شهید محمدرضا تورجی زاده:
"تندتر از امـــام (و ولایت فقیه) نروید که پایـتان خرد می شود.از امام هم عقـب تر نمانید که منحــرف می شوید ..."
@sarbazekoochak
🌸 کاش امسال جشن میلادت به میزبانی پسرت باشد...
ما همراهی کنیم و او تکبیر بگوید
ما مُحبّ شویم و او محبوب شود
ما عاشق شویم و او دلبری کند
ما سربازی کنیم و او قیام کند
ما پیروی کنیم و او فرمان دهد...
🌸 "چه زیبا می شود اگر این عید بگوییم به تبریک حضورش صلوات"
هشتم ربیع الثانی ولادت #امام_حسن_عسکری را به محضر فرزند عزیزشان امام زمان عجل الله فرجه تبریک میگوییم....
@Qoranekarim
#ادب
باید یک نفر در سطح فرماندهی نظر می داد. کسی در ردی بالا. صیاد یا کسی در همین سطح. نصفه شب بود. قبلا سپرده بود هر ساعتی کار داشتید، بیایید. گذاشته بودیم به حساب تعارف. دیدیم مجبوریم. رفتیم درِ خانه اش.
منتظر یک قیافه ی خواب آلود و اخمو بودیم. آمد دم در؛ خندان، با روی باز.
یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 86
@sarbazekoochak
صبحانهای كه به خلبانها میدادم، كره، مربا و پنیر بود. یك روز شهید كشوری مرا صدا زد گفت: فلانی! گفتم: بله. گفت: شما در یك منطقهی جنگی در مهمانسرا كار میكنید. پس باید بدانید مملكت ما در حال جنگ است و در تحریم اقتصادی به سر میبرد. شما نباید كره، مربا و پنیر را با هم به ما بدهید درست است كه ما باید با توپ و تانكهای دشمن بجنگیم ولی این دلیل نمیشود ما این گونه غذا بخوریم. شما باید یك روز به ما كره، روز دیگر پنیر و روز سوم به ما مربا بدهید. در سه روز باید از اینها استفاده كنیم وگرنه این اسراف است. من از شما خواهش میكنم كه این كار را نكنید. من گفتم: چشم.
#فاتحان_قله_عرفان
#شهیدکشوری
https://www.instagram.com/p/BrlCttiBEiEH7k0AxhlmAdkbIM10oKd3hn86040/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1k3rrbces4vah
... در کردستان درگیری شدیدی بین ما و ضد انقلاب شامل کومله و دمکرات بوقوع پیوست و من از هوانیروز درخواست کمک کردم ، دو خلبان که همیشه داوطلب دفاع بودند یعنی شهیدان کشوری و شیرودی لبیک گفته و لحظاتی بعد بالای سر ما بودند که به آنها گفتم کجا را زیر آتش خود بگیرند ، پس از آنکه مهمات هلی کوپترها تمام شد متوجه شدم که شهید کشوری علی رغم کمبود سوخت منطقه را ترک نکرده است وقتی با او تماس گرفتم گفت من باید کارم را به اتمام برسانم ، لحظاتی بعد با دوربین دیدم که شهید کشوری خود را به جاده ای رساند که یک ماشین جیپ سیمرغ پر از عناصر ضد انقلاب از آنجا در حال فرار بودند ، هلی کوپتر را به آن خودرو نزدیک کرد و آنقدر پایین رفت که با اسکیت هلی کوپتر به آنها کوبید و همه این جنایتکاران به دره سقوط کردند ، پس از آن طی تماس به او گفتم با توجه به تاخیری که کردی سوخت هلی کوپتر برای آنکه خود را به قرارگاه برسانی کافی نیست و همینجا فرود بیا ، او گفت هلی کوپترم را هدف قرار می دهند و با اینکه چراغ هشدار دهنده سوخت هلی کوپتر روشن شده و به هیچ وجه خطا نمی کند ،
شهید کشوری گفت با ذکر یا زهرا(س) خود را به قرارگاه می رسانم ، ساعتی بعد در حالیکه ناامیدانه با قرارگاه تماس گرفتم تا سراغ احمد کشوری را بگیرم گفتند او به سلامت و با ذکر یا زهرا (س) در حالیکه هلی کوپترش هیچ سوختی نداشته به قرارگاه رسیده است .
به نقل از شهید علی صیاد شیرازی
#فاتحان_قله_عرفان
#شهیدکشوری
@sarbazekoochak
💠خاطرات یک رزمنده از شب یلدا💠
شب یلدا، شب در کنار هم بودن است ولی در جبهه رزمندگان باهم روبروی دشمن جنگیدند، شبی که آجیلش گلوله بود و سرخی هندوانه اش سرخی خونشان بود.
