فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃بسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃
🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸
خـ♡ـدایـا
امـروز را بـا عشـق تـو
آغـاز میکنـیم
بخشندگی از توسـت
عشـق در وجـود توسـت
عشـق و بخشنـدگی را به مـا
بیامـوز تـا مهـربان باشیـم💞
☀️دفتر صبح...
از سطری شروع میشود 🌸
كه بـنـام بزرگ تـو تكيه كرده است
به نام تو
ای خـدای صبح💖
ای خـدای روشنی ✨
ای خـدای زندگی💖
هر صبح...☀️
آغازی است برای رسیدن
به تو...💖
✨الهی به امید تو✨
❇️ برای شفای بیماران باهم میخوانیم
هر روزیک صفحه از قرآن...
صفحه ۴۷۲
#تلاوت_قرآن
#پایگاه_شهیدعباس_دیانیان
#حوزه_مقاومت_بسیج_امام_علی_ع_اردستان
#ناحیه_اردستان
🔅🔅🔅🔆🔱🔆🔅🔅🔅
یکم طولانیه ولی مطمئنم لذت می برید از خوندن این متن👌👇
مثل خدا ستارالعیوب باشیم🙏
✨زماني در بچگي باغ انار بزرگی داشتيم، اواخر شهريور بود، همه فاميل اونجا جمع بودن .
اون روز تعداد زيادي از كارگران بومي در باغ ما جمع شده بودن براي برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول بازي كردن و خوش گذروندن بوديم!
بزرگترين تفريح ما در اين باغ، بازي گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زياد انار و ديگر ميوه ها و بوته اي انگوري كه در اين باغ وجود داشت، بعضی وقتا ميتونستي، ساعت ها قائم شی، بدون اينكه كسی بتونه پيدات كنه.
✨ بعد از نهار كه تصميم به بازي گرفتيم، من زير يكی از اين درختان قايم شده بودم كه ديدم يكی از كارگراي جوونتر، در حالی كه كيسه سنگينی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی كه مطمئن شد كه كسی اونجا نيست، شروع به كندن چاله اي كرد و بعد هم كيسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره اين چاله رو با خاك پوشوند.
دهاتی ها اون زمان وضعشون خيلی اسفناك بود و با همين چند تا انار دزدي، هم دلشون خوش بود!
با خودم گفتم، انارهاي مارو ميدزي! صبر كن بلايي سرت بيارم كه ديگه از اين غلطا نكنی،
بدون اينكه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازي كردن ادامه دادم، به هيچ كس هم چيزي در اين مورد نگفتم!
✨ غروب كه همه كار گرها جمع شده بودن و ميخواستن مزدشنو از بابا بگيرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسيد به كارگري كه انارها رو زير خاك قايم كرده بود، پدر در حال دادن پول به اين شخص بود كه من با غرور زياد با صداي بلند گفتم: بابا من ديدم كه علي اصغر، انارها رو دزديد و زير خاك قايم كرد! جاشم میتونم به همه نشون بدم، اين كارگر دزده و شما نبايد بهش پول بدين!
پدر خدا بيامرز ما، هيچوقت در عمرش دستشو رو كسی بلند نكرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من كرد، همه منتظر عكس العمل پدر بودن، بابا اومد پيشم و بدون اينكه حرفی بزنه، یه سيلی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بكش، من خودم به علی اصغر گفته بودم، انارها رو اونجا چال كنه، واسه زمستون
✨ بعدشم رفت پيش علی اصغر، گفت شما ببخشش، بچه است اشتباه كرد، پولشو بهش داد، 20 تومان هم روش، گفت اينم بخاطر زحمت اضافت!
من گريه كنان رفتم تو اطاق، ديگم بيرون نيومدم!
كارگرا كه رفتن، بابا اومد پيشم، صورت منو بوسيد، گفت ميخواستم ازت عذر خواهی كنم! اما اين، تو زندگيت هيچوقت يادت نره كه
هيچوقت با آبروي كسی بازي نكنی...
علی اصغر كار بسيار ناشايستي كرده اما بردن آبروي انسانی جلو فاميل و در و همسايه، از كار اونم زشت تره!
شب علی اصغر اومد سرشو انداخته پايين بود و واستاده بود پشت در، كيسه اي دستش بود گفت اينو بده به حاج آقا بگو از گناه من بگذره!
كيسه رو که بابام بازش كرد، ديديم كيسه اي كه چال كرده بود توشه، به اضافه همه پولايي كه بابا بهش داده بود...
📚پیرزنی برای سفید کاری منزلش کارگری را استخدام کرد.
وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت.
اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است.
او درحین کار با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او دوست شد...
