eitaa logo
|🇵🇸シ︎جَـنّٺ‌اݪحُسِـيݩ|
904 دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
5.8هزار ویدیو
126 فایل
بسم‌الله...💕 اَللهم‌عجل‌لوليڪ‌الفرج✨! گمنام بگو:)↓ https://daigo.ir/secret/655612503 براے‌تبادل‌ و...آیدےمدیر کانال 🌸🕶️↓ @t_p001 چیزایی که شاید ندونی🤫↓ @poshte_pardehh تلگرام مون🗿 https://t.me/nasle_z80 کپی؟! آزاده، همه جوره 🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بِہتَࢪین لَبخَند هاےِ قَࢪن... سَلام.... یہ کانالِ عالےِ فَقَط بَࢪاےِ تو ࢪَفیق...👌🦋 دیگہ خُلاصہ هَࢪ آنچِہ کِہ تو بہ دُنبالَش هَستےِ فَقَط فَقَط دَࢪ نوجَوانانِـ مَــهـدَویَٺــ😍 🕊 😂 💔 🇮🇷 زود بِجونبید کہ دیࢪ نَشِہ...😌🙃👇🏻 ━━━━━━🕊━━━━━━ https://eitaa.com/Children_of_Mahdi ━━━━━•♡•━━━━━
دختران این خاک برای داشتن ایران پدر میدهند نه روسری وچادر .
ڪانـالـی‌ازجـنس‌جهـادونظـام ڪانـالـی‌بـرای‌یـاران‌امـام‌زمـان‌ونظـامیـان‌آینـده ڪانـالـی‌بـاپسـت‌هـای‌متنـوع: ودیـگرچیـزهـا... https://eitaa.com/joinchat/636420284C2d5babb477
°•❥︎☾︎♥️☽︎❥︎•° بر بلندی صخره ای ایستاده بودم و غروب دلم را تماشا میکردم.. دلتنگ بودم.. دلتنگ از جدایی..دلتنگ از فاصله..دلتنگ از نرسیدن ها... آسمان سرخ شب جمعه سکوت کرده بود.. دریغ از یک خبر...خبر وصال.. تا اینکه چند قطره از چشمانش بارید و صورتم را نوازش کرد.. بو کشیدم.. این باران بوی رهایی میداد.. ✾ باز بــاران تا رهــآیــღـے @baz_baran 🌿 @baz_baran @baz_baran @baz_baran
میدونۍ چࢪا میگیم ‌ࢪفیق ‌ خیلے کمڪت‌ میکنہ؟! -بࢪا؎ اینڪھ ‌ࢪفیق‌ ࢪوی ‌ࢪفیق‌ اثࢪ میزاࢪھツ♥️✨ معࢪفت ‌بھ‌ خࢪج‌ میدھ‌ و یھ ‌ࢪوز بھ ‌ࢪسم‌ ࢪفاقت‌ میبࢪتت پیش ‌خودش... شو دیگه😂❤️ لینک کانال استوری مذهبی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2972975345C37693ff87c
چه بگویم که نگفته خود این عکس هزاران سخن میگوید🙂💔
•🥀🖇• دلبستـہ‌؎عشـق‌ بستـہ؎دنیـٰانیسـت... زنـدگۍ‌ختـم‌بہ‌شهـٰادت‌نشـود زیبـٰانیسـت:) (✨)
♨️دخترم در کلاسهای تابستانی شهرک محل سکونت ما، یعنی شهرک ارتش تهران شرکت می کرد. 🇮🇷🇮🇷 ♨️یک روز یک گل سینه هدیه گرفت که عکس شهیدی روی آن بود. چندبار خواست برای من از این شهید بگوید که اجازه ندادم. يعني خيلي مشغول بودم. 🇮🇷🇮🇷 ♨️شب بود که گل سینه روی زمین افتاده بود. پایم رفت روی سوزن آن و... حسابی خون آمد. خيلي سر فرزندم داد زدم. بعد از پانسمان، گل سینه را برداشتم و باعصبانیت انداختم توی سطل زباله. 🇮🇷🇮🇷 ♨️آخر شب طبق روال هرشب، سریال ترکیه ای را دیدم و خوابیدم. 🇮🇷🇮🇷 ♨️سريال هايي كه تأثير عجيبي در زندگي و حجاب ما داشت. سبك زندگي و حجاب خيلي ها با ديدن اين سريال ها تغيير كرد اما من اگر هر کار اشتباهی انجام دهم، ولي نمازم را سر وقت می خوانم. صبح زود بعد از اذان، نمازم را با دقت خواندم. هنوز كف پايم درد داشت. بعد از نمازصبح مشغول تسبیحات بودم که احساس کردم یک جوان روبروی من نشسته!! 🇮🇷🇮🇷 نفهمیدم خوابم یا بیدار، اما آن جوان که صورتش پیدا نبود، دو زانو روبرويم نشسته بود. من حيرت زده به او خيره بودم. به من گفت: اين سریال هایی که می بینی افسانه است. اما ما افسانه نیستیم. ما واقعيت هستيم. ما با شما هستیم. باتعجب گفتم: شما کی هستی؟ گفت: تصویر من روی گل سینه بود که انداختی توی سطل. يكباره احساس كردم تك و تنها سر جانماز نشسته ام! داد زدم و شوهرم را صدا كردم. اما دقيق يادم بود كه آن جوان چه گفت. دویدم و رفتم داخل سطل را گشتم. تصویر یک شهید روي گل سينه قرار داشت که زیر آن نوشته بود: شهید ابراهیم هادی خیلی برایم عجیب بود. به طور اتفاقی رفتم سر کمد کتابخانه. من همين چند روز اخير، نام و تصوير او را ديده بودم. لابه لاي كتابها، کتابی را ديدم به نام سلام بر ابراهیم. کتابی در مورد همین شهید. شوهرم را صدا زدم و پرسیدم که این کتاب کجا بوده؟ گفت: چند روز پیش توی اداره به ما هدیه دادند. 🇮🇷🇮🇷 ♨️مشغول مطالعه شدم. طي چند روز، هر دو جلد کتاب را خواندم. خیلی عالی بود. چند روز بعد به بهشت زهرا رفتیم. ساعتی را در کنار مزار یادبود او بودم. حالا او حقیقت زندگیم شده. دیگر سراغ افسانه های ماهواره نمی روم. بعد از خواندن كتابش، حجاب و نمازم نیز کاملا تغییر کرده. سلام خدا برشهید ابراهیم هادی روحش شاد یادش گرامی. 🌸 ✨🦋 💫💕