فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬غیبت امام زمان(عجلالله) چرا طول میکشه؟
♨️#استاد_عالی
♨️#بیان_معنوی
🖇⃟ 🌸⇢#جانانــــــــــــــــــــ🦋
#شهید_مدافع_حرم_سید_میلاد_مصطفوی 🕊🌺
🌸او بسیار اهل #ورزش بود، کمربند مشکی جودو داشت، و در ورزشهای رزمی مقام دومی کشور را به دست آورده بود.
🌸اهل #مسجد بود و به #نمازش خیلی اهمیت میداد.
🌸همیشه #خمس مالش را دقیق حساب و پرداخت میکرد
🌸هیچ وقت در هیچ شرایطی برنامه #هیئت را ترک نمیکرد.
🌸سید میلاد شخصیت #دستگیری داشت مشکلات همه رو حل میکرد، و اگر کسی از ایشان کمک میخواست چیزی کم نمیگذاشت. و تا مشکلش را بر طرف نمیکرد دست بردار نبود.
💠 #امام_صادق_علیه_السلام:
فضیلت پاداش بر طرف كردن #نیـــــاز_مؤمن, از هزار حجّی که تمام اعمال آن قبول شده باشد و آزاد کردن یک بنده در راه خدا و صرف بار هزار اسب در راه خدا با زین و لجامش, #بـــــیشتر است.
#بحارالأنوار_ج۷۴، #ص۲۸۵
#شهیدی_که_دست_پا_و_سرش_را_جداکردند...
#سالروز_شهادت
#شهادت_محرم_۹۴
🔗⃟🐚¦#بـینشآنـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای شخصی که به #امام_زمان #توسل میکرد...
#استادعالی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
کانال استادعالی_پناهیان
🖇⃟ 🌸⇢#جانانــــــــــــــــــــ🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای مخالفت حاجقاسم با شهادت باباپنجعلی
مسئول سازمان هنری رسانهای اوج:
🔹قرار بود باباپنجعلی در پایتخت ۵ شهید و پیکرش در مشهد یا کربلا دفن شود.
🔹حاج قاسم با این تصمیم مخالفت کرد و گفت این خانواده باید سالم برگردند و مگر ما مردیم که عضوی از این خانواده کم شود.
#حاج_قاسم
🖇⃟ 🌸⇢#جانانــــــــــــــــــــ🦋
🔴 از اشعار حضرت خدیجه سلام الله علیها خطاب به حجّت زمانش، رسول خدا صلی الله علیه وآله:
"اگر همه نعمتهای دنیا از آن من باشد؛
اگر سلطنت همه پادشاهان مال من باشد؛
همهی اینها به اندازه بال مگسی نمیارزد
وقتی چشمانم نتواند چشمانت را ببیند"
فَلَو أَنّني أمسَيتُ فِي كلِّ نِعمَة.
وَ دامَت لِي الدُّنيا وَ مُلك الأكاسِرة.
فَما سَوِيَت عِندي جَناح بَعُوضَة.
إذا لَم يَكن عَيني لِعَينك ناظِرة.
📚 بحارالأنوار، جلد 16، ص 52.
#استوری
@Modafeaneharaam
4_5987713494760308023.ogg
2.12M
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی✋🏼🌱
قرار هرشب مون🌸
『بِســـمِاللهالرَحمــنِالرَحیــم』
📿 اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفاءُ، وَ انْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَ انْقَطَعَ الرَّجاءُ وَ ضاقَتِ الاْرْضُ، وَ مُنِعَتِ السَّماءُ و اَنتَ الْمُسْتَعانُ، وَ اِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْهُوَ اَقْرَبُ؛ يامُحَمَّدُ ياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرين🤲🏼
🍯⃟🌸↝#ـحــورآ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلبند شهید حججے علی آقا♥️🌿
#شهید_حججی
#نشر_حداکثری
#پیشنهاد_دانلود
🌙⃟🌸↯¦‹#پناهــــــــــــــــــــــــــ›
•💖•
...
..
.
•حجــاب•
((بــانو چــادرت بــوی یــاس ویاســـین مــیدهد.)
