اسطوره مقاومت خرمشهر
#شهید_سیدمحمدعلی_جهان_آرا
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
۱) اولین بار بود سپاه مى آمدم. دیدم خیلى از بچه هایى که مى شناسم، آنجا هستند. بیشترشان رفیق هاى سید على، داداشم بودند. غلام من را دید. پرسید «تو اومده اى اینجا چى کار؟»از این که توى جمع به این شلوغى، یکى من را تحویل گرفت، خیلى ذوق کردم. گفتم «اومدم ببینم چه خبره؟ چه کارى از دست ما بر مى آد؟» صحبت مى کردیم که یکى از ساختمان آمد بیرون. غلام دست او را گرفت. کشید طرف من که معرفیش بکند. گفت «این مثل برادرت، سید علیه.»
بلند قد بود. قیافه اش براى من خیلى جذاب بود. نگاهى بهم کرد و گفت «بارک اللّه».
«بارک اللّه» اش را تا آخر عمر از یادم نمى رود. خیلى خوشم آمد. رفت طرف چند نفر و مشغول صحبت شدند. بس که حواسم بهش بود، غلام را گم کردم. خیلى دلم مى خواست بشناسمش. چند روز توى مسجد جامع دیدمش. صداش میکردند محمد.
جهان آرا بود .
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
۲) سید محمد از پانزده سالگی مبارزه با رژیم سابق را شروع کرد، او، سیدعلی و تعدادی از بچه های خرمشهر گروه حزب الله را تشکیل دادند و طوماری از خواسته هایشان را که نام تمامی آنها در آن ذکر شده بود با خونشان امضا کردند. در همان سالها سید محمد دستگیر شد و شش ماه در زندان بود که پس از آزادیاش زندگی مخفی خود را همراه با سیدعلی در گروه منصورون شروع کردند، سیدعلی پس از اندکی دستگیر شد و به شهادت رسید. پس از پیروزی انقلاب سید محمد به عضویت سپاه درآمد که در زمان فتح خرمشهر و چندی پیش از آن فرمانده سپاه خرمشهر بود. ( به روایت پدر شهید )
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
۳) پیوند جهانآرا و خرمشهر بهنظر من به علت علاقه زیادی بود که محمد به خرمشهر داشت. جهانآرا میگفت: مردم خرمشهر مظلوم واقع شدهاند. به آنها کمکی نشد. تجهیزاتی نیامد. آنان از دل و جان نیرو گذاشتند. جهانآرا میگفت: من بعضی از شبها جسد بچههای خرمشهر را میبینم که توسط سگها تکهپاره میشود، ولی ما نمیتوانیم از سنگرها و پناهگاهها خارج شویم و این جنازهها را نجات دهیم. شب و روز جهانآرا خرمشهر بود. از روزی که عراق به خرمشهر هجوم آورد، محمد همّ خود را وقف جنگ کرد. (به نقل از همسر شهید)
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
۴) امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را میدیدیم. بچهها توسط بیسیم شهادتنامه خود را میگفتند و یک نفر پش بیسیم یادداشت میکرد. صحنه خیلی دردناکی بود. بچهها میخواستند شلیک کنند، گفتم: ما که رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم، بعد بمیریم. تانکها همه طرف را میزدند و پیش میآمدند. با رسیدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپیجی داشتیم. با بلند شدن از گودال، اولین تانک را بچهها زدند. دومی در حال عقبنشینی بود که به دیوار یکی از منازل بندر برخورد کرد. جیپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت. با مشاهده عقبنشینی تانک، بلند شدم و داد زدم: الله اکبر، الله اکبر... حمله کنید؛ که دشمن پا به فرار گذاشته بود...(به روایت خود شهید)
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
۵) شهید جهانآرا در جریان کودتای نوژه به منظور جلوگیری از هرگونه حرکت و اقدام ضدانقلاب در پایگاه سوم دریایی خرمشهر، از سوی شورای تامین استان خوزستان به سمت فرماندهی این پایگاه منصوب گردید و به کمک نیروهای مومن و معتقد، تا تثبیت اوضاع و کشف بخشی از شبکه کودتا در میان عناصر نیروی دریایی، این مسئولیت را عهدهدار بود. ایشان ضمن اینکه با زیرکی و درایت در خنثی کردن این توطئه عمل میکرد، در بین پرسنل نیروی دریایی نیز از مقبولیت خاصی برخوردار بود و همه مجذوب اخلاق، رفتار و برخوردهای اصولی وانقلابی او شده بودند.
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
۶) دامادم می گوید شبهایی که در خرمشهر مستقر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد، علیرغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد، در همان حال فردی از بچه های بسیجی با او همکلام میشود از او می پرسد جهان آرا کیست؟ تو او را میشناسی و سیدمحمد جواب می دهد پاسداری است مثل تو، او می گوید نه جهان آرا ۴۵ روز است که با تعداد کمی نیرو جلوی دشمن را گرفته است و سیدمحمد جواب می دهد...
گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است، فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا برگه مرخصی اش راهی اتاق فرماندهی می شود می بیند که او همان پاسدار در حال پاس شب گذشته است.(به روایت پدر شهید)
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
۷) همکارانش معتقدند او فرمانده سپاه خرمشهر بود، اما مثل یک سپاهی عادی رفتار میکرد، آنها میگویند وقتی اسلحه به خرمشهر میبردیم و آنجا خالی میکردیم جهان آرا اصلاً خسته نمیشد. به او میگفتند تو چرا خسته نمیشوی و او پاسخ میداد، وقتی که در رژیم سابق زندگی مخفی داشتم برای کسب درآمد در کوره های تهران آجر بار میکردم در حالیکه روزه هم بودم، اگر بدنم مقاومت دارد از بابت آن روزها است.(به روایت پدر شهید)
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
۸) جانباز عزیز جنگ، برادر محمد نورانی در این باره می گوید: «وارد حیات مدرسه شدم. بوی باروت شدید می آمد. در داخل ساختمان دیدم قتلگاه روز عاشورا است. همین طور بچه ها در خون خودشان می غلطند. اسلحه ام را برداشتم آمدم بیرون، شهید جهان آرا تازه رسیده بود. گفتم: دیدی همه بچه ها را از دست دادیم! در حالی که شدیداً متأثر شده بود، مثل کوه، استوار و مصمم گفت: اگر بچه ها را دادیم اما امام را داریم، ان شاء الله امام خمینی(ره) زنده باشد
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
۹- ما در مجموع دو سال و دو ماه با هم زندگی کردیم. در این مدت هر لحظهاش برایم خاطرهای است و یادی که در ذهنم جای عمیقی دارد. یکى از یادهای ماندگار که به خصوصیات ایشان مربوط میشود، هدیه دادن محمد به من بود. شاید خیلی از آقایان یادشان برود که روزهای ازدواج، عقد، تولد و عید چه روزهایی است، اما محمد تمام این روزها را به خاطر داشت و امکان نداشت آنها را فراموش کند، حتی اگر من در تهران بودم. این یادکردها همیشه با هدیه مادی هم همراه نبود. هر بار نامهای مینوشت و از این روزها یاد میکرد.
در این نامهها مسئولیت من و خودش را مینوشت. نامهای نبود که بنویسد و از امام(ره) یادی نکند. او با همین شیوه روزهای خاص زندگیمان را یادآور میشد و همه این نامهها را دارم و هنوز برایم عزیز هستند. هر بار که آنها را میخوانم میبینم چطور این جوان بیست و پنج ساله دارای روحیه لطیف و عمیقی بوده است. روحیهای که در محیط خشن جنگ همچنان پایدار ماند. (به نقل از همسر شهید)
شبهایی که در خرمشهر مستقر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد، علیرغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد، در همان حال فردی از بچه های بسیجی با او همکلام میشود از او میپرسد جهان آرا کیست؟ تو او را میشناسی و سیدمحمد جواب میدهد پاسداری است مثل تو...
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
۱۰ ) من مایلم اینجا یادى از "محمد جهانآرا " شهید عزیز خرمشهر و شهدایى که در خرمشهر مظلوم آنطور مقاومت کردند بکنم.
آنروزها بنده در اهواز از نزدیک شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروى مسلحى نداشت؛ نه که صدوبیست هزار نداشت بلکه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانک تعمیرى از کار افتاده را مرحوم شهید "اقاربپرست " - که افسر ارتشى بسیار متعهدى بود - از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمیر کرد. (البته این مال بعد است. در قسمت اصلى خرمشهر که نیرویى نبود).
محمد جهانآرا و دیگر جوانان ما در مقابل نیروهاى مهاجم عراقى - یک لشکر مجهز زرهى عراقى با یک تیپ نیروى مخصوص و با نود قبضه توپ که شب و روز روى خرمشهر مىبارید - سى و پنج روز مقاومت کردند. همانطور که روى بغداد موشک مىزدند، خمپارهها و توپهاى سنگین در خرمشهر روى خانههاى مردم مرتب مىباریدند. با اینحال جوانان ما سى و پنج روز مقاومت کردند؛ اما بغداد سه روزه تسلیم شد! ملت ایران! به این جوانان و رزمندگانتان افتخار کنید. بعد هم که مىخواستند خرمشهر را تحویل بگیرند، دوباره سپاه و ارتش و بسیج با نیرویى بهمراتب کمتر از نیروى عراقى رفتند خرمشهر را محاصره کردند و حدود پانزده هزار اسیر در یکى دو روز از عراقیها گرفتند. جنگ تحمیلى هشت سالهى ما، داستان عبرتآموز عجیبى است. من نمىدانم چرا بعضی ها در ارائهى مسائل افتخارآمیز دوران جنگ تحمیلى کوتاهى مىکنند. بیانات حضرت آیت الله خامنهای در خطبههاى نماز جمعه تهران .
۱۳۸۲/۱/۲۲
منبع:سایت شهید آوینی
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝
سالروز شهادت سرداران اسلام #شهید #کلاهدوز ،#شهید فلاحی، #فکوری، #نامجو و#شهید محمد جهان آرا .
جهان آرا سال ۱۳۳۳ در خرمشهر دیده به جهان گشود.
از ۱۵ سالگی به صف مبارزه بر ضد طاغوت پیوست و در سال ۱۳۴۹، به عضویت گروه حزب الله خرمشهر درآمد و پابه پای افراد این گروه، تلاش وسیعی را در براندازی رژیم پهلوی آغاز کرد.
در جنگ فرمانده سپاه خرمشهر شد اما پس از دفاع جانانه اش مقابل دشمن ؛ پیروزی خرمشهر را ندید چرا که هواپیمای حامل او و ۵ فرمانده دیگر سقوط کرد.
شهید سید محمدعلی جهان آرا و جمعی از سرداران اسلام در ۷مهر سال ۶۰ به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.
سوم خرداد سال ۶۱ خرمشهر آزاد شد و شهید جهان آرا ۹ ماه بود که شهید شده بود و در میان یارانش و همرزمانش حضور نداشت تا آزادسازی خرمشهر را ببیند.
خود همرزمان شهید جهان آرا عنوان می کنند که شهادت این فرمانده گرانقدر و آگاه چقدر سخت بوده است آنهم در ماههای پر تلاطم منتهی به آزادسازی خرمشهر و چقدر دوست داشتند که محمد جهان آرا آزادسازی خرمشهر را ببیند.
╔══════•••• ✿🕊╗
@sarbazekoochak
╚🕊✿ ••••══════╝