🌷شهید علی اکبر شیرعلی 🌷
شهید علی اکبر شیرعلی فرزند محمد از شهدای مدافع حرم استان خوزستان است که به عنوان سومین فرزند در روز تولد حضرت علی اکبر(ع) در شهر آغاجاری دیده به جهان گشود.
این جوان شهید در دوران کودکی دو سال به مهدکودک رفت و پس از آن راهی مدرسه شد.
به گفته مادر در دوران کودکی خیلی آرام بود ولی از همان کودکی زیر بار زور نمی رفت و اگر کسی به دیگری زور می گفت از مظلوم طرفداری می کرد.
شهید علی اکبر شیرعلی در تاریخ ۱۷ آذر ماه سال ۱۳۹۴ به همراه چند تن دیگر از مدافعان حرم در سوریه به فیض شهادت نائل آمد و آسمانی شد
🍃شهید مدافع حرم
#علی_اکبر_شیرعلی
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #استوری/ ۱ خرداد سالروز شهادت پاسدار شهید مدافع حرم، حسن صیاد خدائی
شهید صیاد خدائی یکی از سرداران جبهه مقاومت و از مدافعان حرم بود که عصر اول خرداد ۱۴۰۱ در اقدام جنایتکارانه تروریستی ضدانقلاب و عوامل وابسته به استکبار جهانی در مقابل منزل خویش ترور شد و به فیض شهادت نائل آمد.
🌹 مزار مطهر شهید سردار صياد خدائی در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشتزهرا(س) قرار دارد
شهید #صیاد_خدایی
🔴@sarbazanzeynab🔴
.
🔸اول خرداد ماه،سالروز تولد شهید مدافع حرم،شهید روح الله قربانی🔸
شهید مدافع حرم
#روح_الله_قربانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
گاه گاهی
با نگاهی
حال ما را خوب کن
خلوت این قلب تنها را
کمی آشوب کن...
صبحتون شهدایی🍃🌸
🔴@sarbazanzeynab🔴
🔰دفاع از فرهنگ عفاف و حجاب در سیره شهید سید اصغر فاطمی تبار
سید اصغر خیلی دلواپس فرهنگ عفاف و حجاب بود.
گاهی وقت ها هم که کنارم می نشست از اوضاع جامعه می گفت و نگران این بود که بعضی ها می خواهند حجاب را در جامعه کم رنگ کنند. می گفت: «اوضاع فرهنگی کشور خوب نیست. باید برای بزرگ داشت حجاب کاری کرد». مدتی بعد در منطقه جایزان کنگره حجاب را برگزار کردند و نمایشگاه خوبی هم شد و مورد استقبال مردم قرار گرفت.
وقتی هم که حوزه علمیه اصفهان مشغول تحصیل بود، هر وقت می آمد برای بچه ها سوغاتی می آورد. برای نسترن دختر زینب، روسری و گیره می آورد. می گفت: «در مورد حجاب نباید به بچه ها سخت گرفت؛ ولی باید آرام آرام آنها را با حجاب و عفاف آشنا و به آن علاقه مند کرد».
🗣راوی: مادر شهید
📚کتاب راز قلعه حمود؛ خاطرات روحانی شهید مدافع حرم سید اصغر فاطمی تبار؛ نوشته: اعظم محمد پور. ناشر: خط مقدم، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۷٫ صفحه ۳۲ و ۷۸٫
شهید مدافع حرم
#سید_اصغر_فاطمی_تبار
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽شهیدی که عشق به فرزند نوزادش نیز سد راهش نشد
روایت شهید مدافع حرم فاطمیون «مرتضی رضایی»
🌹شهید مدافع حرم
#مرتضی_رضایی
🔴@sarbazanzeynab🔴
- Abou Zeinab.mp3
6.02M
🎙صحبتهای شنیدنی استاد رائفیپور در وصف شهید محمد جعفر حسینی (ابوزینب)
شهید مدافع حرم فاطمیون
#محمدجعفر_حسینی
#ابوزینب
🔴@sarbazanzeynab🔴
♥️͜͡🕊
✨پندار ما این است که ما مانده ایم و #شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و #شهدا مانده اند.
