#تلنگر
رفته بودم سوی قبرستان شهر!
هر که را دیدم سوا خوابیده بود
در کنار یکدگر ریز و درشت
هر کسی در زیر پا خوابیده بود
خاک بر سر بود در گل هر کسی
بی غذا و بی هوا خوابیده بود
دلبر از عاشق جدا خوابیده و
عاشق از دلبر جدا خوابیده بود
پهلوانی با همه کوپال و یال
بی توان و ادعا خوابیده بود
آنکه دورش بود ده ها پاچه خوار
زیر گل در انزوا خوابیده بود
قلدری که حق ما را خورده بود
مرده با نفرین ما خوابیده بود
آنکه جر می داد خود را با صداش
زیر سنگی بی صدا خوابیده بود
یا فقیری مرده بود از گشنگی
در کنار اغنیا خوابیده بود
آنکه می چربید نازش در جهان
بی لحاف و متکا خوابیده بود
سوختم وقتی که دیدم تاجری
در کنار یک گدا خوابیده بود
با همه مال و منالش طفلکی
مثل آن یک لا قبا خوابیده بود
ظالم و مظلوم هم در یک ردیف
رعیتی با کدخدا خوابیده بود
زور می زد آنکه عمری در معاش
ساکت و بی اشتها خوابیده بود
دوست با دشمن همه در زیر خاک
با غریبی آشنا خوابیده بود
حاکمی که امر دایم می نمود
زیر گل بی اعتنا خوابیده بود
دختری که از همه دل می ربود
در کنار مورها خوابیده بود
آنکه عمری حق و ناحق می گرفت
رشوه و مال ربا خوابیده بود
سارقی که مال مردم می ربود
دست خالی در عزا خوابیده بود
پس دو دستی بر سرِخود کوفتم
چونکه دیدم هرکه راخوابیده بود
#روضه_
طفلان مسلم بن عقیل علیهم السلام-مرحوم كافی
اقایان عزیز! خدا قسمتتان کند به عراق بروید. وقتی می خواهید از بغداد به سمت کربلا بروید اگر نگاه کنید ، بین درخت های خرما دوتا گنبد کوچک پیداست. به راننده می گویید: اینجا کجاست؟ میگوید :قبر دوتا بچه های مسلم بن عقیل است. وقتی داخل حرمشان می شوی خدا شاهد است نه واعظ میخواهی نه زیارتنامه خوان ونه روضه خوان همین که پایت را داخل حرم این دوبچه می گذاری و دوتا قبر کوچک را پهلوی هم می بینی اتش میگیری. بعد از شهادت مسلم درکوفه وشهادت امام حسین(ع) اهل بیت را به کوفه اوردند. دوتا بچه های مسلم نزد شریح قاضی بودند. شریح با اینکه علیه حسین (ع) فتوای جهاد داده بود اما دوتا بچه های مسلم را لو نداد و انها را در خانه نگه داشت. اهل بیت(ع)وقتی به کوفه امدند، شریح با یک طرح دستی دوتا بچه ها را به زین العابدین(ع) رساند. نمی دانم این حرف را امشب بگویم یا نه؟ ای زن ومرد! نمی دانم خبر دارید یا نه؟ زینب(ع) را درکوفه دوازده روز به زندان بردند. بچه های فاطمه(ع) را دوازده روز به زندان بردند. نمی دانم مفتشین انها چطور فهمیدند که دوتا بچه بر اهل بیت(ع) اضافه شده است؟ انها فهمیدند که دوتا بچه در خانه شریح بوده اند وبه اقا زین العابدین (ع) تحویل داده شده اند. عبیدالله یک حساسیت عجیبی نسبت به مسلم بن عقیل و بچه هایش داشت. وقتی خواستند ال محمد(ص) را از زندان بیرون اورند، یک مأمور از طرف عبیدالله دم درب زندان ایستاد و گفت: بچه و بزرگ باید خودشان را معرفی کنند تا من اسامی آنها را بنویسم. می خواست بچه های مسلم را پیدا کند. تمام زن ومرد اسامی اشان یادداشت شد. به این دو تا بچه که رسید، گفت: امیر، عبیدالله دستور داده که ما این دو تا بچه را نگه بداریم و باید همین جا بمانند. آقایان عزیز! یک دفعه صدای این دو بچه بلند شد که ای خدا! ما گوشه زندان چه کنیم؟ امام چهارم(ع) هر چه اصرار کرد تا این دو بچه هم همراه آنها بیاید فایده ای نداشت. برای این دو بچه یک زندان بان تعیین کردند. هر روز نزدیک غروب آفتاب فقط دو تا قرص نان جو برایشان می آوردند. برادر بزرگتر اسمش محمد است. یک روز صدا زد: داداش! اینها هر روز غذا را نزدیک غروب آفتاب می آورند خوب است روزها را روزه بگیریم. این بچه ها روزها را روزه می گرفتند. زندانی آنها یک سال به طول کشید. اواخر، یک پیرمرد که اسمش مشکور بود زندان بان آنها شد. یک روز بچه ها به این پیرمرد گفتند: پیرمرد! بگو بدانیم آیا تو پیغمبر اسلام (ص) را می شناسی؟ گفت: من مسلمانم او پیغمبر است، چطور نشناسمش؟ گفتند: بگو بدانیم آیا تو علی (ع) را می شناسی؟ گفت: او امام من است من چطور نشناسمش؟ گفتند : پیرمرد! بگو بدانیم آیا تو حسن را می شناسی؟ گفت: امام دوم من است. گفتند پیرمرد! بگو بدانیم تو حسین را می شناسی؟ گفت: آری امام سوم من است. خدا لعنت کند آنهایی را که پارسال حسین(ع) را کشتند. من مدتی است برای حسین(ع) دارم گریه می کنم. گفتند: پیرمرد! بگو بدانیم آیا مسلم بن عقیل را می شناسی؟ گفت: آری ، نماینده امام حسین(ع) بود. به کوفه آمد او را هم کشتند. پیرمرد گفت: اینها چه سوالی است که می کنی؟ برای چه اینها را از من می پرسید؟ یک وقت گفتند: آی پیرمرد! ما بچه های مسلم بن عقیل هستیم. آی غریب مسلم!...
پیرمرد گفت: آقا زاده ها! چرا زودتر خودتان را به من معرفی نکردید؟ در زندان باز است اگر می خواهید بروید آزادید. اگر هم می خواهید بمانید من غلام شما هستم. هر کار بگویید می کنم. گفتند: پیرمرد! اجاز بدهی ما برویم به خدا دلمان برای مادرمان تنگ شده است. صدا زد: آقا زاده ها! چشم من آزادتان می گذارم بروید. این کار برای من مسئولیت دارد، شاید کشته هم شوم اما این کار را می کنم. فقط یک لطفی بکنید الان می ترسم آزادتان کنم. می ترسم بروید و شما را دستگیر کنند. بگذارید شب شود آن وقت برودید. شب شد. زندان بان در زندان را باز کرد، گفت: دو سه ساعتی بچه ها در کوچه سرگردان بودند. تا بالاخره سر از فرات، کنار نخلها در آوردند. خسته شده بودند. نشستند سر به درخت خرما گذاشتند و خوابیدند. ای کاش آن شب آنجا نخوابیده بودند. صبح شد. زنهای عرب می آمدند از آنجا آب می بردند. کنیز حارث آمد کنار شریعه مشکش را آب کند دید دو تا بچه زیر درخت نشسته اند و دارند گریه می کنند. گفت: شما که هستید؟ گفتند: ما یتیمان مسلم هستیم. آنها را به خانه آورد. به زن حارث گفت: خانم! دو تا مهمان برایت آورده ام اما این مهمان ها خیلی قیمتی هستند. این مهمانها خیلی با ارزش هستند. گفت: از کجا پیدایشان کردی؟ کنیز جریان را گفت. این زن بچه ها را شست و شو داد. لباسهایشان را عوض کرد. گفت: آقازاده ها! من جای مادر شما هستم. مبادا غصه بخورید.
آی آقازاده های مسلم! امشب لطفی کنید از خدا بخواهید تا خدا حوائج این مردم را که این جور دارند عاشقانه برای شما گریه می کنند برآورد. آی قرض دارها! امشب
شبش است، آی مریض دارها! امشب شبش است، آی گرفتارها! دردمندها! این دو تا بچه در خانه خدا آبرو دارند.
