eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
223 دنبال‌کننده
23.5هزار عکس
15.2هزار ویدیو
106 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
15.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لالایی،لالایی‌،لالایی‌محسنم نذاشتن‌که‌حتی‌به‌دنیا‌بیایی. نشدآخرش‌هم‌ببینم‌که‌تو شبیه‌علی‌یاشبیه‌منی.... لبریز‌شوق‌بود‌که‌درگوش‌محسنش یک‌روز‌علی‌اقامه‌بخواندولی‌نشد:)🌱❤️‍🩹 برسانیداین‌خبرراکه‌عزای‌مادردرراه‌است.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿🥀 شور | خیر انا اعطینا زهرا(ع)🌺 با نوای | حاج مهدی رسولی 🎤 🏴 🥀 ❤️‍🔥
«🤍🍃» اونجایی‌که‌دیگه‌کم‌آوردی‌وشکستی‌ومیگی خدایادیگه‌نمی‌کشم... همونجاست‌که‌میگه:[لَاَتَقنَطُوامِن‌رَحمَة‌‌اللهِ]🪴 🍃¦↫ 🤍¦↫
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◖🖤🩸◗ انگار نه انگار دیروز‌ همینجا‌ یکی‌خورد به دیــوار... انگار نه انگار دیروز یه بچه‌ شهید شد با مسمــار... ‹ 💔⇢ › ‹ 🎞⇢
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بچه‌سید‌نیستم‌ولی‌دوست‌دارم‌شمارو مآدر‌م‌صدا‌بزنم❤️‍🩹((:
✨✨ همسر شهید نواب صفوی : بعد از افطار به آقا گفتم : دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک! فقط لبخندی زد! این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم! سحر برخاست، آبی نوشید! گفتم: دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم! باز آقا لبخندی زد! بعد از نماز صبح هم گفتم! بعد از نماز ظهر هم گفتم! تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم! اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود : امشب افطارى نداریم؟ گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم، نیست! آقا لبخند تلخی زد و فرمود : یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟! خندیدم و گفتم : صد البته که هست؛ رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا! هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند! طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در! آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا همه آمدند! سلام و تحیت و نشستند. آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند! من هم گفتم: بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست! رفتم و آوردم! آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند! در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم : برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند! الحمدلله آب در لوله‌ها هست فراوان! مرحوم نواب چیزی نگفت! یوسف رفت در را باز کرد، وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است! گفتم: این‌ها چیه؟! گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهراً امشب افطاری داشته‌اند، و به علتی مهمانی آنان به‌هم خورده است! آقا نگاهى به من کرد، خندید و رفت. من شرمنده و شرمسار! غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. ميل کردند و رفتند. آقا به من فرمود : یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تاخیر شد چه‌قدر سر و صدا کردی؟! وقتی هم نعمت رسید چه‌قدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست! بعد فرمود: مشکل خیلی‌ها همین است؛ نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صداشان! وقتِ نداشتن داد می‌زنند! وقتِ داشتن بخل و غفلت دارند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁پـروردگارا 💫خلوت لحظـه‌هايم را 💫با يـاد تو پر میکنم 💫و اميـدوارم به 💫الطاف خداونـدی‌ات 💫باشـد کـه 💫به دوسـتان وعزیـزانم 💫در این شب‌ زیبـا 🍁نظری از مهر داشتـه باشی شـبتون سرشاراز مـهر خدا🍁 🍁🍂