#حجاب
🌙⃟🌸↯¦‹#پناهــــــــــــــــــــــــــ›
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ « شناخت امام زمان »
👤 استاد #رائفی_پور
🔸 اصلیترین وظیفهٔ هرکس شناخت امام زمانشه.
💢 هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است، مرگ جاهلیت یعنی با کله تو جهنم
🔗⃟🐚¦#بـینشآنـ
🍃🌺 خــــــــدمت به خــــــــانواده 🌺🍃
#شهید_مدافع_حرم_حسن_احمدی🌹
خانه ی پدر که می آمد، بیکار نمینشست.
اول از پدر شروع میکرد، موها و محاسنش را اصلاح میکرد.
ناخن هایش را میگرفت و #لباس تمیز به بابا می پوشاند.😊
بعد هم میرفت سراغ خانه.اگر کاری روی زمین مانده بود،انجام میداد💔
#به_نقل_ازمادر_شهید.
همیشه درخانه درکارها خیلی کمک میکرد،
وقتی هم که #مهمان داشتیم بیشتر خودش #پذیرایی میکرد
وقتی که غذا آماده میشد در پهن کردن وچیدن سفره و بعد هم کمک میکرد سفره راجمع کنیم و داخل آشپزخانه می امد ومی گفت خانمم شما خسته شدی من همه ی کارهارا انجام میدهم
#نقل_ازهمسرشهید
#شهادت_محرم۹۴
#سالروز_شهادت
🔗⃟🐚¦#بـینشآنـ
https://EitaaBot.ir/counter/zdw4ic
سلام دوستان امام زمانی ☺️
ختم صلوات به نیت تعجیل فرج مولایمان امام زمان عج
یاری کنید رفقا 😊
اجرتون با امام زمان عج 🌹
🍯⃟🌸↝#ـحــورآ
🚨 مراقب باشید!
#امام_خمینی: دست های ناپاکی که بین #شیعه و #سنی اختلاف می اندازند، نه شیعه هستند و نه سنی!
🔗⃟🐚¦#بـینشآنـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📙حکایت واقعی علی گندابی
﷽ـ
به مردان مؤمن بگو: چشمان خود را [ از آنچه حرام است مانند دیدن زنان نامحرم] فرو بندند و شرمگاه خود را حفظ کنند، این برای آنان پاکیزه تر است، قطعاً خدا به کارهایی که انجام می دهند، آگاه است.
📗سوره نور ، آیه ۳۰
🔗⃟🐚¦#بـینشآنـ
|🇵🇸シ︎جَـنّٺاݪحُسِـيݩ|
#رمان #عاشقانه_دو_مدافع #قسمت_هفتم از همون اول خانواده ی مذهبی داشتیم اما من مخالف اونا بودم _ ا
#رمان
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_هشتم
انقد سروصدا کرد که بچه ها دورمون جم شدن و کلی سر و صدا کردن و از
نقاشی تعریف میکردن
_ و در گوش هم یه چیزایی میگفتن
کلی ذوق کردم و از همشون تشکر کردم
هوا کم کم داشت تاریک میشد
وسایلمو از روی صندلی برداشتم واز همه خداحافظی کردم
_ مخصوصا گلها رو بر نداشتم
تو اون شلوغی دیگه رامین رو ندیدم مینا هم نبود که ازش خداحافظی کنم
منتظر تاکسی بودم که یه ماشین مدل بالا که اسمشم نمیدونستم جلوم
نگه داشت
توجهی نکردم
ولی دستبردار نبود
با صدای مینا که داخل ماشین بود به خودم اومد
اسماء بیا بالا
_ إ شمایید مینا جون ببخشید فکر کردم مزاحمه
پیداتون نکردم خداحافظی کنم ازتون
ایرادی نداره بیا بالا رامین میرسونتت
ممنون با تاکسی میرم زحمت نمیدم به شما
بیا بالا چرا تعارف میکنی مسیرامون یکیه
اخه....
رامین حرفمو قطع کرد و با خنده گفت بیا بالا خانم محمدی
_ سوار ماشین شدم
وسطای راه مینا به بهانه ی خرید پیاده شد کلی تو دلم بهش بدو بیراه
گفتم که من و تنها گذاشته
- استرس گرفته بودم .یاد حرفهای امروز رامین هم که میوفتادم استرسم
بیشتر میشد
رامین برگشت سمتم و گفت بیا جلو بشین
در برابرش مقاومت کردم و همون پشت نشستم
نزدیک خونه بودیم ترجیح دادم سر خیابون پیاده شم که داداشم اردلان
نبینتم
ازش تشکر کردم داشتم پیاده میشدم که صدام کرد
_ اسماء
بله
گل هارو جا گذاشتی برات آوردمشون
ای وای آره خیلی ممنون لطف کردید
چه لطفی این گل ها رو برای تو آورده بودم لطفا به حرفای امروزم فکر کن
کدوم حرفا
_ گل رز و عشق علاقه و این داستانا دیگه
چیزی نگفتم گل و برداشتم و خدافظی کردم
میخواستم گل ها رو بندازم سطل آشغال ولی سر خیابون وایساده بود تا
برسم خونه
از طرفی خونه هم نمیتونستم ببرمشون
رفتم داخل خونه شانس آوردم هیچ کسی خونه نبود مامان برام یاداشت
گذاشته بود
_ ما رفتیم خونه مامان بزرگ
گلدون و پر آب کردم و همراه گلها بردم اتاق
گلدون و گذاشتم رو میز،داشتم شاخه هارو از هم جدا میکردم بزارم داخل
گلدون که یه کارت پستال کوچیک آویزونش بود
روش با خط خوشی نوشته بود
- (دل دادم و دل بستم و دلدار نفهمید
رسوای جهان گشتم و آن یار نفهمید)
تقدیم به خانم هنرمند
دوستدارت رامین
ناخدا گاه لبخندی رو لبام نشست با سلیقه ی خاصی گلها رو چیدم تو
گلدون و هر از چند گاهی بوشون میکردن احساس خاصی داشتم که
نمیدونستم چیه
_ و همش به اتفاقات امروز فکر میکردم
از اون به بعد آخر هفته ها که میرفتیم بیرون اکثرا رامین هم بود طبق
معمول من و میرسوند خونه
_ یواش یواش رابطم با رامین صمیمی تر شد تا حدی که وقتی شمارشو
داد قبول کردم و ازم خواست که اگه کاری چیزی داشتم حتما بهش زنگ
بزنم.
_ اونجا بود که رابطه من و رامین جدی شد و کم کم بهش علاقه پیدا
کردم
و رفت و آمدامون بیشتر شد،،من شده بودم سوژه ی عکاسی های رامین در
مقابل ازم میخواست که چهرشو در حالت های مختلف بکشم
اوایلش رابطمون در حد یک دوستی ساده بود
اما بعد از چند ماه رامین از ازدواج و آینده حرف میزد اولش مخالفت کردم
ولی وقتی اصرارهاشو دیدم باعث شد به این موضوع فکر کنم
_ اون زمان چادری نبودم اما به یه سری چیزا معتقد بودم مثال نمازمو
میخوندم و تو روابط بین محرم و نامحرم خیلی دقت میکردم
_ رامین هم به تمام اعتقاداتم احترام میگذاشت...
نویسنده: خانم علی آبادی
🌙⃟🌸↯¦‹#پناهــــــــــــــــــــــــــ›
|🇵🇸シ︎جَـنّٺاݪحُسِـيݩ|
#رمان #عاشقانه_دو_مدافع #قسمت_هشتم انقد سروصدا کرد که بچه ها دورمون جم شدن و کلی سر و صدا کردن
#رمان
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_نهم
تو این مدت خیلی کمتر درس میخوندم
دیگه عادت کرده بودم با رامین همش برم بیرون
_ حتی چند بارم تصمیم گرفتم که رشتم و عوض کنم و از ریاضی برم
عکاسی اما هردفعه یه مشکلی پیش میومد
رامین خیلی هوامو داشت و همیشه ازم میخواست که درسامو خوب بخونم
همیشه برام گل میخرید وقتی ناراحت بودم یه کارایی میکرد که فراموش
کنم چه اتفاقی افتاده
_ دوتامون هم پرشرو شور بودیم کلی مسخره بازی در میوردیم و کارای
بچه گانه میکردیم
گاهی اوقات دوستام به رابطمون حسادت میکردن
بعضی وقتا به این همه خوب بودن رامین شک میکردم
_ اون نسبت به من تعهدی نداشت من هم چیزی رو در اختیارش نذاشته
بودم که بخواد بخاطر اون خوب باشه اون زمان فکر میکردم بهم علاقه داره
یه سال گذشت
خوب هم گذشت اما...