💠💠💠💠💠💠💠
رزمنده ی دفاع مقدس مهدی یاقوتیان از خاطرات شب یلدا :
شبِ یلدا بود ، عدّه ای از بچّه ها به بانه رفته و برنگشته بودند ، چند نفر از بچّه ها که بعدها آمده و متأهّل بودند به مرخّصی رفته بودند.
فرمانده هم نداشتیم! نیمۀ شب بود، درست ساعتِ دوازده یک گلولۀ آر پی جی از روی پایگاه ردّ و منفجر شد. از خواب پریدیم ، اسلحه را برداشتیم و به بیرون آمدیم و هر کسی یک جایی سنگر گرفت. من رو به روی سنگر خودمان به نگهبانی ایستادم که اگر دشمن قصدِ نفوذ داشت ببینم . سنگرِ ما مُشرف بر نصفِ روستا بود . تیربار از پایین درّه روی درخت کار می کرد تا بچّه ها حواسشان پَرت شود و مشغول آن دور دست باشند ، چند نفر از سمتِ دیگر در پیِ آن بودند سیم خاردار را قطع کنند و خودشان را به بالا بکشانند .
من که در این طرف بودم نمی دیدم ولی بچّه ها می گفتند : آن شب برادرت دلاوری از خود نشان داده ، فرماندهی کرده و بچّه ها را سامان داده ، تا همه جا در معرضِ دیدِ بچّه ها باشد .
در بحبوحۀ درگیری تقی آمده می گوید : حسنی شهید شد ! یک تیر لبۀ گوشِ علی اصغر حسنی را گرفته بود . او می گفت : حسنی شهید شد ! من هرچه انگشتم را می خواهم تکان بدهم که ببینم اگر دشمن را دیدم می توانم ماشه را بچکانم ، می بینم نمی شود که نمی شود . انگشتم از سرما کِرِخ شده بود و تکان نمی خورد . تازه یادم آمد که باید وقتی اسلحه را برداشتم و بیرون آمدم دستکش ام را هم بر می داشتم !
پرویز یک نارنجک به سمتِ دو نفر که زیرِ سیم خاردار بودند پَرت کرده و موجبِ زخمی شدنِ آنها شده بود . یعنی ؛ دو نفر که مأموریّت اصلی داشته اند از کار افتاده بودند . همین موضوع مجروح شدن دو نفر از آنها و نزدیک شدنِ صبح و روشن شدنِ هوا موجب شد که فرماندۀ آنها یک تیر هوایی بزند و پایانِ عملیّات را به آنها خبر بدهد تا آنها صحنه را تَرک کنند .
فردا صبح که به پایینِ تپّه رفتیم . یک خشابِ خالی و وسیله ای دیگر که یادم نیست افتاده بود و ظاهراً مقداری خون هم روی برفها بود .
از مرکزِ فرماندهی بانه می آمدند و بَه بَه و چَهچَه می کردند که بچّه ها با اینکه فرمانده نداشته اند و تعدادشان نصفِ نیروهای همیشه بوده خوب مقاومت کرده اند.
@sarbazekoochak
#یلداے_جبهه
شبهاے طولانے
فقط در #جبهه بود!
وقتے از عملیات مےآمدند،
و رفیقے را جا گذاشته بودند..
مگر صبح مےشد آن #شب؟؟
اصلاً عجیب #طولانے بود،
آن #یلداے_فراق_یاران...
@sarbazekoochak
زندگینامه شهید یدالله کلهر
در سال 1333 هجری شمسی در روستای بابا سلمان از توابع شهریار کرج، در خانواده ای مذهبی و بسیار مومن پسری به دنیا آمد که نام او را یدالله گذاشتند؛ یدالله کلهر، چون قرار بود که در عرصه ای به پهنای دشت کربلا بار دیگر به یاری حسین زمان خود بشتابد و دستی باشد در میان هزاران هزار دست که به یاری دین خدا و خمینی کبیر آمدند.
چگونگی تولد و آغاز زندگی پرثمرش را از زبان پدر بزرگوارش بشنویم که می گوید: در سال 1333 به دنیا آمد. کودک در میان حیاط و زیر آسمان آبی و زلال پا به دنیا گذاشت . پاکی و صفای روح بزرگش از همان موقع احساس می شد. زمانی که به دنیا آمد ، گوشه گوش راستش کمی بریده بود. وقتی کودک را در آغوش پدرم گذاشتم ، با دیدن گوش او گفت: این پسر در آینده برای کشورش کاری می کند. یا پهلوان می شود یا شجاعت و رشادتی ستودنی از خود نشان می دهد. یدالله از کودکی بچه ایی ساکت مودب و بسیار جدی بود. وقتی عقلش رسید خواندن نماز را شروع کرد. از همان کودکی در صف آخر جماعت نماز می خواند.
ما به طور دسته جمعی با برادرانم زندگی می کردیم و یدالله از همه برادرزاده هایم قویتر بود؛ اما با تمام قدرت جسمی و نیرومندی، اخلاقی پهلوانی و اسلامی داشت. هیچ وقت به ضعیف تر از خودش زور نمی گفت. همیشه از بچه های ضعیف دفاع می کرد و مواظب آنان بود. یدالله خیلی کوچکتر از آن بود که معنای میهمان و میهمان نوازی را بداند؛ اما هنوز مدرسه نمی رفت که بیشتر ظهرها دوستانش را با خبر به سر سفره می آورد. یدالله بسیار بخشنده و مهربان بود. چون ما در روستا زندگی می کردیم، یدالله شاداب پرانرژی و بسیار فعال تربیت شد و رشد کرد. از همان کودکی در کارهای دامداری به ما کمک می کرد. بسیار زرنگ و کاری بود. از همان بچگی یادم می آید که شجاع و نترس بود. در بازی ها میان بچه ها محبوب بود و همه به او علاقه داشتند. با همه شادابی و فعال بودن هرگز ندیدم با کسی دعوا و درگیری داشته باشد و این یکی از خصوصیتهای مشخص این شهید بود. هر کس به دنبالش می آمد و می گفت برای ورزش برویم، می گفت: یا علی، خلاصه هیچ وقت از ورزش و بازی روی گردان نبود. اما با این همه خیلی پرحوصله و پر دل بود. یدالله دوران دبستان را در روستا گذراند. سپس برای ادامه تحصیل به شهریار علیشاه عوض رفت و تا کلاس نهم درس خواند و بعد به خاطر مشکلات راه و دوری مدرسه به تحصیل ادامه نداد. در دوران تحصیل، همیشه درسش خوب و جزو شاگردان ممتاز بود.
یدالله پس از ترک تحصیل در یک تانکرسازی مشغول کار می شود. وی درسال 1351 همراه یکی از دوستانش در کار برق و سیم کشی ساختمان وارد می شود و در شهر اصفهان یک پروژه بزرگ برق کشی را با موفقیت در اسرع وقت به پایان می رساند. در سال 1353 مدتی به جوشکاری می پردازد و همان سال به سربازی اعزام می شود. وی چندین بار از سربازی فرار می کند و سرانجام دوره آموزش خود را در ارومیه و بقیه سربازی اش را در شاهپور می گذراند.
فعالیتهای انقلابی شهید پیش از پیروزی نهضت
از آن جا که خانواده اش پیش از انقلاب اسلامی، با شخصیت حضرت امام آشنا بوده و از معظم له تقلید می کردند، او هم رساله و برخی کتاب های ایشان را مطالعه می کند و با افکار و اندیشه های ایشان آشنا می شود.
وی دوستان سرباز خود را جمع کرده، به روشنگری می پردازد و ماهیت رژیم را برای آنان آشکار می کند.
در سال 1355 سربازی را تمام کرده و پس از بازگشت از سربازی دوباره به کارهای برق و سیم کشی ساختمان مشغول می شود. مدتی هم به آهنگری و جوشکاری می پردازد.
یدالله با شروع جرقه های انقلاب اسلامی وارد عرصه سیاسی می شود، جوانان محل را جمع کرده درباره حضرت امام و انقلاب برای آنان صحبت می کند. وی نخستین کسی بود که در مسجد بابا سلمان تکبیر و شعار مرگ بر شاه سر می دهد و مردم را به مبارزه علیه شاه ترغیب می نماید. مدتی از سوی پاسگاه شهریار مورد تعقیب قرار می گیرد. با هوشیاری تمام فعالیتهایش را گسترش می دهد و هر روز بچه های محل را جمع می کند و با آنان شعارهای تند انقلابی از جمله شعارهای مرگ بر شاه را سر می دهند. او فعالانه در اغلب صحنه های انقلاب اسلامی حضور می یابد و در روزهای پیروزی انقلاب برای فعالیت بهتر و بیشتر راهی تهران می شود. در راهپیمایی ها حضور جدی می یابد. در 21 بهمن 1357 هنگام تصرف پادگان باغشاه از ناحیه پا تیر می خورد و مجروح می شود و چند روز در بیمارستان بستری می گردد.
فعالیتهای شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، فعالانه در مسائل انتظامی و امنیتی در کرج فعالیت می کند. وی از جمله بنیانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منطقه کرج به شمار می رود. در فروردین ماه 1358 به دنبال تحرکات ضد انقلاب در کردستان به سرپرستی یک گروه عازم آن جا می شود و مدتی به نبرد علیه ضد انقلاب می پردازد.
@sarbazekoochak
فعالیت های شهید در دوران دفاع مقدس
او که پاسداری پاکباخته و فدایی انقلاب بود، پس از شروع جنگ تحمیلی، گروهی از پاسداران سپاه کرج را ساماندهی کرده با پذیرفتن فرماندهی آنها راهی جبهه های سرپل ذهاب و گیلانغرب می شوند و این جمع مدتی در آن جبهه علیه دشمن بعثی عراق به مقابله می پردازند. وی در آزادسازی گیلانغرب ایثار و شهامت بالایی از خود بروز می دهد و توانمندی نظامی خود را به نمایش می گذارد.
او پس از مدتی جنگیدن در جبهه های غرب و پس از آزادی گیلانغرب به جبهه های جنوب اعزام می شود و با نیروهای خود در جبهه آبادان مستقر می گردد و در حساس ترین شرایط آبادان را همراه دیگر نیروهای مردمی از سقوط و اشغال نجات می دهد. فرماندهان خیلی زود به توانمندی نظامی و لیاقت شهید کلهر پی میبرند و از استعداد وی در مسوولیت های مختلف بهره می گیرند. شهید کلهر در تشکیل تیپ المهدی نقش اساسی ایفا می کند و خود به عنوان جانشین فرماندهی آن برگزیده می شود.
کلهر از زمانی که وارد جنگ می شود، در اکثر عملیات ها با مسوولیت بالا و هدایت نیرو و فرماندهی محور وارد عمل می گردد و بارها در جبهه مجروح می شود. در عملیات فتح المبین به عنوان خط شکن حماسه می آفریند و در منطقه ام الرصاص جراحت سختی برمی دارد.
اما او کسی نبود که از پای بیفتد و به بهانه جراحت پای از جبهه بکشد. یک کلیه اش را از دست می دهد و یک دستش بر اثر ترکش عملاً از کار می افتد. جای جای بدنش ترکش می نشیند، ولی او که عاشق جبهه و بسیجیان بود، آنان را ترک نمی کند.
او در سال 1361 یک دوره فشرده تخریب و مربیگری را در پادگان امام حسین (ع) می گذراند.
در اردیبهشت ماه 1363 همراه گروهی به سوریه و لبنان اعزام می شود و جبهه های مختلف لبنان ازجمله بلندی های جولان را بازدید می کند. پس از بازگشت از لبنان به جبهه های جنوب باز می گردد.
کلهر در عملیات فتح المبین با مسوولیت معاونت تیپ وارد عمل می شود و در محور فکه و تنگه رقابیه حماسه می آفریند. پیش از تشکیل تیپ المهدی (ع) وی در طرح، برنامه و هدایت عملیات ها نقش موثر و بسزایی ایفا می کند. پس از شرکت فعال در عملیات رمضان در لشگر 27 محمد رسول الله (ص) به عنوان جانشین لشگر منصوب شده و با این مسوولیت در عملیات والفجر مقدماتی، والفجر 1 حضوری تعیین کننده می یابد.
او در عملیات والفجر 8 وارد عمل می شود و به عنوان فرمانده به هدایت نیروها می پردازد. او در این عملیات بسختی مجروح می شود؛ به طوری که به خاطر مداوا حدود یک سال در بیمارستان بستری می گردد. هنوز بهبود نیافته، به جبهه های نبرد می شتابد و در عملیات کربلای 4 و کربلای 5 حضوری چشمگیر و حماسی می یابد.
چگونگی شهادت
شهید کلهر که چمدانی پر از شکوفه های یاس تقوا همراه داشت و برای ملاقات و ضیافت با شکوه عشق لحظه شماری می کرد، عاقبت در شلمچه کارت سبز دعوت در میهمانی کروبیان را دریافت کرد. و در اول دی ماه 1365 در عملیات کربلای 5 درمنطقه شلمچه در حالی که برای شرکت در جلسه عازم پشت جبهه بود، تذکره عبور و معراج به عالم ملکوت را گرفت و از شرکت در جلسه زمینیان باز ماند و بر اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید.
@sarbazekoochak