این زن به بچه ها غذا داد. شب شد بچه ها را در اتاق دیگری خواباند. در را هم روی بچه ها بست. نصف شب دامادش (و به نقلی پسرش ) حارث آمد. زن گفت: مرد! تا حالا کجا بودی؟ گفت: صبح به عبیدالله خبر دادند که زندان بان، بچه های مسلم را آزاد کرده است. عبیدالله گفته: هر کس این دو بچه را پیدا کند دوهزار درهم به او جایزه می دهم. من از صبح تا حالا خودم و اسبم را در این بیابانها هلاک کردم، دنبال این دوتا بچه گشتم به خدا قسم اگر آنها را پیدا کنم قطعه قطعه شان می کنم. حارث خوابید. یک ساعت خوابش برد. یک وقت دید از داخل آن اتاق صدای گریه بچه ها بلند شد. یکی از بچه ها خوابی دیده بود. بلند شد و برادرش را بیدار کرد. صدا زد: برادر! به نظرم امشب شب آخر عمرمان است. یا الله! حارث از خواب بیدار شد. گفت: صدای گریه بچه از داخل خانه ما می آید؟ زن گفت: شاید برای همسایه ها باشد. گفت: نه از خانه ماست. بلند شد یکی یکی در اتاقها را باز کرد تا به اتاق بچه ها رسید. این دو تا آقازاده را دید که دست به گردن هم انداخته اند و دارند گریه می کنند. این نانجیب گفت: « من أنتما» شما کیستید؟ گفتند: درامانیم؟ گفت: آری. گفتند: بچه های مسلم هستیم. بمیرم این نانجیب آن قدر سیلی به صورت بچه ها زد.
یتیمی درد بی درمان یتیمی
یتیمی خواری دوران یتیمی
الهی طفل بی بابا نباشد
اگر باشد در این دنیا نباشد
گیسوهای این دو بچه را به هم بست. صبح زود بلند شد. غلام و پسرش را برداشت وبه همراه بچه ها کنار فرات آمد تا سرشان را جدا کند. محمد و ابراهیم گفتند: ای حارث! پس به ما مهلت بده تا چند رکعت نماز بخوانیم. مهلتشان داد آنها هم چهار رکعت نماز خواندند دستهایشان را طرف آسمان بلند کردند و گفتند: « ای خدا! بین ما و بین او به حق قضاوت کن!» الله! الله! ای آسمان چرا خراب نشدی؟ نه غلام حارث و نه پسرش هیچ کدام حاضر نشدند این دو بچه را بکشند. این نانجیب خودش سر از بدن آنها جدا کرد. این بچه ها این قدر پاهایشان را به زمین کشیدند تا از دنیا رفتند. سرها را میان یک ظرف گذاشت و به مجلس عبیدالله آورد. جمعیتی نشسته اند. یک دفع سرها را جلوی امیر انداخت. امیر گفت: اینها چیست؟ نانجیب گفت: بچه ها مسلم را خواستی من هم سرهایشان را آوردم. گفت: نانجیب گفتم بچه ها را پیدا کن! نگفتم سرهایشان را بیاور. عبیدالله با آن قساوت قلبش ناراحت شد. گفت: آیا کسی هست این مرد را گردن بزند؟ یک مرد شامی گفت: بله من حاضرم. این مرد، حارث را همانجا برد و در محل قتل طفلان مسلم سر از بدنش جدا کرد.
دیدی که خون نا حق پروانه، شمع را
چندان امان نداد که شب را سحر کند
اللهم صل علی محمد وآل محمد، أللهم انا نسئلک و ندعوک باسمک العظیم یا الله!
