۶) دامادم می گوید شبهایی که در خرمشهر مستقر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد، علیرغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد، در همان حال فردی از بچه های بسیجی با او همکلام میشود از او می پرسد جهان آرا کیست؟ تو او را میشناسی و سیدمحمد جواب می دهد پاسداری است مثل تو، او می گوید نه جهان آرا ۴۵ روز است که با تعداد کمی نیرو جلوی دشمن را گرفته است و سیدمحمد جواب می دهد...
گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است، فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا برگه مرخصی اش راهی اتاق فرماندهی می شود می بیند که او همان پاسدار در حال پاس شب گذشته است.(به روایت پدر شهید)
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
۷) همکارانش معتقدند او فرمانده سپاه خرمشهر بود، اما مثل یک سپاهی عادی رفتار میکرد، آنها میگویند وقتی اسلحه به خرمشهر میبردیم و آنجا خالی میکردیم جهان آرا اصلاً خسته نمیشد. به او میگفتند تو چرا خسته نمیشوی و او پاسخ میداد، وقتی که در رژیم سابق زندگی مخفی داشتم برای کسب درآمد در کوره های تهران آجر بار میکردم در حالیکه روزه هم بودم، اگر بدنم مقاومت دارد از بابت آن روزها است.(به روایت پدر شهید)
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
۸) جانباز عزیز جنگ، برادر محمد نورانی در این باره می گوید: «وارد حیات مدرسه شدم. بوی باروت شدید می آمد. در داخل ساختمان دیدم قتلگاه روز عاشورا است. همین طور بچه ها در خون خودشان می غلطند. اسلحه ام را برداشتم آمدم بیرون، شهید جهان آرا تازه رسیده بود. گفتم: دیدی همه بچه ها را از دست دادیم! در حالی که شدیداً متأثر شده بود، مثل کوه، استوار و مصمم گفت: اگر بچه ها را دادیم اما امام را داریم، ان شاء الله امام خمینی(ره) زنده باشد
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
۹- ما در مجموع دو سال و دو ماه با هم زندگی کردیم. در این مدت هر لحظهاش برایم خاطرهای است و یادی که در ذهنم جای عمیقی دارد. یکى از یادهای ماندگار که به خصوصیات ایشان مربوط میشود، هدیه دادن محمد به من بود. شاید خیلی از آقایان یادشان برود که روزهای ازدواج، عقد، تولد و عید چه روزهایی است، اما محمد تمام این روزها را به خاطر داشت و امکان نداشت آنها را فراموش کند، حتی اگر من در تهران بودم. این یادکردها همیشه با هدیه مادی هم همراه نبود. هر بار نامهای مینوشت و از این روزها یاد میکرد.
در این نامهها مسئولیت من و خودش را مینوشت. نامهای نبود که بنویسد و از امام(ره) یادی نکند. او با همین شیوه روزهای خاص زندگیمان را یادآور میشد و همه این نامهها را دارم و هنوز برایم عزیز هستند. هر بار که آنها را میخوانم میبینم چطور این جوان بیست و پنج ساله دارای روحیه لطیف و عمیقی بوده است. روحیهای که در محیط خشن جنگ همچنان پایدار ماند. (به نقل از همسر شهید)
شبهایی که در خرمشهر مستقر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد، علیرغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد، در همان حال فردی از بچه های بسیجی با او همکلام میشود از او میپرسد جهان آرا کیست؟ تو او را میشناسی و سیدمحمد جواب میدهد پاسداری است مثل تو...
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
۱۰ ) من مایلم اینجا یادى از "محمد جهانآرا " شهید عزیز خرمشهر و شهدایى که در خرمشهر مظلوم آنطور مقاومت کردند بکنم.
آنروزها بنده در اهواز از نزدیک شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروى مسلحى نداشت؛ نه که صدوبیست هزار نداشت بلکه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانک تعمیرى از کار افتاده را مرحوم شهید "اقاربپرست " - که افسر ارتشى بسیار متعهدى بود - از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمیر کرد. (البته این مال بعد است. در قسمت اصلى خرمشهر که نیرویى نبود).