در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره ای نکرد.
پس از پایان سفید کاری وقتی که کارگر صورت حساب را به همسر او داد، پیرزن متوجه شد که هزینه ای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند.
پیرزن از کارگر پرسید که شما چرا این همه تخفیف به ما می دهید؟
کارگر جواب داد: من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم و از نحوه برخورد او با زندگی متوجه شدم که وضعیت من آنقدر که فکر می کردم بد نیست.
پس نتیجه گرفتم که کار و زندگی من چندان هم سخت نیست...
به همین خاطر به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کنم.
پیرزن از تحسین شوهرش و بزرگواری کارگر منقلب شد و گریه کرد.
زیرا او می دید که کارگر فقط یک دست دارد.
🔰 #سیره_شهدا | #سبک_زندگی
🔅 نور حلال...
➖ وقتی میخواست درس بخواند، از پایگاه خارج میشد و در سرمای راهرو مینشست. چراغهای راهرو در شب روشن بود.
🔻میگفت: «این درس را برای خودم میخوانم. درست نیست از نوری که هزینه آن از طریق بیتالمال پرداخت میشود، استفاده کنم.»
📍شهید مدافع حریم اهلبیت، محمدهادی ذوالفقاری
☀️ امروز پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
🌙 ۴ ذی الحجه ۱۴۴۲
🎄 ۱۵ ژوئیه ۲۰۲۱
🔸ذکر روز : لااله الا الله الملک الحق المبین (۱۰۰مرتبه)
💠 امام على علیه السلام : كسى را كه تقوا والا مقامش ساخته ، پست و حقیر مشمارید و كسى كه دنیا او را بالا برده است، والا مقام ندانید
#پایگاه_ام البنین (س)
#حوزه_حضرت_زهرا (س)
#ناحیه_مقاومت_بسیج_اردستان
✨﷽✨
♦️رضایت مادر، مشکلات شما را از بین می برد
✍جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای سید محمود مؤمنی می گفتند: روزی یکی از آقایان اهل علم که سید بودند، نزد آقای مجتهدی آمده و گفتند: حاجتی دارم که به خاطر انجام آن هر چه توسل پیدا کرده ام و ذکر گفته ام ، نتیجه نگرفته ام و پیوسته در زندگی برایم مشکل پیش می آید. حتی یک بار مقدمات سفر به مکه را مهیا کردم اما موفق نشدم.
ایشان که به سادات احترام خاصی می گذاشتند، با شنیدن این مطلب، نگاهی به صورت آن آقا انداختند و فرمودند: نمی خواهد به این طرف و آن طرف بروید، مشکل شما به دست مادرتان حل می شوند؛ ایشان از شما یک ناراحتی دارند و همان ناراحتی باعث شده است که این مشکلات برای شما پیش آید. اگر حل مشکلات را میخواهد باید از مادرتان حلالیت بطلبید و دست ایشان را ببوسید !! که با گفتن این مطلب رنگ و روی آن سید اهل علم بسیار سرخ شد.
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید؟
ساقی بیا که عشق ندا می کند بلند
کان کس که گفت قصه ی ما هم ز ما شنید
پند حکیم عین صوابست و محض خیر
فرخنده بخت آن که به سمع رضا شنید
📚لاله ای از ملکوت
#پایگاه_ام البنین (س)
#حوزه_حضرت_زهرا (س)
#ناحیه_مقاومت_بسیج_اردستان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کاری از زهرا عابدینی کلپ مربوط به مسابقه عفاف وحجاب نجابت ایرانی
#پایگاه_ام البنین (س)
#حوزه_حضرت_زهرا (س)
#ناحیه_مقاومت_بسیج_اردستان
⛔️به لغزشگاهها نزدیک نشوید
🔻رهبرانقلاب: جاهایى هست که انسان پایش مىلغزد: «چوگل بسیار شد، پیلان بلغزند»؛ آدمها که جاى خود دارند.
🔹جاهایى لغزشگاه است. به آنجاها نزدیک نشوید. لغزشگاهها انواعى دارد. هر کس نقطه ضعفى دارد. یکى نقطه ضعفش پول است؛ یکى نقطه ضعفش #رودربایستى و رفاقت است؛ یکى نقطه ضعفش #احترام کردن است؛ یکى نقطهى ضعفش #زن است؛ یکى نقطه ضعفش سورچرانى و شکمچرانى است.
🔹هر کس نقطه ضعفى دارد. آدم خودش نقطه ضعف خودش را خوب مىفهمد. به آن نزدیک نشوید. اگر نزدیک شدید، براى خودتان خطر درست کردهاید.