#امام_زمان_عج_مناجات
به کجا میرود امروز جهانم بی تو؟
من به آیندهی دنیا نگرانم بی تو
از فراق تو اگر دق بکنم نیست عجیب
این عجیب است که من زنده بمانم بی تو
سینهام تنگ و دلم خون و نگاهم ابریست
چشمِ کمسو و دلی بیضربانم بی تو
اشک سرخ از رخ زردم به زمین میریزد
آه، عمریست که همرنگ خزانم بی تو
کیست تا اشک بریزیم غمت را با هم؟
رفته از دست ببین تاب و توانم بی تو
تا تماشای تو در هر نفسم افسوس است
آه میخیزد از آیینهی جانم بی تو
با تو میمانم و از عشق تو دم خواهم زد
هرچه دنیا بزند زخمزبانم بی تو
شاعر: #علی_سلیمیان
🌿🌿🌿🌿🌿
استاد حاج منصور ارضی :
🔹حال باید اصل بکاء را عرض کنم، که بکاء در یک نوکر چه تحولاتی ایجاد می کند؟
🔹بکاء بعد از این که ایجاد سوز دل می کند، انسان جگرسوخته می شود. پرده های حجاب نورانی (حجب النور) را کنار می زند. می بیند که به مصیبت می رسد، ولی حجاب هم دارد مثلا در فلان موضع، امام حسین علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیها چه گفته است، چون حجاب نورانی دارد به آن نمی رسد، الا این که خون گریه کند. لذا خواننده وقتی از مجلس بیرون می آید، باید چشمهایش خونی باشد. البته گاهی هم اتفاق افتاده و می افتد. علاوه بر اینکه چشمهایش قرمز می شود، گوشهایش هم باز شده و بهتر می شنود و دل خوب می فهمد. چون امام سجاد علیه السلام می فرماید: گوش دروازه دل است.
🔹تازه آدم می بیند که گوش حالت دیگری پیدا کرد و چیزهای تازه ای می شنود، یک چیزهایی را هم می گوید با این که اهل گفتار نبوده است، ولی یک چیزهایی را تازه می فهمد و بر زبان جاری می کند یفقهوا قولی و این چهار مرحله که عرض کردیم (۱-رب اشرح لی صدری ۲-ویسرلی امری ۳-واحلل عقده من لسانی ۴-یفقهوا قولی) تازه به انسان حال زمزمه می دهد.
🔹لذا گاهی اوقات یک نفر با زمزمه پرسوز و جانسوزش لحظاتی طوفان در مجلس ایجاد می کند و مردم را به حال بکاء وامی دارد.
#سینه_زنی
تقدیم به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
به سر هوای حرم
به لب نوایِ حسین
نفس بزن سینه زن از ازل تا ابد
فقط برایِ حسین ..
چه عزتی دارم ای خدا
پیرهن سیاهِش تنِ منه
چه منتی رو سر منه
شاهِ کربلا صاحِبِ منهِ ، یا ثارالله ..
به دمِ المظلوم
به دمِ العطشان
همه ی ما را به کربلا برسان ...
درسته سربارتم ، ولی گرفتارتم
تو عزتم دادیُ من زیرِ سایتون
فقط بدهکارتم ..
فقط میتونم بگم آقا
صادقانه اِنی اوحِبُکَ
باکام عطشان تو کربلا
کشتنت ولا یَوم کَیومِکَ ، یا ثارالله ..
به دمِ المظلوم
به دمِ العطشان
همه ی ما را به کربلا برسان ...
اصالتم نوکری تو هیئتایِ حسین
الهی راهیم کنه مادرت اربعین
تو موکبایِ حسین ..
تو روضه ها گریه میکنم
از حرارت غربت حسین
یه عمریه خاک هیئتُ
می خورم بشه تربت حسین ، یا ثارالله ..
به دمِ المظلوم
به دمِ العطشان
همه ی ما را به کربلا برسان ...
خنده و شادی بس است رزق مرا غم کنید
سینه زنان میرسند ، نوحه دمادم کنید
روضه که هر جا به پاست مرکز دار الشفاست
خِیل مریض آمدن ، چایِ عزا دم کنید
درکِ شب قدر را ، شام غریبان دهند
از رمضان مانده ها ، رو به محرم کنید
ای کشتهِ ی فتاده به هامون
سلامُ عَلَيكم، و قَلْبي لَدَيْكم
ای صید دست و پا زده درخون
سلامُ عَلَيكم، و قَلْبي لَدَيْكم
ای نیزه از تنت زده بیرون
سلامُ عَلَيكم، و قَلْبي لَدَيْكم
سلام الله علی الحسین ...
