eitaa logo
|🇵🇸シ︎جَـنّٺ‌اݪحُسِـيݩ|
905 دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
5.8هزار ویدیو
126 فایل
بسم‌الله...💕 اَللهم‌عجل‌لوليڪ‌الفرج✨! گمنام بگو:)↓ https://daigo.ir/secret/655612503 براے‌تبادل‌ و...آیدےمدیر کانال 🌸🕶️↓ @t_p001 چیزایی که شاید ندونی🤫↓ @poshte_pardehh تلگرام مون🗿 https://t.me/nasle_z80 کپی؟! آزاده، همه جوره 🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
آقاامام‌حسن‌مجتبی‌گفتن :
خداوندشماانسان‌هارابیهوده‌وبدون‌
غرض‌نیافریده‌و‌شمارا‌رهانکرده‌است :)
لحظات‌آخرعمرهریک‌معین‌وثبت‌می‌باشد
نیازمندی‌هاوروزی‌هرکس‌سهمیه‌بندی‌و
تقسیم‌شده‌است.تاآنکه‌موقعیت‌ومنزلت
شعورودرک‌اشخاص‌شناخته‌گردد🌿!
🦋 اگہ¹نفر²هزارتومن بهمون‌قرض‌بده تاآخرعمریادمون‌مےمونہ تاعمرداریمـ‌خودمونو مدیونش‌مےدونیمـ اما‌ 'جونشون'رو‌‌برامـۅں دادن خیلےازحرفاشون‌رو‌زمین‌مونده:))
••• •• • . شهید‌تورجےزاده‌مداح‌بود‌ . وعاشق‌حضرت‌زهرا«سلام‌اللہ‌علیها» . آیت‌اللہ‌میردامادےنقل‌مےڪرد: . بعداز‌شهادت‌محمد‌رضا‌خوابش‌رو‌دیدم . وبهش‌گفتم:محمدرضا! . این‌همہ‌از‌حضرت‌«زهرا‌سلام‌اللہ» . گفتےوخوندے،چہ‌ثمرےبرات‌داشت؟! . شهید‌تورجےزاده‌بلافاصلہ‌گفت: . همین‌ڪہ‌در‌آغوشِ‌فرزندش . حضرت‌مهدے«عج»جان‌دادم . برام‌ڪافیہ... :) 💜 ..!
و آزمون عِشق‌ چیزی‌ جُز شھادت‌ نیستـ‌‌🌱.
«🌱» نِوشتہِ‌پِـسَـر‌بـآیَـد‌قَـد‌بُـلَـند‌،بـآمَـزه‌ ومُعَطـر‌بـآشہ-!. دآرے‌مُـشخَـصآتِ‌بِـرنجِ‌شُـمآلی‌رو‌مـیدے‌مَـگہ؟ پِسَـر‌فَـقط‌بـآیَـد‌مَـرد‌بآشہ‌:/ هَـمین‌و‌بَـس..!🌿 😐؟!..
آقامحسن‌اگرروزٖ؎چشمش‌بہ‌نٰـآمحرم مٖۍافتـٰآدیاگنٰـآهٖۍانجآم‌مٖۍدٰاد اون‌روزروڪلٖۍاستغفـٰآرمٖۍڪردندو فردآش‌هم‌روزه‌مٖۍگرفتند! ‍‌‍‌ه‍ میکنیم؟🚶‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『﷽』 +مینویسم تا یادم نرود تمام اقتدار کشورم را از پرواز شما دارم ♥️🕊 کانالی‌داریم‌به‌اسم‌ رفقای شهدا '🖇 ••┈───╌❆ - ❆╌───┈•• استوری شهدایی 📲 ••┈───╌❆ - ❆╌───┈•• مطالب شهدایی 🗒 ••┈───╌❆ - ❆╌───┈•• پروفایل شهدایی ☺️ ••┈───╌❆ - ❆╌───┈•• معرفی شهید 😉 ••┈───╌❆ - ❆╌───┈•• خلاصه دوست داشتید عضو شوید 🙃 ••┈───╌❆ - ❆╌───┈•• تازه تاسیسه حمایت کنید {🌿@Rfchaeshhda💚} ویژه‌ شهدایی ها 🕊🌿 اگر دوست داری رفیق شهیدتو به دیگران معرفی کنی به ایدی بنده 😊 پیام دهید تا مطالبی ازاین شهید بگذارم 😍 @sarbazamamzaman1400 پس‌زود‌تر‌ درکانال‌┈•رفقای شهدا •┈ عضو‌شوید🚀📺💠
‌ به به چہ ڪاناݪی!😻🙀 کانال مداحۍ !🎤 با نواے حسین غلامی🎙 منتظر چی هستۍ🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂ بکوب رو لینک🤓 مداحے های داغ داغ🔥🔥 بعد هیئت در کانال بارگزارۍ میشه💥 بیایید اگر نبود لفت بدید⛓🕳 @tavasole_khanegi اخہــ چے بــــگم🧐🤨 یعنــۍ بہ امتحان اش نمی ارزهــ😶
محفل عاشقان کربلا💕 💠 تلنگرانھ‌ های‌ جذاب وو سیاسۍ🚶🏻‍♂... 💠 فایل های صوتی و تصویری 🎞 ••حس‌محرم‌داشته‌باش👌🏻 ••کانال‌امام‌حسینمون‌خالی‌نمونه💔 ==https://eitaa.com/tavasole_khanegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چرا تا الان بیداری؟! نکند میل حرم داری! 🙂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الحسینـ♥️ سلام سلامی به گرمای وجودتان 🌸 به دلیل شروع سال تحصیلی جدید پست ها و فعالیت های کانال از عصر ساعت ١۴ آغاز می شن ممنون که پیام رو خوندین🦋 یا علی🌳