🔸️ما نمک خورده اهل بیت و #حضرت_زینب(س) هستیم و از بچگی داخل هیئت ها بودیم و الان باید درس خود را پس بدهیم. از دوستان خواهش می شود هیچ وقت رهبرمان آقا سیدعلی را تنها نگذارید! من آبروی ارتش را در این میدان حفظ میکنم...
💌 فرازی از وصیت نامه اولین #شهید مدافع حرم ارتش اسلام "حاج محسن قوطاسلو"
شهید مدافع حرم
#حاج_محسن_قوطاسلو
🔴@sarbazanzeynab🔴
⭕️ تصویری کمتر دیده شده از پاسدار شهید مدافع حرم محسن حججی در کنار پدر خانمش و یکی از پاسداران با سابقه لشکر8نجف اشرف.
شهید مدافع حرم
#محسن_حججی
🔴@sarbazanzeynab🔴
ماجرای عجیب یک جشن تولد😍✅️👇
شامل خاطرات و زندگی مستند شهید مهدی ثامنیراد از شهدای مدافع حرم است که در حلب به شهادت رسید..
مهدی ثامنیراد تا چند سال پیش بهعنوان شهید جاویدالاثر شناخته میشد اما از وقتی پیکر ایشان به کشور بازگشت و همسرش از مردم بهخاطر بدرقه باشکوه پیکر وی قدردانی کرد، این عنوان از نام او برداشته شد.
با این حال، هنوز خیلی از شهدایی که همراه وی در استان حلب سوریه به شهادت رسیدند، به کشور بازنگشتهاند..
اینشهید متولد سال ۱۳۶۱ در شهر ری بود که تا مقطع کارشناسی تحصیل کرده و در ورامین ساکن بود.
بهگفته اقوام این شهید، او و همسرش سالها در انتظار فرزند بودند و وقتی ثامنیراد به شهادت میرسد، تنها چندماه از تولد دختر خردسالش میگذشته است...
شهید مدافع حرم #مهدی_ثامنیراد
🔴@sarbazanzeynab🔴
آنها که سوی مرقدِ بانــــو پریدهاند
از دیدگاه حضرت زینــــب پدیدهاند
این خیلِ عاشقان که شهیدِ حرم شدند
شمعند و پای دختر حیــــدر چکیدهاند🖐🏻❤️
شهیدمدافعحرم#مهدی_قرهمحمدی
شهیدمدافعحرم#مهدی_ایمانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
🍃🌹شهیدی که به قمر فاطمیون
شهرت داشت.
تخریب چی شهید #حسین_هریری، متولد سال ۶۸ بود و کارشناسی حقوق را از دانشگاه قوه قضاییه دریافت کرد و در قطار شهری مشهد مشغول به کار بود؛ از کودکی در پایگاه بسیج مسجد هجرت حوزه یک عمار حضور و فعالیت داشت و در برپایی تمامی برنامههای قرآنی، نماز جماعت، نماز جمعه پیش قدم میشد.
پیش از شهادت نیز به سوریه اعزام شده بود ولی قسمت بود در اربعین حسینی پیکر مطهرش در زادگاهش تشییع شود؛ از سالهای گذشته ، عشق به جهاد و دفاع از حرم اهل بیت(ع) را داشت و نیت کرده بود که برای دفاع از حرم بی بی زینب(س) به سوریه برود.
پدر و مادر این شهید در نجف مستقر بودند ولی با شهادت شهید حسین هریری به مشهد آمدند و در مشهد به آنها خبر شهادت فرزندشان را دادند؛ پدر شهید هریری از رزمندگان جبهه و جنگ بود و در تمامی مراسمات شهدای فاطمیون و مدافعان حرم حضور داشت.
زیبایی چهره شهید حسین هریری باعث شده بود در جبهه مقاومت اسلامی به «#قمر_فاطمیون» معروف شود.
او که به تازگی نامزد کرده بود، دوست نداشت ازدواجش مانعی برای دفاع از حریم اهل بیت شود. بنابراین با همسرش شرط کرد همچنان رزمنده مدافع حرم باشد و مدتی پس از نامزدی به سوریه رفت و قدم به حجله شهادت گذاشت. ❤️
شهید مدافع حرم
#حسین_هریری
🔴@sarbazanzeynab🔴
•┈┈••✾•🍃🌸🌼🌸🍃•✾••┈┈•
#مدافعان_عشق💞
برادر شهید شهروز مظفرے نیا:
برادرم حدود ۱۰ تا ۱۲ سال بود ڪه در نیروے قدس سپاه و در جوار سردار شهید قاسم سلیمانے فعالیت میےڪرد، ولے ما در مورد جزئیات اقداماتش ڪوچڪترین اطلاعاتے نداشتیم.
شهادت آرزوے دیرینہ برادرم بود و میگفت: «می خواهم مثل شهید حججے شهید بشوم کہ پوزه آمریکا و اسراییل بہ خاڪ مالیده شود».👊
این شهید عزیز حقیقتا مثل فرمانده اش شجاع و باایمان و بخصوص با نیروهاے تحت امرش مهربان بود و واقعا لیاقت داشت ڪه اینگونه در جوار فرمانده شجاع و با اخلاصش بہ شهادت برسد.🌹
آرزوی برادرم این بود ڪہ در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلامالله علیها دفن شود و خوشبختانه با هماهنگیےهاے صورتگرفته با تولیت آستان مقدس ڪریمه اهلبیت(س) و سپاه استان قم این امر محقق شد.😊
مهربان و خوشاخلاق بود و دست بہ خیر داشت؛ حتے وقتے ڪہ خستہ از مأموریت و ڪار برمیگشت اگر احساس میڪرد ڪسی چہ پدر و مادر و چہ غریبہ بہ ڪمڪش نیاز دارند لباس از تن بیرون نمےآورد و بہ ڪمڪ و خدمت میشتافت.😊😍
شهید مدافع حرم
#شهروز_مظفری_نیا
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پاسخ شهیدحسین مشتاقی به کسانی که میگویند مدافعان حرم برای پول میروند
شهید مدافع حرم
#حسین_مشتاقی
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسّان می گوید: من چگونه به مدح علی اقدام کنم در حالی که عقلا و صاحبان خرد حیرانند که علی پروردگار است یا خدا؟!!
و مدافعان حرم فدایی چنین خاندانی شدند!
شهید #رضا_حاجی_زاده
شهید #روح_الله_صحرایی
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌷ای شقایق ها ایثار از آن شماست که دنیا را گوشه ای افکندید وبا پرواز عاشقانه خود بر روزهای ما نسیم بهشت پاشیدید 🌷🌷🌷🌷🌷
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
🔴@sarbazanzeynab🔴
#معرفی_کتاب
#سبک_زندگی_شهدایی
تو شهید نمی شوی
کتاب تو شهید نمیشوی روایتهایی از زندگی شهید مدافع حرم، شهید محمودرضا بیضایی به قلم احمدرضا بیضایی؛ برادر شهید است.
این کتاب پر است از فراز و فرودهای زندگی با برکت محمودرضا بیضایی. کودکی و نوجوانی، مسجد و مدرسه تا دانشگاه و پادگان، تبریز تا تهران و از تهران تا شام.
محمودرضا که به آرمان جهانی امام خمینی(ره) یعنی تشکیل حکومت جهانی اسلام میاندیشید، مطالعات دینی و سیاسیاش تعطیل نمیشد و با زبان عربی و لهجههای عراقی و سوری آشنایی داشت. با آغاز جنگ در سوریه از سال ۱۳۹۰ برای یاری جبهه مقاومت و دفاع از حریم آلالله(ع) عازم سوریه شد. او در آخرین اعزامش که دی ۱۳۹۲ بود، به یکی از یاران نزدیکش گفته بود این سفرش بیبازگشت است.
سرانجام در ۲۹ دی ۱۳۹۲ همزمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم(ص) و امام جعفرصادق(ع) در منطقه «قاسمیه» دمشق در مقابله تروریستهای تکفیری به شهادت میرسد....
شهید مدافع حرم
#محمودرضا_بیضائی
کتاب #تو_شهید_نمی_شوی
🔴@sarbazanzeynab🔴
🍃🌹شاعرانه
🔹نشسته ام بنویسم برای خرمشهر
که صرف شد همه عمرم بپای خرمشهر
برادرم نه، ز دستم برادران رفتند
و هیچ گه نَسرودم، رَثای خرمشهر
اگر چه مرثیه ها،ماجرای ما دارد
ولی نگفته ام از کربلای خرمشهر
نشسته ام بنویسم، ز جنگِ خونین شهر
که کُنجِ گَنج نمانَد صدای خرمشهر
چه گُلشنی که در آن، شش هزار آلاله
شدند در ره قرآن، فدای خرمشهر
روایت است که صدها شهیده، جان دادند
برای حفظ حریم سَرای خرمشهر
عراق بود و ایالاتِ متحد، با او
عِیال شهر نشستند، پای خرمشهر
رژیمِ بعث و چهل کشورِ حمایتگر
بر آن شدند بمانند، جای خرمشهر
ولی تمامیِ ایران بسیج شد، یکبار
وپس گرفت زدشمن منای خرمشهر
دعای روح خدا بود و همّتِ مردم
که فتح کرد وطن را خدای خرمشهر
هزارها یَلِ میدان، چُنان جهان آرا
شدند فاتحِ این، نینوای خرمشهر
سقوط شهر دلیل سقوط ایمان نیست
چه مؤمنی که نخواهد بقای خرمشهر
من از شهادت فهمیده هاست، می فهمم
سقوطِ شهر نشد، انتهای خرمشهر
رسان به قدس و فلسطین،به شام و سوریّه
پیامِ مَرد ترین کشته های خرمشهر
أذانِ مسجد جامع، هنوز گلواژه ست
رسد ز مأذنه اَش رَبّنای خرمشهر
بگو که مأذنه ها را هنوز میسازیم
به هر کجا که شود، ماجرای خرمشهر
بگو دفاعِ مقدس... مقاومت...اینجاست
مدافع حرم است، جای جای خرمشهر
فدای زینبیه، عسگریّه، قاضریه
هر آنکه هست هماره، فدای خرمشهر
میان چاه، نگَردیم در پِیِ یوسف
که هست خیمهٔ او مبتلای خرمشهر
شاعر : محمود ژولیده
🌸به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر
#خرمشهر
🔴@sarbazanzeynab🔴
💠شهید مدافع حرم مصطفی عارفی سمت راست تصویر
شهید مدافع حرم مصطفی عارفی از هوش بالای نظامی برخوردار بود. او این هوش را برای سرکار گذاشتن نیروهای داعش به کار برد و حسابی آنها را سرگرم کرد.
شهید مصطفی عارفی دیماه سال ۱۳۵۹ به دنیا آمده است. او تنها پسر خانواده شش نفره عارفی است که پنجم اردیبهشتماه سال ۱۳۹۵ در سالروز شهادت حضرت زینب (س) در منطقه تدمر به شهادت رسید. همچنین این شهید در سال ۱۳۹۰ برای کمک به بازسازی حرمین معصومین (ع) به سامرا عزیمت کرد. آقا مصطفی برای کمک به نیروهای حشدالشعبی چهار بار به عراق سفر کرد و در این مدت از دست نمایندگان حضرت آیتالله سیستانی مفتخر به نشان افتخار شد. از این شهید ۲ پسر به نامهای طاها و امیرعلی به یادگار مانده است.
شهید مدافع حرم
#مصطفی_عارفی
🔴@sarbazanzeynab🔴
سال نمای زندگی شهید مدافع حرم سعید بیاضی زاده
۱۳۷۳؛ (۵ تیر) ولادت در حجت آباد بیاض از توابع شهرستان انار
۱۳۸۰؛ شروع تحصیلات ابتدایی در حجت آباد
۱۳۸۴؛ شروع تحصیلات راهنمایی در مدرسه شبانه روزی شهید دستغیب انار
۱۳۸۷؛ ورود به حوزه علمیه قم و تحصیل در مدرسه علمیه فاطمی
۱۳۹۴؛ راه اندازی کاروان پیاده روی اربعین از ساقی
۱۳۹۵؛ (خرداد) اولین اعزام به سوریه و الحاق به لشکر فاطمیون
۱۳۹۵؛ شروع همکاری تبلیغی رزمی با نیروهای جبهه مقاومت در عراق و سوریه
۱۳۹۵؛ (۲۲ مهر) شهادت در منطقه حمات سوریه بر اثر اصابت گلوله خمپاره
۱۳۹۵؛ (۲۷ مهر) تشییع در انار و تدفین
مزار: گلزار شهدای روستای محمد آباد ساقی
شهید مدافع حرم
#سعید_بیاضی_زاده
🔴@sarbazanzeynab🔴
🔰مجید بربری
به قلم کبری خدابخش دهقی
کتاب حاضر، روایتی جذاب و خواندنی از حر زمانه ما، جوان دهه هفتادی، شهید مدافع حرم مجید قربانخانی است. بخش اول زندگی او، بخش تاریک و خاکستری آن است. او در یافت آباد تهران قهوه خانه دار بوده و زندگی او سرشار از مواردی است که این جور آدم ها با آن درگیر هستند. از درگیری و دعواهای هر روزه تا به رخ کشیدن آمار قلیانهای قهوه خانه اش.
اما بخش دوم زندگی او، عنایتی است که به او می شود و مسیر زندگی اش عوض می شود و مهر حر مدافعان حرم بر پیشانی او نقش می بندد و او گر چه تک پسر خانواده است و قرار نیست که آنها به سوریه اعزام شوند ولی عنایت بی بی او را به سوریه می کشاند و می شود مدافع حرم.
مجید قصه ما گرچه ناراحت خالکوبی های بر بازوهای خویش است، اما سرنوشتش این طور می شود تا در خانطومان از بدنش هیچی برنگردد تا نه نشانی از خودش باشد نه خالکوبی هایش.
قصه مجید بربری، قصه ای از جنس شاهرخ ضرغام حر انقلاب است.
شهید مدافع حرم
#مجید_قربان_خانی
کتاب #مجید_بربری
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد🌱
قسمت 23
یک جوری اوضاع راباحرف هاورفتارش جمع وجورمیکرد.
باپدرومادرم سرساعت چهاربه محضررسیدیم؛خیابان فلسطین،محضرخانه ی 125،روبه روی مسجدمحمدرسول ا...صلی ا...علیه وآله.بعدازنیم ساعت پدرومادرحمیدوسعیدآقارسیدند.
باآنهااحوال پرسی کردم ونگاهم به دربودکه حمیدهم بیاید،ولی خبری ازاونشد.خشکم زده بود.این همه آدم آمده بودیم،ولی اصل کار،آقای دامادنیامده بود!
جویاکه شدم دیدم بله،داستان سری قبل بازتکرارشده است!آقاوسط راه متوجه شده شناسنامه همراهش نیست!تاحمیدبرسدساعت ازپنج هم گذشته بود.
چون پدرمن نظامی بود،روی وقت حساس بود.
ساعت چهارباساعت چهاروپنج دقیقه برایش فرق داشت.ماهم به همین شکل بزرگ شده بودیم.ازاین دیرآمدن ناراحت شده بودم.کاردمیزدی خونم درنمی آمد.
حمیدباپدرومادرش یک طرف اتاق نشسته بودند،من هم باپدرومادرم دقیقاروبه روی آن ها بودیم.عاقدگفت چون به موقع نرسیدیم وبقیه ازقبل نوبت گرفته اند،بایدصبرکنیم تاکارهمه انجام بشودونفرآخرعقدمارابخواند.
عروسهاودامادها
یکی یکی می آمدندوبرای خطبه عقدداخل میرفتند؛ماهم شده بودیم تماشاچی!
حمیدوقتی دیدناراحت هستم،
پیام داد:"دارلینگ من!ناراحت نباش.حتماحکمتیه که من شناسنامه رودوبارجاگذاشتم."وقتهایی که میدانست ناراحتم،به من میگفت"دارلینگ"؛به زبان انگلیسی یعنی"همسرعزیزمن"
.آن موقع هاکه وقت خالی داشت کلاس زبان میرفت.خیلی دوست داشت زبان انگلیسی رایادبگیرد،.میگفت برای بچه شیعه لازم است.یک روزی به دردمان میخورد.گاه وبیگاه ازاین کلمات استفاده میکرد.
پیام راخواندم،ولی جواب ندادم.واقعاناراحت شده بودم.دوباره صدای پیامک گوشی من بلندشد.وقتی نگاه کردم دیدم این باربرایم جوک فرستاده بود!نتوانستم جلوی خنده ام رابگیرم.
حمیدتاخنده ی من رادیدلبخندزد.همین طوری خیلی راحت ازدل هم درمی آوردیم.اگرهم بحثی یاناراحتی ای پیش می آمد،ساده میگذشتیم؛خیلی ساده!
حمیدکت قهوه ای روشن باشلوارقهوه ای تیره ولباسی که خریده بودیم راپوشیده بود.پرسیدم:"پیراهن اندازه شد؟خوب بود؟
"عمه تااین سوال من راشنیدبه حمیدنگاهی کردوخندید.مادرم پرسید:"آبجی میخندی؟چیزی شده؟"عمه گفت:"حمیدکه خونه رسید،بهش گفتم پیراهنت رواتوکردم،آماده است.بپوش تادیرنشده بریم سمت محضر.زیربارنرفت.
گفت همین پیراهنی که تازه خریدیم رومیخوام بپوشم.هرچی گفتم این پیراهن اتوشده،آماده است به خرجش نرفت.کلی هم وقت گذاشتیم این پیراهن رواتوکردیم!"خیلی خوشحال شدم که سلیقه من تااین اندازه برای حمیدمهم است.
هفت عروس ودامادقبل ماعقدشان خوانده شد.
محضرزیبایی بودباپرده های کرم قهوه ای که دوطرف عروس ودامادصندلی چیده شده بود.بالای سرسفره ی عقدهم حجله ای باپارچه های نباتی رنگ درست شده بود.
نوبت ماکه شد،داخل رفتیم وکنارسفره ی عقدنشستیم.عاقدپرسید:"عروس خانم مهریه رومیبخشندکه صیغه ی موقت روفسخ کنیم؟
"هرهفت عروسی که قبل ازماداخل رفته بودندمهریه عقدموقت رابخشیده بودند.به حمیدنگاه کردم،گفتم:"نه،من نمیبخشم!"
نگاه همه باتعجب به سمت من برگشت.ماتشان برده بود
.پدرم پرسید:"دخترم،مهریه رومیگیری؟"رک وراست گفتم:"بله،میگیرم"حمیدخندیدوگفت:"چشم،
مهریه رومیدم.همین الان هم حاضرم نقداپرداخت کنم."
عاقدلبخندی زدوگفت:"پس مهریه طلب عروس خانوم،حتمابایدآقاداماداین مهریه روپرداخت کنه."بعدازفسخ صیغه،مقدمات راخواند.
میخواستم قرآن رابااستخاره بازکنم،ولی حمیدپیشنهاددادسوره یاسین رابیاورم.
لحظه ای که خطبه خوانده میشد،گفت:"فرزانه!دعاکن.ازخدابخواه دعایی که من دارم مستجاب بشه."نگاهی به چهره ی حمیدانداختم.نمیدانستم دعایش چیست.
دوست داشتم بدانم درچنین لحظه ای به چه دعایی فکرمیکند.ازته دل خواستم هرچیزی که ازخداخواسته،اگربه صلاح وخیراست همان طوربشود.
حاج آقاسه باراجازه خواست که وکیل عقدماباشد.گل راچیدم،گلاب راآوردم
وبعدگفتم:"اعوذبالله من الشیطان الرجیم،بسم ا...الرحمن الرحیم.بااجازه ی امام زمان عجل ا...تعالی فرجه الشریف وپدرومادرم وبزرگترها،بله."حمیدهم دقیقاهمین جمله راگفت.عاقدخیلی خوشش آمده بود.
گفت:"خیلیهااومدن اینجاعقدکردن،ولی نه بسم ا...گفتن،نه ازامام زمان عجل ا...تعالی فرجه الشریف اجازه گرفتن."
این بارهم تابله راگفتم،اذان مغرب شد.حمیدخندید.دست من راگرفت وگفت:"دیدی حکمت داشته.قسمت این بوده توبله هابه من روموقع اذان بگی.
ادامه دارد...
شهید مدافع حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی
🔴@sarbazanzeynab🔴