_ اونقدر گذشت و گذشت که رسید به مهر
من سال آخر بودم و داشتم خودمو واسه کنکور آماده میکردم
_ اواخر مهر بود که رامین یه بار دیگه قضیه ازدواج رو مطرح کرد...
اما ایندفعه دیگه جدی بود
وازم خواست که هر چه زودتر با خانوادم صحبت کنم
_ تو موقعیتی نبودم که بخوام این پیشنهادو تو خانوادم مطرح کنم
اما من رامین دوست داشتم
ازش فرصت خواستم که تو یه فرصت مناسب به خانوادم بگم
اونم قبول کرد چند ماه به همین منوال گذشت...
رامین دوباره ازم خواست که به خانوادم بگم...
ومن هر دفعه یه بهونه میوردم
برام سخت بود
_ میترسیدم به خانوادم بگم و اونا قبول نکنن تو این مدت خیلی وابسته ی
رامین شده بودم و همیشه ترس از دست دادنشو داشتم....
برای همین میترسیدم که اگه به خانوادم بگم مخالفت کنن
ولی رامین درک نمیکرد.....
بهم میگفت دیگه طاقت نداره....
دوس داره هرچه زودتر منو بدست بیاره تا همیشه و همه جا باهم باشیم.
_ بهم میگفت که هر جور شده باید خانوادمو راضی کنم چون بدون من
نمیتونه زندگی کنه.
چند وقت گذشت اصرار های رامین و حرفایی که میزد باعث شد جرأت
گفتن قضیه رامین رو پیدا کنم.
یه روز که تو خونه با مامان تنها بودیم تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم.
_ رفتم آشپزخونه دوتا چایی ریختم گذاشتم تو سینی از اون پولکی های
زعفرانی هم ک مامان دوست داشت گذاشتم و رفتم رومبل کناریش
نشستم.
_ با تعجب گفت:
به به اسماء خانم چه عجب از اون اتاقت دل کندی.
_ چایی هم که آوردی چیزی شده چیزی میخوای
کنترل و برداشتم و تلوزیون و روشن کردم
با بیخیالی لم دادم به مبل و گفتم وااااا این چه حرفیه مامان چی قراره بشه
ناراحتی برم تو اتاقم.
نه
_ مادر کجا چرا ناراحت میشی تو که همش تو اتاقتی ، اردلانم که همش یا
بیرونه یا دانشگاه حالا باز داداشتو میبینیم ولی تو چی یا دائم تو اتاقتی یا
بیرون،، چیزی هم میگیم بهت مثل الان ناراحت میشی
پوفی کردم و گفتم مامان دوباره شروع نکن
_ مامان هم دیگه چیزی نگفت
چند دقیقه بینمون با سکوت گذشت.
مامان مشغول دیدن تلویزیون بود
گفتم:
_ مامان
- بله
_ میخوام یه چیزی بهت بگم
_ خب بگو
_ آخه....
_ آخه چی
_ هیچی بیخیال
_ یعنی چی بگو ببینم چیشده جون به لبم کردی.
_ راستش...راستش دوستم مینا بود یه داداش داره
_ مامان اخم کرد و با جدیت گفت خب
_ ازم خواستگاری کرد،،مامان وایسا حرفامو گوش کن بعد هرچی خواستی
بگو گفتن این حرفا برام سخته اما باید بگم اسمش رامینه ۲۴سالشه و
عکاسی میخونه از نظر مالی هم وضعش خوبه منم هم
_ تو چی اسماء
سرمو انداختم پایین و گفتم
دوسش دارم
_ یعنی چی که دوسش داری ؟؟
تو الان باید به فکر درست باشی حتما باهم بیرون هم رفتین میدونی اگه
بابات و اردلان بفهمن چی میشه
_ اسماء تو معلوم هست داری چیکار میکنی
از جام بلند شدم و با عصبانیت گفتم چیه چرا شلوغش میکنی یعنی حق
ندارم واسه آیندم خودم تصمیم بگیرم
_ اخه دخترم اون خانواده به ما نمیخورن اصلا این جور ازدواج ها آخر و
عاقبت نداره تو الان باید به فکر درست باشی ناسلامتی کنکور داری
_ مامان بهانه نیار چون رامین و خانوادش مذهبی نیستن، چون
مسافرتاشون مشهد و قم نیست چون مثل شما انقد مذهبی نیستن قبول
نمیکنی یا چون مثل اردلان از صبح تا شب تو بسیج نیست
_ اینا چیه میگی دخترخانواده ها باید به هم بخوره .....