حسین ... حسین ...
#کربلایی_سید_مهدی_حسینی
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
یکی از مداحان تعریف میکرد که
چایریز مسجدمون فوت کرد
سر مزارش رفتم و گفتم:
یه عمر نوکری کردی برای ارباب بیکفن
حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
بیا بگو ارباب برات چه کرد!
دو سه شب از فوتش گذشته بود
خوابش رو دیدم
گفتم: مشت علی چه خبر؟
گفت: الحمدلله جای من خیلی خوبه
ارباب این باغ و قصر رو بهم داده
دیدم عجب جای قشنگی بهش دادند
گفتم: خب بگو چی شد؟ چی دیدی؟
گفت: شب اول قبرم امام حسین
علیهالسلام آمد بالای سرم و با صدای بلند
فرمود: آقا مشهدی علی، خوش آمدی
مشهدی علی در دوران زندگی و کل عمرت
۱۲ هزار و ۴۲۷ تا برای ما چایی ریختی
این عطیه و هدیه ما رو فعلا بگیر
تا روز قیامت جبران کنیم
میگفت: دیدم مشت علی گریه کرد
گفتم: دیگه چرا گریه میکنی؟
گفت: اگه میدونستم ارباب آین قدر دقیق
حساب نوکری من رو داره
برای هر نفر شخصاً هم چایی میریختم
هم چایی میبردم
نوکری خود را کم دست نگیرید
چیزی در این دستگاه کم و زیاد نمیشود
و هر کاری ولو کوچک برای حضرت زهرا
سلام الله علیه و ذریه مطهرش انجام دهیم
چنان جبران میکنند که باورمان نمیشود
شادی روح همه نوکرای مخلص
اباعبدالله علیهالسلام صلوات🥀
🍃🌷اَلّلهُـمَّ صَـلِّ عَلـىٰ🌷🍃
مُحَمَّـ♡ـد وَ آل مُحَـ♡ـمَّد
وَ عَجِّـلْ فَرَجَهُــم
✧✾════✾✰✾════✾✧
امام_باقر_علیه_السلام
مدینه منتظر رحمتی فراوان است
دل کویری ما مستحق باران است
دلی به بار نشسته در این طلیعه ی نور
که در هوای کسی تا همیشه حیران است
بهار جلوه ای از صبح اول رجب است
رسیده آن که دوای دل پریشان است
رسیده است و دلم زنده می شود با عشق
تلاطمی ست که لبخند چشمه ساران است
محمد بن علی ع باقرالعلوم جهان
همان فرشته که الگوی هر چه انسان است
به دور شمع پر از نور مکتب مولا
طپش طپش دل ما تاهمیشه پروانه ست
فروغ انجمنی یا محمد بن علی ع
حسینی و حسنی یا محمد بن علی ع
صلابت علوی در نگاهتان جاری
تویی که جلوه ی زیبای فاطمی داری
رسیده از تو احادیث کاملاً متقن
شکوه علمی و سر خطّ هر چه اخباری
حضور جهل به پایان رسید وقتی که
تو آمدی به زمین با خروش بیداری
سلام گرم نبی را به محضرت آورد
صحابه ی نبوی "جابر بن انصاری"
نمی رسد به شناسایی تو قوّت عقل
تویی همانکه فراتر ز هر چه پنداری
بگو که می رسم از فرش تا به عرش بقیع
به التماس دل من فقط بگو "آری"
بها گرفته تلالیم شیعه با یادت
من و حواله ی عیدی روز میلادت
جواب این همه آوای ربنا با توست
اجابت نفس هر دعای ما با توست
محبتی که تو داری قدم قدم با ماست
حوائج همه ی بی قرارها با توست
همیشه گریه به عشق نگاهتان با ماست
همیشه پاسخ این بغض بی صدا با توست
گدایی از تو در این خانه ی کرم با ماست
جواب خواهش هر شخص بینوا با توست
شبیه شمع برای تو سوختن با ماست
بقیع بردن هر فرد مبتلا با توست