سلام بابت تعطیل بودن امروز کانال عذر می خوام🙏🏻 همون طور که میدونید به خاطر قطعی ایتا بود🌿🌸
|🇵🇸シ︎جَـنّٺ‌اݪحُسِـيݩ|
#رمان ‍ #عاشقانه_دو_مدافع #قسمت_سوم آقای سجادی بفرمایید از اینور انگار تازه به خودش اومده بود س
‍ ‍ داشتم وارد دانشگاه میشدم که یه نفر صدام کرد ،،،سجادی بود،، بدنم یخ کرد فقط تو خونه خودمون شیر بودم خانم محمدی... سرمو برگردوندم ازم فاصله داشت دویید طرفم نفس راحتی کشید. سرشو انداخت پایین و گفت: سلام خانم محمدی صبحتون بخیر موقعی که باهام حرف میزد سرش پایین بود اصن فک نکنم تاحاال چهره ی منو دیده باشه پس چطوری اومده خواستگاری الله و اعلم _ سلام صبح شما هم بخیر اینو گفتم و برگشتم که به راهم ادامه بدم صدام کرد ببخشید خانم محمدی صبر کنید میخواستم حرف ناتموم دیشب رو تموم کنم راستش...من... انقد لفتش داد که دوستش از راه رسید آقای (محسنی) پسر پر شرو شور دانشگاه رفیق صمیمیی سجادی بود اما هر چی سجادی آروم و سر به زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبی بود رو کرد سمت من و گفت به به خانم محمدی روزتون بخیر... سجادی چشم غره ای براش رفت و از من عذر خواهی کرد و دست محسنی رو گرفت و رفت خلاصه که تو دلم کلی به سجادی بدو بیراه گفتم اون از مراسم خواستگاری دیشب که تشریف آورده بود واسه بازدید از اتاق اینم از الان داشتم زیر لب غر میزدم که دوستم مریم اومد سمتم و گفت به به عروس خانم چیه چرا باز داری غر غر میکنی مثل پیر زنها اخمی بهش کردم گفتم علیک سلام بیا بریم بابا کلاسمون دیر شد خندید و گفت: اوه اوه اینطور که معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده. یارو کچل بود زشت بود نکنه چایی رو ریختی رو بنده خدا بگو من طاقت شنیدنشو دارم دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالاحالاها احتیاج داری به این فک.تازه اول جوونیته تو راه کلاس قضیه دیشب و تعریف کردم اونم مثل من جا خورد تو کلاس یه نگاه به من میکرد یه نگاه به سجادی بعد میزد زیر خنده. نفهمیدم کلاس چطوری تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادی و....بودم خدا بگم چیکارت کنه ما رو از درس و زندگی انداختی.... بعد دانشگاه منتظر بودم ڪه سجادی بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد... پکرو بی حوصله رفتم خونه تارسیدم مامان صدام کرد... اسماااااا سلام جانم مامان سلام دخترم خسته نباشی سلامت باشی... این و گفتم رفتم طرف اتاقم مامان دستم و گرفت و گفت: کجاچرا لب و لوچت آویزونه هیچی خستم آهان اسماء جان مادر،، سجادی ،زنگ برگشتم سمتش و گفتم خب خب مامان با تعجب گفت:چیه چرا انقد هولی کلی خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین اخه مامان که خبر نداشت از حرف ناتموم سجادی... گفت که پسرش خیلی اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید مظلومانه داشتم نگاهش میکردم گفت اونطوری نگاه نکن گفتم که باید با پدرش حرف بزنم إ مامان پس نظر من چی !!!! خوب نظرتو رو با همون خب اولی که گفتی فهمیدم دیگه خندیدم و گونشو بوسیدم وگفتم میشه قرار بعدیمون بیرون از خونه باشه چپ چپ نگاهم کرد و گفت: خوبه والا جوون های