حرفشو قطع کردم با عصبانیت گفتم مامان تو نمیتونی منو منصرف کنی
یعنی هیچ کسی نمیتونه من خودم برای خودم تصمیم میگیرم به هیچ
کسی مربوط نیست..
_ سیلی مامان باعث شد سکوت کنم
دختره ی بی حیا خوب گوش کن اسماء دیگه این حرفا رو ازت نمیشنوم....
نویسنده:سرکار خانم علی آبادی
🌙⃟🌸↯¦‹#پناهــــــــــــــــــــــــــ›
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیـــق ڳوش ڪن♥️
#خدا میخاد صداٺ بزنہ
نزدیڪ اذانہ🍃
بلند شو مؤمݩ📿
اصلا زشتھ بچھ مسلمۅݩ مۅقع #نماز تۅ فضاے مجازے باشھ!!
بسم اللّٰہ🌙💌
نٺ گوشے←"OFF"❎
نٺ الهے←"ON"✅
وقٺ عاشقیہ
اݪٺمآس دعــــآ...🤲📿
🦋أللَّھُـمَ_؏َـجِّـلْ_لِوَلیِڪْ_ألْـفَـرَجـ⛅️
══✨══•❀•══✨══
🌿⃟🍁↱#حَنیفـآ
✠﷽✠
▪️♡دعای عهد♡▪️
☆ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ☆
🕊اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ
🦋وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ
🕊وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ
🦋 وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ
🕊وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ
🦋 وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ
🕊وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ
🦋وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ
🕊اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ
🦋 وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ
🕊وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ
🦋یا حَىُّ یا قَیُّومُ
🕊أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ
🦋الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ
🕊وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ
🦋یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ
🕊وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ
🦋وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ
🕊یا مُحْیِىَ الْمَوْتى
🦋 وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ
🕊یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ
🦋اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ
🕊الْقائِمَ بِأَمْرِکَ
🦋صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ
🕊عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ
🦋 فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها
🕊سَهْلِها وَ جَبَلِها وَ بَرِّها وَ بَحْرِها
🦋وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ
🕊مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ
🦋 وَ مِدادَ کَلِماتِهِ
🕊وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ
🦋وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ
🕊أللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ
🦋 فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا
🕊وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى
🦋 عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى
🕊لا أَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أَبَداً
🦋اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ
🕊وَالذّابّینَ عَنْهُ
🦋وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ
🕊وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ
🦋وَالْمُحامینَ عَنْهُ
🕊وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ
🦋وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ
🕊اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ
🦋الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً
🕊فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى
🦋 مُؤْتَزِراً کَفَنى
🕊شاهِراً سَیْفى
🦋 مُجَرِّداً قَناتى
🕊مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى
🦋 فِى الْحاضِرِ وَالْبادى
🕊اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ
🦋وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ
🕊وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ
🦋وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ
🕊وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ
🦋 وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ
🕊وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ
🦋وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ
🕊وَاشْدُدْ أَزْرَهُ
🦋 وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ
🕊وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ
🦋فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ
🕊ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ
🦋بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ
🕊فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ
🦋 وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک
🕊َحَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ
🦋 وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ
🕊وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ
🦋 وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ
🕊وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ
🦋وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ
🕊وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
🦋وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ
🕊مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ
🦋 اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ
🕊مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ
🦋 وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ
🕊وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ
🦋 اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ
🕊عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ
🦋وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ
🕊إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً
🦋 وَ نَراهُ قَریباً
🕊بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ
🔹آنگاه سه بار بر ران خود دست میزنی و در هر مرتبه میگویی:
🦋اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
🕊اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
🦋 اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
ِ
اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج والعافیةَ وَ النَصر بِحَقِّ حضرت زینب(س)