eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
219 دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
14هزار ویدیو
101 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
❣یه وقتایی که سرگرم کانال های مجازی هستی یادت نره یه روزایی بعضیا، تو کانال های حقیقی جبهه برای امروز تو جنگیدن و شهید شدن 🌴 🕊🌹🕊
﷽ ❣②① 🖤شهید مدافع‌حرم محمود رادمهر ▪️در مأموریت‌ها همه رزمندگان چفیه می‌انداختند گردنشان الا محمود؛ یک شال سیاه داشت که همیشه گردنش بود، نه فقط محرم و صفر! ‌‌ ▪️یکبار از او خواستم تا علت شال سیاه انداختنش را برایم بگوید. گفت: مادرجان، ما عزادار امام‌حسین علیه‌السلام هستیم! گفتم: الان که محرم وصفر نیست! ‌‌ ▪️گفت: مادرم، عزادار امام‌حسین علیه‌السلام بودن محرم و صفر نمی‌خواهد! ما همیشه عزادار حسینیم... 🎙به روایت: مادر بزرگوار شهید شهید🕊🌹🕊
❣«مهمانِ شهید» مهمان حبیب خداست آقای هنیه.ما ایرانی ها آدم‌های مهمان‌ نوازی هستیم.بخدا این را همه دنیا می دانند. شرمنده ایم. آقای هنیه یادتان هست روزی که خبر شهادت پسرها و نوه هایتان را شنیدید چقدر آرام‌بودید؟ یادتان هست رفتید به همسرتان که بستری بود سرسلامتی دادید؟ آقای هنیه.... حالا غم شهادت شما را کی به ام الشهدا سر سلامتی بدهد؟ کاش توی تهران ما شهید نمی شدید.شما مهمان ما بودید! کاش دروغ بود. یا صاحب الزمان ادرکنی😭🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ شب جمعه بود.من و حسن نگهبان بودیم.نوبت نگهبانی حسن بود, رادیو را روشن کرده و دعای کمیل گوش می داد. یک لحظه رد شدم, دیدم صدای هق هق گریه اش همراه با فرازهای کمیل بلند است. صبح, دوباره نوبت نگهبانی به حسن افتاد و دوباره روی همان جا نشست و این بار دعای ندبه گوش می داد. دعا به فراز های أین بقیه الله رسیده بود. صدای افتادن چیزی امد. دویدم سمت اتاق. دیدم اسلحه یک سمت افتاده, حسن هم یک سمت. حسن به شدت می لرزید, مثل کسانی که دچار تشنج می شوند. هر چه صدایش زدم فایده نداشت. یک خودکار گذاشتم بین دو انگشت پایش و محکم فشار دادم, از درد به حال اولش امد و شروع کرد به گریه. هرچه پرسیدم چه شد نگفت. یکی دوماه گذشت. حسن مقدمات اعزامش را انجام داده و اماده رفتن. بود. با موتور از جایی رد می شدیم. گفتم حسن اخر جریان ان صبح را نگفتی؟ موتور را نگه داشت. گفت می گم, اما تا زنده ام به کسی نگو! گفت:ان روز صبح خیلی صدای اقایم زدم که بیاید, بلاخره امد. اما اقا یک دریا بود, ظرفیت وجودی من به اندازه یک استکان, بنابراین تاب دیدنش را نداشتم و افتادم! گفتم خوب؟ گفت خوب, ان چیزی را که از ایشان می خواستم گرفتم! گفتم چی؟ گفت بماند! وقتی یکی دو ماه بعد, پیکر شهیدش از عملیات فتح المبین برگشت فهمیدم چه خواسته! 🌷روز بعد از شهادت حسن بود. می خواستم برم شاهچراغ، باران شدیدی گرفت، چتر نداشتم. حسن چتر بدست آمد و گفت: «مادر بیا زیر چتر! زبانم بند آمده بود مرا رساند و برای همیشه رفت!» 🌿🌹🌷🌹🌿 هدیه به شهید محمد حسن روزی طلب صلوات- 🕊🌹🕊
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از قشنگی های پیاده روی اربعین اینه که صحنه هایی رو میبینی که میفهمی توی این عالم هیچ کاری برای حضرات معصومين عليهم السلام نکردیم!
بعضی وقت ها با کلمات نمیشه احساسات رو انتقال داد مثل احساسِ دلتنگی برای تو (:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین جان چهل روز گذشت ببخش که هر سال غم کربلا را می شنویم و هنوز زنده ایم🖤❤️‍🩹
ومَا الجَنَّة غَيرُ كَربلاء، و بهشت مگر غیرِ کربلاست🫀:)
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنکه هنوز با عشق حسین آمیخته نشده است..❤️‍🩹