من جنس ِبنجلم .. #اربعین

چشمات مثل ِاقیانوسه🫀 #محمد‌رضا‌جدیدوند #اربعین #امام_حسین سربازمنصور https://eitaa.com/sarbazemansoor

. 🔊 #شور_احساسی #امام_حسین (ع) ⭕ متن: تنگ دل من برا زیارت ... 🎙️ مداح:کربلایی #پور_کاوه تنگه دل من برا زيارت حس عجیب غریبیه این همه غربت حالا که دورم از حرم تو همدم تنهاییم شده یه ذره تربت یه گوشه با بغض تنها میشینم عکسای اربعینُ باگریه میبینم دلشوره دارم که نشه امسال ضریح شش گوشتُ تو بغل بگیرم اگه تو بخوای آرومم کنی میتونی حسین یه شبی حرم مهمونم کنی میتونی حسین بگذری ازم شرمندم کنی ممنونت میشم پای روضه ها دیوونم کنی میتونی حسین نزار ازت جدا بشم/دعا بکن نوکرتم درسته رو سیام ولی/سفارش مادرتم آقام آقام آقام آقام حسین 🌴🌴🌴 بار گناهام باعث دردم از تو و مادرت آقا حیاء نکردم نگاه بکن به حال خرابم من چوبِ دوریِ شمارو خیلی خوردم راستِ میگن که خودِ دوایی واسه گنه کارای عالم تو پناهی بخشش کار شما آقاجون حُر تو حُر میکنی تو با گوشه نگاهی میخورم زمین قطعا بی شما ای نعم الامیر بی کسم آقا امیدم تویی دستامو بگیر من به نوکرات اشک روضه هات وابسته شدم آرزوم اینه تو سینه زنی بم بگی بمیر رفیق من بمون حسین/فقط تو میمونی برام یه روزی تنهام میزارن/حتی تموم رفیقام آقام آقام آقام آقام حسین 👇

. #اربعین #زمزمه #زمینه #شور #زبانحال_حضرت_زینب یه خواهری دوباره به کربلا رسیده برگشته زینب تو باقامتی خمیده بی تابه بی تابم خیلی پریشونم بالای قبرتو من فاتحه خونم ازغصه هات نیمه جونم آخربی تومی میرم اینو میدونم               برادرم برادرم دنیا برام سرابه داغت پراز عذابه اون دختر سه سالت جاموند توی خرابه کاشکی توی گودال پیش تو میمردم درپای عشق تو خیلی کتک خوردم چل روزه که در اندوهم لونه کرده غمت به قلب مجروحم               برادرم برادرم کوچه به کوچه توو شام بالای نیزه بودی دیدم که بر سرت خورد سنگای هر یهودی آتیش و غارت بود رنج اسارت بود در کوفه و درشام خیلی جسارت بود حال و روزم رو میدیدن به اشک چشم زینب تو خندیدن                 برادرم برادرم #ابوذر_رئیس_میرزایی (بهار)✍ 👇

📖رمانهای ناب مذهبی📚 زمین خوردم... یک 🧕خانوم و 🧔آقا که سوار موتور بودن با دیدن من 🏍موتورشان را کنار خیابون گذاشتند و پیاده شدند. خانم طرف من آمد و آقا طرف مان رفت که یک وقت به من صدمه نزند ... دو طرف شانه هایم را گرفت و من را از روی زمین بلند کرد... 😔یاد روشنک افتادم بی حال شدم و اشک امانم را برید😭😭...در آغوش آن خانم پخش شدم. من را صدا می کرد: -خانم...خانم؟؟؟حالتون خوبه؟؟؟ به خودم آمدم... ادامه رمان در این کانال👇 #شمیم_یار ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3