الان دیگه حیا و خجالت نمیدونن چیه ما تا اسم خواستگارو جلومون میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم!!! دیگه چیزی نگفتم ورفتم تو اتاق شب که بابا اومد مامان، باهاش حرف زد مامان اومد اتاقم چهرش ناراحت بود و گفت اسماء بابات اصن راضی به قرار دوباره نیست... گفت خوشم نیومده ازشون... از جام بلند شدم و گفتم چی چرااااااا مامان چشماش رو گرد کرد و با تعجب گفت شوخی کردم دختر چه خبرته تازه به خودم اومد لپام قرمز شده بود.... مامان خندید ورفت به مادر سجادی خبر بده مثل این ڪه سجادی هم نظرش رو بیرون از خونه بود خلاصه قرارمون شد پنج شنبه کلی به مامان غر زدم که پنجشنبه من باید برم بهشت زهرا ... اما مامان گفت اونا گفتن و نتونسته چیزی بگه... خلاصه که کلی غر زدم و تو دلم به سجادی بدو بیراه گفتم..... دیگه تا اخر هفته تو دانشگاه سجادی دورو ورم نیومد فقط چهارشنبه که قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگه میشه نرم ... این از کجا میدونست خدا میدونه هرچی که میگذشت کنجکاو تر میشدم بالاخره پنج شنبه از راه رسید.. قرار شد سجادی ساعت ۱۰ بیاد دنبالم ساعت 9/30 بود وایسادم جلوی آینه خودمو نگاه کردم اوووووم خوب چی بپوشم حاالاااااا از کارم خندم گرفت نمیتونستم تصمیم بگیرم همش در کمد و باز و بسته میکردم داشت دیر میشد کلافه شدم و یه مانتو کرمی با یه روسری همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم... نویسنده:سرکار خانم علی آبادی 🌙⃟🌸↯¦‹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه کانال داریم به اسم موفیقیت در زندگی 🙃 تازه تاسیسه نیاز به حمایت داره 🙃 حمایت کنید رفقا 😇 @razzandgeh
شآعر میگھ🖐🏿↶ - بزن‌دل و بھ‌دریـٰا بیآ .. - فقط بہ‌خودت‌زودتر بیآ .. - ڪانال‌واز‌دسٺ‌نده بیآ .. !🍊https://eitaa.com/joinchat/2195980403C4604f5c267 :)) 😂💔!
عڪس‌هاۍگل‌منگولۍو ˘˘! منبع‌عڪس‌هاۍ چریڪۍ و متون‌نابڪۍ🙊!' ⟮بھ‌صرف تماشاۍمتن‌هاۍدلربا ☕️!⟯ 🌿🖤https://eitaa.com/joinchat/2195980403C4604f5c267 :)) غنۍشده‌میان‌عڪس‌نوشتھ‌هاۍ عطر‌یاسˇˇ! ☁️؛ 👊🏿!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‹🌵🕊› • • گَـر‌چِھ‌این‌شَهـر‌شُلـوغ‌است، وَلۍ‌بـٰآوَر‌ڪُن آنچ‌ـنـٰآن‌جـٰآ؎ِ‌‌تو‌خـآالیسـت،‌ صِـدٰا‌مۍ‌پیچَ‌ـد.. • • 🕊⃟🌵¦⇢ •• 🌙⃟🌸↯¦‹
🌸صفات والاى پرهيزکاران ❤️فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ، مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصَادُ، وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ 💎 پرهيزکاران در اين دنيا صاحب فضايلى هستند: گفتارشان راست، لباسشان ميانه روى و راه رفتنشان تواضع و فروتنى است» 📘 🌙⃟🌸↯¦‹
سلام سلام همسایه های دسته گلمون یه هل جانانه بدین ٣٠ تایی شیم 🚙 @sarbazmahdee
سلام بله که حمايت می کنیم 😉♥️ به به پس کانال داغه 🌋😂 اینم آیدی @girls_channel
آقایون وارد نشید کانال واس خانم هاس 😂🙏🏻🌸
امشب به دلم افتاده که امام حسین داره نگام می کنه کارامو زیر نظر داره🧐 اخه... اخه یه چله گرفتم😉 چله برای کربلا رفتن😍 هر شب یه نماز می خونم که بعد از چهل روز نماز بعدی رو تو صحن آقام تو کربلا بخونم تو هم بیا رفیق ♥️
حس خوبیه که بدونی آقات😍 سرورت👑 امامت🏳 محرم اسرارت🦋 داره نگات می کنه 🙂