محمد جهانآرا و دیگر جوانان ما در مقابل نیروهاى مهاجم عراقى - یک لشکر مجهز زرهى عراقى با یک تیپ نیروى مخصوص و با نود قبضه توپ که شب و روز روى خرمشهر مىبارید - سى و پنج روز مقاومت کردند. همانطور که روى بغداد موشک مىزدند، خمپارهها و توپهاى سنگین در خرمشهر روى خانههاى مردم مرتب مىباریدند. با اینحال جوانان ما سى و پنج روز مقاومت کردند؛ اما بغداد سه روزه تسلیم شد! ملت ایران! به این جوانان و رزمندگانتان افتخار کنید. بعد هم که مىخواستند خرمشهر را تحویل بگیرند، دوباره سپاه و ارتش و بسیج با نیرویى بهمراتب کمتر از نیروى عراقى رفتند خرمشهر را محاصره کردند و حدود پانزده هزار اسیر در یکى دو روز از عراقیها گرفتند. جنگ تحمیلى هشت سالهى ما، داستان عبرتآموز عجیبى است. من نمىدانم چرا بعضی ها در ارائهى مسائل افتخارآمیز دوران جنگ تحمیلى کوتاهى مىکنند. بیانات حضرت آیت الله خامنهای در خطبههاى نماز جمعه تهران .
۱۳۸۲/۱/۲۲
منبع:سایت شهید آوینی
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
سالروز شهادت سرداران اسلام #شهید #کلاهدوز ،#شهید فلاحی، #فکوری، #نامجو و#شهید محمد جهان آرا .
جهان آرا سال ۱۳۳۳ در خرمشهر دیده به جهان گشود.
از ۱۵ سالگی به صف مبارزه بر ضد طاغوت پیوست و در سال ۱۳۴۹، به عضویت گروه حزب الله خرمشهر درآمد و پابه پای افراد این گروه، تلاش وسیعی را در براندازی رژیم پهلوی آغاز کرد.
در جنگ فرمانده سپاه خرمشهر شد اما پس از دفاع جانانه اش مقابل دشمن ؛ پیروزی خرمشهر را ندید چرا که هواپیمای حامل او و ۵ فرمانده دیگر سقوط کرد.
شهید سید محمدعلی جهان آرا و جمعی از سرداران اسلام در ۷مهر سال ۶۰ به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.
سوم خرداد سال ۶۱ خرمشهر آزاد شد و شهید جهان آرا ۹ ماه بود که شهید شده بود و در میان یارانش و همرزمانش حضور نداشت تا آزادسازی خرمشهر را ببیند.
خود همرزمان شهید جهان آرا عنوان می کنند که شهادت این فرمانده گرانقدر و آگاه چقدر سخت بوده است آنهم در ماههای پر تلاطم منتهی به آزادسازی خرمشهر و چقدر دوست داشتند که محمد جهان آرا آزادسازی خرمشهر را ببیند.
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
زنده یاد سید هدایتالله جهان آرا راوی خوبی برای بیان رشادتهای فرزندانش از جمله سردار شهید سپاه خرمشهر و اسطوره مقاومت این شهر یعنی سید محمد جهان آرا بود.
👇👇👇👇
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
زنده یاد سید هدایتالله جهان آرا راوی خوبی برای بیان رشادتهای فرزندانش از جمله سردار شهید سپاه خرمشهر و اسطوره مقاومت این شهر یعنی سید محمد جهان آرا بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «سید هدایت الله جهان آرا» پدر شهیدان «محمد ، علی و محسن جهان آرا» یکی از راویان دفاع مقدس بود که صبح روز گذشته دار فانی را وداع گفت. سیدهدایتالله جهان آرا علیرغم اینکه خود پدر شهید بود اما رشادتهایی نیز در راه مقابله با ظلم و مبارزه با رژیم بعث عراق داشت او پیش از پیروزی انقلاب با رژیم طاغوت مبارزه میکرد و حتی در یکی از گروههای مبارز خرمشهر به نام حزبالله حضور فعال داشت و مبارزه را از همان جا آغاز کرد. فرزند او محمد جهانآرا نیز از فرماندهان شجاع سپاه پاسداران بود که پس از تشکیل سپاه در خرمشهر به آنجا رفت و تا زمانی که به شهادت نرسید دست از مبارزه برنداشت.او فرمانده سپاه خرمشهر در آغاز جنگ تحمیلی بود. مرحوم جهان آرا در سالهای گذشته با راهاندازی موسسه خیریه به کمک به نیازمندان به ویژه تأمین جهیزیه برای نوعروسان نیازمند میپرداخت. سید هدایتالله جهان آرا پدر 13 فرزند بود که شامل شش دختر و هشت پسر بودند.
