eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
219 دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
14هزار ویدیو
101 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
در کشاکش تمام سختی‌ها و کم آوردن‌هایی که زندگی برایمان رقم می‌زند، هیچ‌گاه اسیرِ عظمت درد و غم مباش؛ که خدای تو از تمام آن‌چه که دلت را آزرده، بزرگتر است.. @sardarbakery
‌ ✨رنج نباید تو را غمگین کند! این همان‌ جایی است که اغلب مردم اشتباه می‌کنند؛ رنج قرار است تو را هوشیارتر کند به اینکه زندگی‌ات نیاز به تغییر دارد ... چون انسان‌ها زمانی هوشیارتر می‌شوند که زخمی شوند، رنج نباید بیچارگی را بیشتر کند! رنجت را تحمل نکن، رنجت را درک کن! این فرصتی است برای بیداری؛ وقتی آگاه شوی، بیچارگی‌ات تمام می‌شود ...✨ @sardarbakery
🍂همدیگر را یافتن هنر نیست هنر این است که همدیگر را گم نکنیم آدمهای ساده بی هیچ دلیلی دوست داشتنی هستند 🍂آدم هایی که خودشان هستند و نقش بازی نمی کنند سادگی شیک ترین ژست دنیاست ! @sardarbakery
قلب قاصدکی ست که اگر پرهايش را بچينی ديگر بہ آسمان اوج نميگيرد قلب وسعتی دارد بہ اندازہ ی حضورخدا من مقدس تر ازقلب سراغ ندارم قلبتان هميشہ پر عشق دوستای گلم🌺🍃 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌@sardarbakery
از مادرت دعا بخواه و از پدرت اندرز، سپس بر سختی های زندگی پیروز شو ... ❤️@sardarbakery
آخرش هم زیر این خاک آرام خواهیم گرفت ، مایی که روی این خاک ، آرامش را از هم میگیریم! مرگ از آنچه که فکر میکنین به شما نزدیکتر است پس خوب باش و خوبی کن @sardarbakery
✅روایت شال سبز شهید محمد تقی سالخورده تو هر ماموریتی که می رفت یا به سرش می بست یا دور گردنش مینداخت ... تو ماموریت آخرش هم همون شال دور گردنش بود که بعد شهادت برام آوردن ...👇 همسر سادات شهید محمد تقی سالخورده : چند ماہ بعد از عقد من و آقامحمد رفتیم بازار برای خرید. دو تا شال خریدم... یکیش شال سبز بود که چند بار هم پوشیدم اما یه روز محمد به من گفت : خانومی اون شال سبزت رو میدیش به من؟ حس خوبی به من میده شما سیدی و وقتی این شال سبز شما همراهمه قوت قلب می گیرم... گفتم : آره که می شه... گرفت و خودش هم دوردوزش کرد و شد شال گردنش تو هر ماموریتی که می رفت یا به سرش می بست یا دور گردنش مینداخت ... تو ماموریت آخرش هم همون شال دور گردنش بود که بعد شهادت برام آوردن ... محمدم رو که نگاه می کردم بهش افتخار می کردم گاهی اوقات توی جمع یا مهمونی که بودیم فقط بهش نگاه می کردم انگار سال ها ندیده بودمش، بعد همون لحظه بهش پیام می دادم و می گفتم بهت افتخار می کنم به خودم می بالم که تو همسرم هستی. 🌻🌱🌻🌱🕊🌱🌻🌱🌻 @sardarbakery
شهيد حسين يوسف اللهی پیش از تصرف پنجوین، برای شناسایی همراه با حسین یوسف اللهی زیر یک ارتفاعی رفته بودیم. (نزدیک گمرک عراق). عراقی ها مقاومت می کردند. نزدیک ارتفاع که شدیم، یک عراقی با کالیبر ۵۰ از بالای تپه ما را زیر آتش گرفت. شهید حسین یوسف اللهی بالای درختی رفت که میوه های کوچک قرمز و ترش مزه داشت، شروع به خوردن کرد. عراقی ها درخت را زیر آتش گرفتند، برگ های درخت روی حسین می ریخت. من که پایین درخت بودم هر چه التماس کردم که حسین پایین بیا، نیامد و همچنان از میوه ها میخورد و مقداری هم به من می داد. او گفت: عراقی ها نمی دانند که وقت شهادت من نیست!» با خیال راحت شناسایی کرد و پایین آمد، من وقتی فهمیدم که از زمان مرگش خبر دارد، هیچ نگفتم و خیالم راحت شد. رندان جرعه نوش ص113 و 114 @sardarbakery
🔸شهید اسحاقی از جمله کسانی بود که کمتر حرف می‌زد و بیشتر مطالعه و فکر می‌کرد و هرگز حاضر نبود از سِمَت و عنوان خود سخنی به میان بیاورد 🔹حتی در طول عملیات‌ها که سه بار مجروح شد حاضر به بازگشت به شهر خود نشد بلکه اعضای خانواده از مجروحیتش مطلع شوند. 🔸در ‌‎طی ‌‎هفت ‌‎بار‌‎اعزام ‎سه ‌‎سال ‌‎و  ‌‎هشت ‌‎ماه ‌‎و ‌‎هفت روز در ‌‎جبهه ‌‎حضوری ‌‎فعال ‌داشت ‌‎و ‌‎گزارش‌‎ مفصلی ‌‎از ‌‎عملیات‌‎های‎ ‎رمضان ،‎ ‎والفجر۱ و ۲ و ۳‏ ‌‎و ۴ و‎ ‎کربلای‌‌‏ ۳ و ۴‏ ‌‎را‎ ‎با قلم ‌‎خویش ‌‎به نگارش درآورد. دانشجوی رشته تاریخ، دانشگاه شهید بهشتی تهران مسئول بسیج سپاه رشت پاسدار نمونه منطقه۳ عضو دفتر سیاسی سپاه تهران خبرنگار راوی و استراتژیست نابغه دفاع مقدس مشاور نظامی فرماندهی لشگر ۱۴ امام حسین علیه السلام راوی نظامی قرارگاه نصر، قرارگاه نوح نبی (ع) لشگر۳۳ المهدی (عج) و لشگر۱۴ امام حسین علیه السلام شهید سید محمد اسحاقی شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۹ ،عملیات کربلای ۵ @sardarbakery
یاصاحب الزمان (عج) بیا اے آنڪه بـر عـالم امیرے بشر را وارهان از این اسیرے بیا تا عدلِ حیدر زنده گردد تو فرزندِ برومندِ غـدیرے سه شنبه های مهدوی @sardarbakery
سه شنبه های امام زمانی....... قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت حتی به قدر ِ نیم نگاهی ببینمت تکلیفِ بیقراری این دل چه میشود اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت ای کاش یک سه شنبه شبی قسمتم شود در راهِ جمکران سر راهی ببینمت یا که مُحَرَمی شود و بین کوچه‌ای در حالِ کار ِ نصبِ سیاهی ببینمت آقا خدا نیاوَرَد آن روز را که من سرگرم میشوم به گناهی ببینمت دارم یقین که روز ِ وصالِ تو میرسد ذکر ِ لبم شده که الهی ببینمت شاعر:محمد رسولی 🌱🕊🌱🕊🌸🕊🌱🕊🌱 @sardarbakery