🍃🍃🍃
خواستن
نقطهی آغازین تمام هدفها است.
نه امیدوار بودن،
نه آرزو داشتن،
بلکه یک "خواستن شدید از اعماق قلب"
که به انسان قدرتی نامحدود میدهد...
🍃🍃🍃
@sardarbakery
🔹خانومی تعریف میکرد: من و همسرم با هم بگو مگو کردیم؛ از دست شوهرم ناراحت شدم و با سرعت از اتاق خارج شدم.
لباسم رو از پشت گرفت و مانع خروجم شد.
در حالیکه من به شدت ناراحت بودم گفتم:
ولم کن...
بخدا نمیخوام حرفاتو گوش بدم؛
سعی نکن منو راضی کنی بمونم؛
من خیلی از دستت ناراحتم..
نمیخوام حتی صداتو بشنوم حتی یک کلمه، پس خواهش میکنم ولم کن...
وقتی سرم رو به عقب برگردوندم دیدم پیراهنم به دستگیره درب گیر کرده و شوهرم سر جای خودش نشسته و از خنده روده بر شده..!😂
خدا هیچکسو اینجوری ضایع نکنه!😐😁😁😁😁🙈
#سوتی🤦♀🤦♂
🔹يه آرايشگاه خيلى معروفى بود كه فقط روزى ٥-٦ تا عروس داشت
يه بار اونجا بودم يكى از دامادها اومده بود دنبال زنش، يكى از كاركنهاى آرايشگاه از پنجره پرسيد خانمتون كيه ببينم آماده هستن،
پسره گفت فرق نميكنه هر كدومشون آماده ست بده ميبرم، ديرمون شده ملت منتظر شام هستن بخدا😜😂😂😂
🔹جوانی رو دیوار مدرسه دخترونه نوشت"فردا نیا مدرسه میخوام بیام خواستگاریت
میگن فرداش هیچکدام از دخترا و معلما و مدیر نیومدن مدرسه حتی ننه مدرسه هم رفته بود آرایشگاه خودشو آماده کنه 🤣🤣
🔹خدایا ما دیابت نداریما
یِ ذره اتفاقات شیرین برامون رقم بزن
😁😁😁😁
🔹مامانم به زور کردتم تو حموم آب داغو باز کرده روم مثلا خوب شم
الان علاوه بر آنفولانزا ۷۰ درصدم سوختگی دارم😂
🔹احساس خفگی میکنم!!!!
بغض گلویم را رها نمیکند!
عه...!!
تیشرتمو برعکس پوشیدم
فکر کردم عاشق شدم!!!!
هیچی آقا حله😐✋😂😂
🔹یارو تو سرپايينى دنبال اتوبوس ميدويد!
یکی از مسافرا ازپنجره سرشو مياره بيرون با خنده ميگه:
فكر نكنم برسى !😏😆💭
یارو ميگه:
نرسم که دهنت سرویسه، راننده منم😂
🔹به خاطر گرونی، امروز سرسفره بابام گفت: همتون شناسنامه هاتونو بیارین🙂
ما هم با خوشحالی شناسنامه هامونو آوردیم، فکر کردیم میخواد مال و منالی به ناممون بزنه🤑
یه دفعه گفت: از فردا طرح زوج و فرد توی خونه اجرا میشه😑
گفتیم: یعنی چی؟😳
گفت: اونایی که دو رقم آخر شناسنامشون زوجه روزهای زوج روزه میگیرن! و اونایی که دو رقم آخر شناسنامشون فرده روزهای فرد روزه میگیرن😐
روزای جمعه رو هم یوم الشک اعلام میکنم و همه با هم روزه میگیریم😀😂
"انّی لا ارَی الموتُ الّا السَّعادَه والحیاه مع الظالمینَ الّا برَما"
شانزده ساله بود که شهادت دایی اش شوق پرواز را در دلش تازه کرد؛پس بی درنگ دیگربار عزم سفر به جبهه کرد، به پدر پیوست و نگذاشت اسلحه دایی اش بر زمین بماند.
سروی آزاده و بلند قامت بود، چهره اش گندمگون و موج موهایش مشکی تر از پرده ی شب. چشمان معصومش گویای قلب پاکش بود و پوششی ساده اما مرتب داشت.
کم حرف بود و خوش اخلاق، احدی به یاد ندارد نماز اول وقتش ترک شده باشد. نه تنها نماز بلکه در تمام کارهایش دقیق و منظم بود. همیشه شب های جمعه در خلوت خود دعای کمیل میخواند و آرزوی همیشگی اش شهادت بود.
هنگام رفتن، وصیت نامه و عکسی به عنوان عکس شهادت به خواهر داد و با مادر وداع کرد و گفت: "دیدار به قیامت!"
هنگام اعزام، اتوبوس تصادف کرد. او و دوستش خلیل هردو با تنی مجروح، سخت ترین یگان (اطلاعات و عملیات) را انتخاب کردند.
دوره فشرده و طاقت فرسای غواصی را در آذر ماه ۶۵ گذراندند. زندان زمین، روح عظیمش را در بند کشیده بود؛ چنانچه می گفت:"من مانند مرغی در قفسم تا کی اذن پروازم دهند."
سرانجام وعده ی وصال فرارسید و در نبرد عاشورایی کربلای چهار، در کنار نهر خیِّن ، همان مقتل شهدای مظلوم غواص، آسمانی شد و دو ماه بعد پیکر پاکش یاد وطن کرد.
"الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها"
که درد عشق را هرگز نمی فهمند عاقل ها
به ذکر یا علی آغاز شد این عشق پس غم نیست
اگر "آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها"
شهادت آرزوشان بود و از دنیا گذر کردند
"مَتَی ما تَلقِ مَن تهوی دَعِ الدنیا و اَهمِلها"
♥️ شهید ابوالقاسم آژند♥️
🌻🕊🌻🕊💓🕊🌻🕊🌻
@sardarbakery
🔸مرخصی هم که میآمد، کم میدیدیمش. ولی در همان وقت کم، سعی میکرد تمام نبودنهایش را جبران کند.
⇜هم محبت میکرد بهمان
⇜هم نماز خواندن یادمان میداد
⇜هم از درس و مشقمان میپرسید
⇜مدرسه هم حتی میآمد
🔹از مدیر و معلم درباره درس خواندن و درس نخواندنمان سوال میکرد. اگر چیزهایی را که انتظار نداشت میشنید، بعدش کلی باهامان حرف میزد و نصیحتمان میکرد.
هیچ وقت دستش را رویمان بلند نکرد
راوی: فرزند شهید
شهید عبدالحسین برونسی
@sardarbakery
یادمہ وقتی شهید مرادخانی
شروع بہ ڪاری میڪردن
بچہ ها و نوجوونا
مثل پروانہ دورش میگشتن
این مرد بزرگ با رفتار و ڪردار صادقانه اش، با اون چهره آرومش، با لبخندهای ملیحش
همہ رو جذب خودش میڪرد.
توی شبای احیا بچہ ها را جمع میڪرد
و بهشون احڪام یاد میداد.
ایشون اراده بسیار قوی داشتن و
وقتی ڪسی صحبت از نشدن ڪاری میڪرد، خیلی آروم با اون لبخند زیبا میگفت
میشہ، شما یاعلی بگو
خدا ڪمڪت میڪنہ و
همین رفتار ایشون، باعث ایجاد اعتماد بہ.نفس توی جوونا میشد
شهید محرمعلی مرادخانی
شهید مدافع حرم
@sardarbakery
هدایت شده از سرداران ورزمندگان عاشورایی
🍀🌴ابوراشد🌴🍀:
خیمه باصفای آقاسیدمحسن موسویان فرمانده دلاورگردان حضرت سیدالشهدا لشکر۳۱عاشورا...
تلگرام:
https://t.me/joinchat/A0sH1UOgR3MnDd1Y7vX3rA
هدایت شده از سرداران ورزمندگان عاشورایی
سرداران و رزمندگان عاشورایی...
بیادهمرزم هاوروزهای پرشورعشق ومعنوی با شهدا...
تلگرام:
@sardarbakery