او راوی خوبی برای بیان رشادتهای فرزندانش از جمله سردار شهید سپاه خرمشهر و اسطوره مقاومت این شهر یعنی سید محمد جهان آرا بود. خاطرات پراکندهای به نقل از این پدر فداکار و ایثارگر در رثای شهید جهان آرا از زنده یاد سید هدایت الله جهان آرا به جا مانده است. او در تمام خاطراتش اصرار دارد فرزندانش را با پیشوند «سید» و یادآوری ذریه حضرت زهرای اطهر(س) یاد کند.
خاطرات «سید محمد» به روایت زنده یاد پدر شهیدان جهان آرا در ادامه میآید:
👇👇👇👇
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
شهدای بازیگوش خانه ما
بچههایم مثل همه بچهها بازیگوش بودند. یادم می آید سیدعلی و سیدمحمد در یک گروه و سید محسن در گروه دیگری در خرمشهر عضو بودند، یک شب من حالم خیلی بد بود و آنها مدام با هم بحث میکردند، چند بار به آنها تذکر دادم که صبح بحث کنید، گوش نکردند، من هم سیدعلی و سیدمحمد را از خانه بیرون کردم و تا صبح هر چه در زدند به خانه راهشان ندادم تا ادب شوند.
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
ماجرای سکونت در تهران
ما با دو تا زخمی از خرمشهر آمدیم تهران. سال 60 خیابان ری منزلی اجاره کردیم. از خرمشهر هیچ وسیلهای نیاورده بودیم، هیچکس نمیتوانست چیزی بیاورد. من البته میتوانستم با کمک محمد که فرمانده سپاه خرمشهر بود، بیاورم اما نیاوردم تا من هم مثل بقیه جنگزدهها باشم. مدتی بعد بنیاد شهید توی خیابان اسلامبولی خیابان دهم به ما خانهای داد. یک روز نشسته بودیم، دیدیم خانه روی سرمان خراب شد. پشت خانه را گودبرداری کرده بودند و سقف ریخت روی سر بچههایم. رفتیم بیمارستان، وقتی برگشتیم دیدیم دزد تمام وسایلی که تهیه کرده بودیم را برده. بعد توی بلوار کشاورز در مجتمع سامان به ما آپارتمانی دادند که آنجا هم دوام نیاوردیم. ساکنان مجتمع خیلی مبادی اخلاق اسلامینبودند. عطایش را به لقایش بخشیدیم. بعد زمین همین خانه را دادند و من خودم آن را ساختم. زمین 84 هزار تومان بود که گفتند لازم نیست پولش را بدهید. قبول نکردم، البته یک مدتی هم گفتند که بروم در یکی از خانههای مصادرهای زندگی کنم. آن را هم قبول نکردم، گفتم من در خانه مردم نمینشینم.
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
خاطرهای از شب هفت محمد
شبهفت محمد که تمام شد، خانمیآمد جلو و گفت من رفته بودم خرمشهر کاری داشتم چون حجاب مناسبی نداشتم نمیگذاشتن با جهانآرا صحبت کنم. وقتی ایشان متوجه شد آمد و سلام و علیک کرد و کارم را راه انداخت. آمدهام بگویم که این کار پسر تو باعث شد که من برای همیشه حجابم را به خوبی رعایت کنم.
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
طوماری که محمد جهان آرا در 15 سالگی با خون امضا کرد
سید محمد از پانزده سالگی مبارزه با رژیم سابق را شروع کرد، او، سیدعلی و تعدادی از بچههای خرمشهر گروه حزبالله را تشکیل دادند و طوماری از خواستههایشان را که نام تمامی آنها در آن ذکر شده بود با خونشان امضا کردند. در همان سالها سید محمد دستگیر شد و شش ماه در زندان بود که پس از آزادیاش زندگی مخفی خود را همراه با سیدعلی در گروه منصوریون شروع کردند، سیدعلی پس از اندکی دستگیر شد و به شهادت رسید. پس از پیروزی انقلاب سید محمد به عضویت سپاه درآمد که در زمان فتح خرمشهر و چندی پیش از آن فرمانده سپاه خرمشهر بود.
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