🔹علاوهبر نزدیک نشدن به نقطه ضعفها، باید در تقویت معنوى خودتان کوشا باشید.
🔺اول قدمش این است که همین نمازى را که در شبانه روز پنج نوبت مىخوانید، با توجه بخوانید. ۷۱/۵/۱۹
#پایگاه_مقاومت_مطهره_زواره
#حوزه_حضرت_زهرا_زواره
#ناحیه_مقاومت_بسیج_اردستان
1(1).mp3
3.08M
#فایل_صوتي_عاشقانه
#استاد_شجاعی 🎤
اگر اهل خلوت و سجاده ای،
اگر اهل عبـ🙏ـادت و کار خیری،
اگر ظاهر مذهبی و معنوی داری،
اما؛
آروم وشاد نیستی؛
به ستونهای ایمانت شـ⛔️ـک کن!
#پایگاه_مقاومت_مطهره_زواره
#حوزه_حضرت_زهرا_زواره
#ناحیه_مقاومت_بسیج_اردستان
🔴 باند فاسد روحانی دوباره بازی با مرغ را آغاز کردند.
همزمان گفته شد انبوهی ذرت دامی در انبار کشف شده که به مدت یکسال مخفی بوده است!
توجه کنید دهها و صدها هزار تن مواد ضروری دامها یا در انبارها میپوسد یا در گمرگ! آیا نباید اقتصاد را به نیروهای نظامی و مدافع وطن سپرد؟
✍️ Hamed Sarrafpour
#پایگاه_مقاومت_مطهره_زواره
#حوزه_حضرت_زهرا_زواره
#ناحیه_مقاومت_بسیج_اردستان
🔴 تشییع پیکرهای پاک سه شهید مدافع امنیت در کهنوج
🔹در درگیری مسلحانه روز گذشته ماموران مبارزه با مواد مخدر با سوداگران مرگ در کهنوج، سه مامور این شهرستان به درجه شهادت نایل شدند.
🔹 ۲ تن از ماموران نیز در این درگیری زخمی شدند.
🔸در این درگیری که با یک باند بزرگ قاچاق مواد مخدر بود، ماموران ناجا ضمن انهدام این باند دو قاچاقچی را به هلاکت ، یک نفر زخمی و سه نفر را دستگیر کردند.
#پایگاه_مقاومت_مطهره_زواره
#حوزه_حضرت_زهرا_زواره
#ناحیه_مقاومت_بسیج_اردستان
🔴 جلیلی: آقای روحانی! مگر برجام را برای ۲سال نوشته بودید؟
👤 سعید جلیلی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام:
🔹با اشاره به اظهارات رییسجمهور مبنی بر اینکه برجام در سالهای نخست پس از توافق، اثرگذار بوده و ترامپ آن را بهم زده است) سوال اول این است که مگر برجام برای ۲ سال نوشته شده بود؟ اگر کشور را برای ۲ سال میخواستید اداره کنید، پس درازمدت چه میشود؟
🔹آقای روحانی بگوید در همان ۲ سالی که ایشان میگوید برجام خوب بوده، کدام بانک مرکزی کشورهای اروپایی با ما کار کرد؟، آقای روحانی توضیح دهند که کل سرمایه گذاری در آن دو سال چقدر بوده است؟
🔹کل سرمایهگذاری در کشور در سالهای مدنظر آقای روحانی، بسیار کمتر از سالهای ۹۰ تا ۹۲ بوده که اوج تحریمها را تجربه کردهایم.
🔹شما که میگویید دیوانهای آمده همه چیز را بهم زده، مگر در سال ۹۶ که گفتید به من رأی دهید تا بقیه تحریمها را هم رفع کنم، همان دیوانه سر کار نبود؟/ فارس
#پایگاه_مقاومت_مطهره_زواره
#حوزه_حضرت_زهرا_زواره
#ناحیه_مقاومت_بسیج_اردستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تهیه وتولید کلیپ حجاب از بسیجیان پایگاه
#نجابت_ایرانی
#پایگاه_صدیقه_طاهره
#حوزه_کوثر_اردستان
#ناحیه_مقاومت_اردستان
📚حکایت بسیار زیبااا
مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود
و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد.
یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت:
میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم.
و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم.
پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد.
چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت.
چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید.
در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند.
هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد.
چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند.
لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد.
تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت:
با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟
چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن.
تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند.
اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت.
تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد .
هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند.
صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت.
در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد .
تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟
مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند.
و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند.
آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند .
هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد.
چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟
چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود.
تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت:
خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی.
در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد.
این معنی روزی حلال است
الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان
و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده