❬درجوشنڪبيریڪعباٰرتۍهست:
"یٰـآڪَريٖمُالصَّفْـح"یعنۍ...
یڪجور؎تورومۍبخشہانگاٰرنہانگاٰر
ڪہتوخطاٰیۍمرتڪبشد؎..𖨥ꔷꔷ🌱❭
#وخدآےمااینگونہاست..¡
⇠ #خدآ
🌱❁🌴↝#رآیـحهـ
+اَز بُزُرگي پُرسيدَند: #خدا رو ديدي؟!
-جَوآب دآد: آره ديدَم!
+كِي؟!كُجآ؟!
-گُفت: اونجآيي كه لَغزيدَم،
دَستَم رآ گِرِفت..
اون وَقتيكه كَج رَفتَم،
هِدآيَتَم كَرد..
نآخوش بودَم،
عآفيَتَم دآد..
تَنگدَست بودَم،
رِزقَم دآد..ッ
- عامهپسند..✨
💜 دخملونه 💜
💜چرا عاشـ^^ـق #خدا نباشم؟!وقتے که به من گفت تو ریحانه ی خلقت منے❤️
گُمنامے،تَنهابَرای"شُہَــدا"نیست!!
مےتُونیزِندھباشۍوسَربازِحَضرَتِزَهرا ۜ باشے!☁️🌸😌
امایہشرطدارھ!؛✋🏼
بایدفقطبرای"خدا"کارکنی!نہریا!!!🖐🏿💔
اجتماع دخترای فاطمی🖤🌸
#درسی📒
#خود_سازی🔮
#شهادت📿
#امام_زمان🌼
#معرفی_اپلیکیشن📱
#انگیزشی💪
#تم🔮
#رهبرانه🖤
#روتین🌈
#سخنرانی👤
#درس_خون🙇♀
#پادکست🎵
#کنکوری_جان👩🎓
#برنامه_ریزی📋
#مجردانه🦋
#همه_چیز_طور🌸🌈
#تولد 💕 🍒۱۴۰۰/۱۰/۲۷
https://eitaa.com/dokhmalooneh1400
1.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
((🌸🪐))
#کلیپ|#خدا♥️
_حضرت موسی(ع) به خدا عرضه داشت:
"اگر نزدیکی به من، آرام صحبت کنم و اگر
دوری، بلند سخن بگویم؟ خداوند فرمـود:
من همنـشـین کسـی هسـتم که به یـاد من
اسـت. ایـن یعنـی حتـی اگر در دل سـخـن
گویید، خدای متعال می شنود . . .♥️:)🦋"
_اگه به سمت خدا باشیم،خدارو میبینیم....:)✨
ـ ـ ـ ـــــ𑁍ـــــ ـ ـ ـ
◍⃟🌴🕊#رآیـحهـ
♨️دخترم در کلاسهای تابستانی شهرک محل سکونت ما، یعنی شهرک ارتش تهران شرکت می کرد.
🇮🇷🇮🇷
♨️یک روز یک گل سینه هدیه گرفت که عکس شهیدی روی آن بود. چندبار خواست برای من از این شهید بگوید که اجازه ندادم. يعني خيلي مشغول بودم.
🇮🇷🇮🇷
♨️شب بود که گل سینه روی زمین افتاده بود. پایم رفت روی سوزن آن و...
حسابی خون آمد. خيلي سر فرزندم داد زدم. بعد از پانسمان، گل سینه را برداشتم و باعصبانیت انداختم توی سطل زباله.
🇮🇷🇮🇷
♨️آخر شب طبق روال هرشب، سریال ترکیه ای را دیدم و خوابیدم.
🇮🇷🇮🇷
♨️سريال هايي كه تأثير عجيبي در زندگي و حجاب ما داشت. سبك زندگي و حجاب خيلي ها با ديدن اين سريال ها تغيير كرد
اما من اگر هر کار اشتباهی انجام دهم، ولي نمازم را سر وقت می خوانم.
صبح زود بعد از اذان، نمازم را با دقت خواندم. هنوز كف پايم درد داشت.
بعد از نمازصبح مشغول تسبیحات بودم که احساس کردم یک جوان روبروی من نشسته!!
🇮🇷🇮🇷
نفهمیدم خوابم یا بیدار، اما آن جوان که صورتش پیدا نبود، دو زانو روبرويم نشسته بود.
من حيرت زده به او خيره بودم. به من گفت: اين سریال هایی که می بینی افسانه است. اما ما افسانه نیستیم. ما واقعيت هستيم. ما با شما هستیم.
باتعجب گفتم: شما کی هستی؟
گفت: تصویر من روی گل سینه بود که انداختی توی سطل.
يكباره احساس كردم تك و تنها سر جانماز نشسته ام! داد زدم و شوهرم را صدا كردم.
اما دقيق يادم بود كه آن جوان چه گفت. دویدم و رفتم داخل سطل را گشتم.
تصویر یک شهید روي گل سينه قرار داشت که زیر آن نوشته بود: شهید ابراهیم هادی
خیلی برایم عجیب بود. به طور اتفاقی رفتم سر کمد کتابخانه. من همين چند روز اخير، نام و تصوير او را ديده بودم.
لابه لاي كتابها، کتابی را ديدم به نام سلام بر ابراهیم. کتابی در مورد همین شهید.
شوهرم را صدا زدم و پرسیدم که این کتاب کجا بوده؟ گفت: چند روز پیش توی اداره به ما هدیه دادند.
🇮🇷🇮🇷
♨️مشغول مطالعه شدم. طي چند روز، هر دو جلد کتاب را خواندم. خیلی عالی بود.
چند روز بعد به بهشت زهرا رفتیم. ساعتی را در کنار مزار یادبود او بودم. حالا او حقیقت زندگیم شده. دیگر سراغ افسانه های ماهواره نمی روم. بعد از خواندن كتابش، حجاب و نمازم نیز کاملا تغییر کرده. سلام خدا برشهید ابراهیم هادی روحش شاد یادش گرامی.
#شهید_ابراهیم_هادی🌸
#خدا✨🦋
#شهیدانه💫💕
|🇮🇷シ︎جَـنّٺاݪحُسِـيݩ|
♥️🎧
توی این چند روزی که گذشت من اینو به شدت درک کردم✨
یک اینکه #خدا حواسش به همه چیز هست
دوم اینکه ما بار اولمونه که داریم زندگی می کنیم؛ ولی اون سال هاست که داره خدایی می کنه!