ریش میره
-اصلا هوا ب ریش نمیرسه
- الان باید سزارین بشی
دکترها نظرات متفاوتی داشتند!
دکتری میگفت: شاید وقتی ب دنیت بیاد ظاهر بدی داشته باشه!!
چند تا از پزشکا گفتن: میتونیم نامه بدیم پزشک قانونی ک بچه رو سقط کنی
اصلا تسلیم همچنین کاری نمیشدم.
فکرش هم عذاب بود..!
با علما صحبت کرد ببیند ایا حکم شرعی اجازه چنین کاری را ب ما میدهد یا نه!
اطرافیان تو فشار گذاشتند که:
« اگر دکترها اینجوری میگن و حاکم شرع هم اجازه میده ، بچه رو بنداز!
خودت راحت، بچه هم راحت.»
زیر بار نمیرفتم.
میگفتم: نه پزشک قانونی میام ن پیش حاکم شرع!
یکی از دکترا میگفت: اگه من جای تو بودم تسلیم هیچ کدوم از این حرفا نمیشدم. جز تسلیم خود خدا!
چون روح در این بچه دمیده شده بود سقط کردن را قتل میدانستم..
اگر تن ب این کار میدادم تا آخر عمر خودم را نمیبخشیدم
داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹
#محمدحسین_محمدخانی
🔴@sarbazanzeynab🔴