حسین ع گفتن و با گریه سر شدن با ماست
جواز دیدن ایوان کربلا با توست
دلم پریده ز سینه به سمت شش گوشه
مرا ببر ز مدینه به سمت شش گوشه
اسماعیل_شبرنگ
#گلچین_مولودی_یازینب_سلام_الله_علیها
باقر آل مصطفی.mp3
2.3M
⚘گمنام⚘:
#سرود_مسجدی
#میلاد_امام_باقر علیه السلام
باقر آل مصطفی ۳ بار
آمد به دنیا؛ تهینت بگو؛ بر آل طٰهٰ
در حلول رجب؛ دل مصفا شده
سید الساجدین؛ امشب بابا شده
سیدی زین العابدین ۳بار
مبارکت باد؛ این گل پسرِ؛ مَه رویْ و زیبا
باقر آل مصطفی ۳ بار
آمد به دنیا؛ تهینت بگو؛ بر آل طٰهٰ
پنجمین حجت؛ آسمانی رسید
جلوه ی رحمت و؛ مهربانی رسید
باقرِ علمِ کبریا ۳ بار
ما سائلانِ؛ کوی تو هستیم؛ اُنظُر اِلَینا
باقر آل مصطفی ۳ بار
آمد به دنیا؛ تهینت بگو؛ بر آل طٰهٰ
ای گل فاطمه؛ کن عنایت به ما
کن دعا تا شویم؛ مُحرِمِ کربلا
یادگارِ کرببلا ۳ بار
ای نور دو عین؛ بحقّ الحسین؛ کن دعا ما را
باقر آل مصطفی ۳ بار
آمد به دنیا؛ تهینت بگو؛ بر آل طٰهٰ
#امام_باقر
#ولادت_امام_باقر
#حاج_امیر_عباسی✍
#گلچین_مولودی_یازینب_سلام_الله_علیها
#هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات
189.3K
سرود میلاد_امام_باقر
دلای مدینه ای آماده
شب میلاد گل سجاده
که به یمن قدم این آقا
این خرابه ی دلم آباده
اومده خورشید ، اومده امید
اومده برکت ، اومده رحمت
اومده ناطق بین المللی
حضرت ماهه ، مشعل راهه
یه گل نادر ،حضرت باقر
اومده ستاره ی علم علی
مثل همیشه امشبم مجنونم
مثل همیشه امشبم میخونم
ای نگار عالمین ماشاالله
ای ضیاء هر دو عین ماشاالله
همه ارض و سما میخونند
نوه ی امام حسین ماشاالله
مدد یا باقر ......
بند دوم:
به زمین خوش آمدی یا باقر
ذکر امشب مددی یا باقر
بی گمان اسم تو صلوات داره
دومین محمدی یا باقر
توی این ساعات، سر اومد غمهات
برای آقات ، بفرست صلوات
صلوات علی محمد نبی
شب میلاده ، دل ما شاده
تا بقیع میریم ، همگی میگیم
صلوات ما به اولاد علی
مثل هميشه امشبم مجنونم
مثل هميشه امشبم میخونم
ای نگار عالمین ماشاالله
ای ضیاء هر دو عین ماشاالله
همه ارض و سما میخونند
نوه ی امام حسین ماشاالله
مدد یا باقر ....
بند سوم:
بعد یک توسل روحانی
میشه این باطن من نورانی
توی این میکده ی پر ساقی
شده با ذکر حسین طوفانی
یه ساقی اکبر، یه ساقی اصغر
یه ساقی حیدر ، یه ساقی مادر
یه ساقی عباس علمدار حسین
چه شور و حالی، جای ما خالی
حرم آقا ، شده باز غوغا
چه قدر برو بیا داره حسین
مثل همیشه امشبم مجنونم
مثل هميشه امشبم میخونم
هر که دارد به سرش شور و نوا بسم الله
همه با ذکر شریف یا رضا بسم الله
السلام حضرت عشق و عاشقی ثارالله
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله
حسین جان آقا ...
#حاج_اسماعیل_مهری_فخر
🎤🎤
🌺🌺🌺
#گلچین_مولودی_یازینب_سلام_الله_علیها
#هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات