فرازی از وصیت نامه حاج قاسم:
عزت دست خداست. و بدانید اگر گمنام ترین هم باشید ولی نیت شما، یاری مردم باشد میبینید خداوند چقدر با عزت و عظمت شما را در آغوش میگیرد ...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌟🌙اعمال قبل از خواب ⭐️💫🌙
🌷حضرت رسول اکرم فرمودند هر شب پیش از خواب :
🍃🌸1️⃣. #قرآن_را_ختم_کنید
👈🏻✨( ٣ بار سوره توحید)✨👉🏻
🍃🌸2️⃣ #پیامبران_را_شفیع_خود_گردانید
👈🏻✨ (۱ بار: اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم، اللهم صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین)✨👉🏻
🍃🌸3️⃣ #مومنین_را_ازخود_راضی_کنید
👈🏻✨(۱بار: اللهم اغفرللمومنین والمومنات)✨👉🏻
🍃🌸4️⃣ #یک_حج_و_یک_عمره_به_جا_آورید
👈🏻✨ ( ۱ بار: سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر)✨👉🏻
🍃🌸5️⃣ #اقامه_هزار_ركعت_نماز
👈🏻✨(٣ بار: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ»✨👉🏻
🍃🌸6️⃣ #خواندن_سوره_تکاثر (از بین برنده عذاب قبر )👇🏻
✨💗 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم💗
🌸أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ ﴿١﴾
🌸حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿٢﴾
🌸کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٣﴾
🌸ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٤﴾
🌸کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ﴿٥﴾
🌸لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ﴿٦﴾
🌸ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ ﴿٧﴾
🌸ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ ﴿٨﴾✨
🌸🍃7️⃣ #دعای_هنگامخوابیدن 💫🌙
🦋« باسْمِکَ اللَّهُمَّ أَمُوتُ وَ اَحْیَا »🦋
🤲🏻✨«بار الها!با نام تو میمیرم و زنده خواهم شد»✨
شهیدی که سر بی تنش سخن گفت
💠 در جاده بصره خرمشهر شهید "علی اکبر دهقان" همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد.
در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید.
سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد " یاحسین، یا_حسین" سر می داد.
همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند...
چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود:
ألسلام علی الرأس المرفوع
خدایا من شنیده ام که امام حسین (ع) با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم اینگونه شهید بشوم…
خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود.
خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع) خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید میشوم سر بریده ام به ذکر " یا_حسین" باشد...
برایش دلمه درست کردیم که خیلی دوست داشت. وقتی خواستیم مزه یکی را بچشد، قبول نکرد. گفت: حاجی خیلی دلمه دوست داره، اول برای حاجی می برم.زنگ زد به خانه حاجی و گفت ناهار نخورد تا برایش دلمه ببرد.همیشه همین طور بود، به هر چیزی که حاج قاسم دوست داشت لب نمی زد تا اول برای او ببرد.
#شهید_حسین_پورجعفری
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#شهید_مصطفی_چمران
حاجی عبدالله زاده از آن بازاریهایی بود که با شروع جنگ آمده بود جبهه و کار تدارکاتی میکرد. دکتر را خیلی دوست داشت و دکتر هم او را دوست داشت. یک علاقهی خاصی به هم داشتند. گلولهی تانک آمده از وسط نصفش کرده بود و نیمهی بالای بدن او پودر شده بود. چون من همیشه گزارشهای زیادی به دکتر میدادم، بچهها آمدند و به من گفتند: خبر شهادت حاجی عبدالله زاده رو تو به دکتر بده.
رفتم سراغش و گزارشهای مربوطه را به او دادم. در آخر هم خیلی خونسرد گفتم: راستی، حاجی عبدالله زاده هم شهید شد! انتظار عکسالعمل خاصی را از او داشتم، اما خیلی آرام گفت: حاجی عبدالله زاده؟ گفتم: آره. سپس دستورات لازم را به من داد که نیروها از کجا بروند و اگر محاصره شدند چه بکنند و ... . به او گفتم: میتونم یه سوالی بکنم؟ گفت: بکن. گفتم: چرا اینقدر بیخیالی؟! گفت: برای حاجی عبدالله زاده؟ با یک حالت بغضی به او گفتم: آره. آهی کشید و گفت: اگه بخوام وسط معرکهی جنگ احساساتی بشم، همهی کارها به هم گره میخوره. گفتم: ولی حاجی عبدالله زاده... حرفم را قطع کرد و گفت: حاجی عبدالله زاده را من بهتر از تو و بیشتر از تو میشناختم و دوستش داشتم. غصهی نبودنش رو الآن نمیتونم بخورم. میذارم برای بعد. طلبکارانه گفتم: بعد؟ نگاه معنیداری کرد و محکمتر گفت: بعدِ من یعنی شب، یعنی خلوت، یعنی خلوت شبی که هیچکس نباشه.
📚کتاب چمران مظلوم بود
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
دختری که شهادتش هم برای محل تحصیل اش بابرکت بود.
می گویند شهیده فائزه رحیمی خیلی تلاش کرد تا در پردیس نسیبه تهران (محل تحصیل اش)، شهید گمنامی تدفین شود، چون معتقد بود حضور شهید گمنام می تواند چراغ راهی در تربیت معلمان آینده ایران اسلامی باشد. اما به علت هایی این امکان در زمان حیاتاش، فراهم نشد.
پس از شهادتش، با درخواست دوستاناش و مسوولین دانشگاه فرهنگیان، خانواده اش ابتدا با تدفین شهیده در پردیس نسیبه موافقت میکنند.
مقدمات آماده کردن قبرش طی می شود و مزارش برای تدفین آماده شد. در دقایق آخر، خانواده اش ناگهان به علت خانوادگی، تشخیص میدهند که تدفین دختر شهیدشان در بهشت زهرا باشد.
حالا میماند قبری آماده اما بدون شهید. تا اینکه خبر میرسد بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس هم با تدفین شهید گمنامی در این پردیس موافقت میکند.
شهیده فائزه رحیمی خودش جای دفن شهید گمنام را در محل تحصیل اش آماده کرد و به آرزویش رسید و پس از اطمینان از انجام یکی از ماموریت های تربیتی اش در دانشگاه فرهنگیان، با اطمینان خاطر به بهشت زهرا توجه نمود و در کنار شهیدان عالی مقام در قطعه 28، بدنش به خاک سپرده شد.
فرازی از وصیت نامه حاج قاسم:
عزت دست خداست. و بدانید اگر گمنام ترین هم باشید ولی نیت شما، یاری مردم باشد میبینید خداوند چقدر با عزت و عظمت شما را در آغوش میگیرد ...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
شهیدی که حاجت می دهد
نام شهید : مرتضی اسلامی (کیهان)
نام پدر : مصطفی
محل تولد : شهر ری
تاریخ تولد : 1338/8/29
مدرک تحصیلی : فوق دیپلم حسابرسی
وضعیت تأهل : مجرد
تاریخ شهادت : 1360/2/4
نام عملیات : جنگهای نامنظم
نحوه شهادت : اصابت تیر و ترکش به سر و صورت وپا
محل شهادت : تپه های بازی دراز
نشانی مزار: حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام
مدت حضور در جبهه : 4 ماه
🌹🌹🌹🌹
کنار قبر شهید مرتضی اسلامی صدای مادری را میگوید: من به این شهید ارادت ویژه ای دارم و از این شهید هر چه خواستم اجابت کرد.
این مادر علت ارادتش به این شهید را جویا می شوی، می گوید: این شهید سر در بدن ندارد و بسیار حاجت می دهد ومن هر بار هفت عدد سوره یاسین نذر می کنیم هدیه به روح این شهید میخوانم و حاجت میگیرم.
این مادر از شفای مریضی که حتی با هلی کوپتر هم نمیتوانستند او را به اینجا بیاورند یاد کرد و افزود: پس از اینکه من برای او نذر این شهید کردم درمان شد و شفا گرفت و چهار سال است که به زندگی معمولی بازگشته است.
وی اظهار داشت: من از شفاعت این شهید هم خانه گرفته ام و هم مریضم شفا پیدا کرده و کلا هر چه تا کنون از شهید مرتضی اسلامی خواستم اجابت کرد.
🌹🌹🌹🌹
#شهیدیکهامامزمانکفنشکرد🕊⚘
🗯شهیدی بود که همیشه ذکرش این بود، نمیدونم شعر خودش بود یاغیر..
🌷یابنالزهرا..یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن.
▫️از بس این شهید به امام زمان عجلالله تعالیفرجه علاقه داشت..به دوست روحانی خود وصیت میکند.اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی..
▫️روحانی میگوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس شهید را زدهاند.. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده است آیا من میتوانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم آنان اجازه دادند..در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است: یابنالزهرا..یا بیا یک نگاهی به من کن... یا به دستت مرا در کفن کن
▫️وقتی این جمله را گفتم، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن. وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند: یکی از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی..
▫️وقتی که میخواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد..گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم. من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد !؟باعجله برگشتم و دیدم این شهید کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود.. از دیشب نمیدانستم رمز این جریان چه بود. اما حالا فهمیدم.. نشناختم..😔
📚منبع: کتاب روایت مقدس ص۹۶
✍به نقل از نگارنده کتاب"میرمهر"
حجةالاسلام سید مسعود پور سیدآقایی
باشــهداء_تـاســیدالــشــهــدا
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#دشمنانی_که_دوست_شدند!!
🌷حسین در کردستان فرمانده محور دزلی بود، همیشه کوملهها را زیر نظر داشت، آنان از حسین ضربههای زیادی خورده و برای همین هم برای سرش جایزه گذاشته بودند. یک روز سر راه حسین کمین گذاشتند. او پیاده بود، وقتی متوجه کمین کوملهها شد، سریع روی زمین دراز کشید و سینهخیز و خیلی آهسته خودش را به پشت کمین کشید و فردی را که در کمینش بود به اسارت درمیآورد.
🌷به او گفت: حالا من با تو چکار کنم؟ کومله در جوانان گفت: نمیدانم، من اسیر شما هستم. حسین گفت: اگر من اسیر بودم، با من چه میکردی؟ کومله گفت: تو را تحویل دوستانم میدادم و بیست هزار تومان جایزه میگرفتم. حسین گفت: اما من تو را آزاد میکنم. سپس اسلحه او را گرفته و آزادش کرد. آن شخص، فردای آن روز حدود سی نفر از کوملهها را پیش حسین آورد و تسلیم کرد. آنها همه از یاران حسین در جنگ تحمیلی شدند.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید حسین قجهای فرمانده دلاور گردان سلمان فارسی
منبع: سایت ستاد مرکزی راهیان نور کشور
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
📌 تقریظ حضرت آیت ا... خامنهای بر کتاب «سرباز روز نهم»
🔷️ متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر روایتی دیگر از زندگی و زمانه بسیجی مدافع حرم، شهید مصطفی صدرزاده در کتاب سرباز روز نهم به شرح زیر است:
بسمه تعالی ـ
◇ پیش از این کتاب دیگری در شرح حال شهید صدرزاده خواندهام، ولی ابعاد شخصیت محبوب و چندجانبه این شهید عزیز در این کتاب بیشتر بیان شده است.
◇ این چهره برجسته بی شک یک الگو است برای جوانان امروز و فردا. اراده قوی، فهم درست، روحیه ایثار، شجاعت، خستگیناپذیری، ادب، دلِ انباشته از محبت و صفا و بسی دیگر از خصوصیات برجسته، بخشهایی از شخصیت این جوان فداکار و انقلابی نسلهای دوم و سوم انقلاب است.
◇ خواندن این کتاب برای من غبطهانگیز است.
◇ این گل های سرسبد به چه مقاماتی رسیدند و من و امثال من چگونه در این مسیر، پای در گل ماندیم.
◇ سلام و صلوات خدا بر شهید مصطفی صدرزاده و همسر صبور و پدر و مادر ایثارگر او.
#شهید_مدافعحرم
#شهید_مصطفی_صدرزاده
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
قهرمان ۱۲ ساله!
مرحمت بالا زاده در ۱۷ خرداد سال ۱۳۴۹ در روستای چای گرمی شهرستان گرمی دیده به جهان گشود...
او در سن ۱۲ سالگی با اصرار خودش به جبهه رفت و پس از ۳ سال حضور در جبهه در ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر به شهادت رسید...
مرحمت در یکی از عملیات ها که در حال برگشت به موقعیت خودشان بود، با نیروهای دشمن مواجه می شود و این در حالی بوده است که آن شهید قهرمان اسلحه ای هم در اختیار نداشته است، ولی ناگهان متوجه شیئی می شود و آن را بر می دارد و به عربی می گوید: "قف" یعنی "ایست" آنها از ترس و وحشت تسلیم او می شوند و مرحمت در تاریکی شب آنها را به مقر می آورد.
افسر عراقی دستگیر شده به فرمانده ایرانی می گوید: می خواهم از شما یک سوال بپرسم. من خودم در چند کشور دوره چریکی دیده ام ولی تا به حال اسلحه ای که سرباز شما به دست داشت را ندیده ام!
نگو مرحمت که به دستشویی رفته بود و اسلحه هم نبرده بود، متوجه اگزوز لودر می شود که به زمین افتاده و آن را بر می دارد و عراقی ها هم از خوفی که خداوند بر دل آنها گذاشته بود، آن را اسلحه ای پیشرفته می بینند و مرحمت برای اینکه نیروهای دشمن را خوار و ذلیل نشان بدهد، به جای اینکه اگزوز را بیاورد آفتابه را می آورد و می گوید: من با این اسلحه شما را اسیر گرفته ام! این حرف باعث انفجار خنده در بین رزمندگان و باعث شرمساری نیروهای عراقی می شود.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
📌 هفت توصیه کوتاه و کاربردی برای رستگاری از شهید پورمراد
🔹️ شهید مدافع حرم رسول پورمراد در وصیت نامه اش می نویسد: امیدوارم حضورم در سوریه مرا به امام زمان(عج) نزدیک ڪند...
◇ خیلی اهل نصیحت و توصیه نیستم چون خودم بیشتر از همه به آن نیاز دارم،
○ فقط جهت یاد آوری:
۱. نماز ڪه انسان را از فحشا و منڪر دور مے ڪند
۲. روزه ڪه سپر آتش است
۳. یادآورے مرگ
۴. جهاد با نفس
۵. ولایت مدارے و گوش به فرمان رهبر بودن
۶. دعا براے سلامتے و فرج آقا
۷. طلب شهادت...
#شهید_رسول_پورمراد
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🌷تربیت🌷
مهدی حسن قمی از کوچکترین دوستان ابراهیم میگفت: تربیت کردن ابراهیم به صورتی غیر مستقیم بود. مثلا هربار که با هم بودیم و یک فقیر می دید، پول را به من میداد تا به فقیر بدهم. اینطوری خودش گرفتار ریا نمیشد و به ما هم درس برخورد با فقیر می داد.
🌭ابراهیم به ساندویچ الویه علاقه داشت. اما هرجایی نمی رفت.
یک ساندویچ فروشی در ۱۷شهریور بود که به فروشنده اش آقاشیخ می گفتند. یعنی آدم مقدس و مسجدی بود.
✳️ابراهیم همیشه پیش او میرفت. می دانست توی الویه؛ کالباس نمی ریزد و فقط از مرغ استفاده میکند. ابراهیم سوسیس و همبرگر و... هرگز استفاده نکرد.
✅اینگونه به ما درس تربیتی میداد که هرچیزی نخوریم و هرجایی برای غذا نرویم. میدانست که این فروشنده به حلال و حرام خیلی دقت دارد.
چرا که قرآن دستور میدهد که انسان به غذایی که میخورد توجه داشته باشد.
💐برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم۲
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#شهید_حسن_باقری
حسن انسان اهل تفکری بود و هرچه را میدید و در جنگ رخ میداد، یادداشت میکرد. این کار را به هیچ عنوان و در هر حالتی تعطیل نمیکرد و حتی در اوج خستگی هم دست از آن برنمیداشت. یک شب از منطقهی عملیات ثامنالائمه (صلواتالله علیه) برمیگشتیم. هنوز منطقه برای عملیات آماده نشده بود و نیروها اقدامات لازم را برای آماده کردن منطقهی عملیاتی انجام میدادند. حسن نیز از صبح تا شب مشغول انجام هماهنگیهای لازم در این زمینه بود. دیر وقت رسیدیم. همه خسته بودیم. بچهها رفتند تا استراحت کنند. من به طور اتفاقی بیدار بودم. ساعت از ۱۲ گذشته بود. ناگهان متوجه شدم که کسی در اتاق محل کار اوست. دقت کردم، دیدم خود حسن است که پشت میز کارش نشسته و مشغول یادداشت کردن چیزهایی است.
تعجب کردم و پیش خودم گفتم: عجب حوصلهای داره این حسن باقری، با این همه خستگی، هنوز نخوابیده و داره یادداشت میکنه. رفتم جلو و به او گفتم: مگه خسته نیستی؟ برو بگیر بخواب! _باید بعضی از مطالب رو بنویسم و خاطراتم را ثبت کنم. _چرا ما مثل شما نیستیم و نمیتونیم این طوری مجدانه توی کاری ثابت قدم بمونیم.
_نه! شما هم میتونین، فقط کافیه تصمیم بگیرین و تمرین کنین. هر کاری تمرین میخواد و در اون صورت، راحت میتونین همه چیز رو بنویسین.
اثر صحبت حسن طوری بود که از آن به بعد، من هم یادداشت کردن را آغاز کردم و در اصل، علاقه به یادداشتبرداری را مدیون حسن باقری هستم.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
📌 ماجرای یک عکس و پرتقالی که شهید کاظمی از خوردنش امتناع کرد.
🔹 من سال ۱۳۶۱ در واحد آتشباری ۱۲۰ تیپ ذوالفقار در منطقه عملیاتی مشغول به خدمت بودم. در یکی از روزها فرمانده حاج احمد کاظمی از یگان ما بازدید کرد.
◇ وارد چادر ما شد و پس از سلام و احوالپرسی از نیروها؛ بعد از تعارف ما کنار رزمندهها نشست. آن روز در چادر پرتقال داشتیم. من یک پرتقال برش زدم و به او تعارف کردم.
◇ حاج احمد از گرفتن پرتقال امتناع کرد، اصرار که کردم حرفی زد که تا به امروز در خاطرم مانده. او گفت؛ این میوهها سهم شماست، برای من نیست که بخواهم از آن بخورم.
◇ با اصرارهای من، اما حاضر شد یک پر از پرتقال را بخورد. برای من جای تعجب داشت که فرمانده لشکر اینقدر به سهم نیروهایش توجه داشت و این اخلاق و رفتار او الگوی تربیتی برای من و دیگران شد.
✍ به روایت: مرتضی گلی
منبع: دفاع پرس
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🌱 #حاجقاسـم میگفت:
باید به این بلوغ برسیم
که نباید دیده شویم
آنکس که باید ببیند میبیند♥️🍃
باز پنجشنبه و یاد شهدا با صلوات
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
ایران چرا انتقام نمیگیرد؟!
🔹️روزهای اول که امیرعبداللهیان مرتبا تکرار میکرد اگر کودک کشی متوقف نشود جنگ گسترش می یابد، بعضی از همین خودی ها میگفتند آقای وزیر فقط بلوف میزند و هیچ کاری نمیکند. کم کم حزب الله حملات را بیشتر کرد، عراقی ها فعالتر شدند و یمن گلوی اسرائیل را گرفت، اما دیگر کسی نیامد بگوید امیرعبداللهیان تو درست میگفتی!
🔹️همین اتفاق زمان رجزخوانی های الهام علی اف هم افتاد. باز عده ای ناله میکردند که ای وای اسرائیل در حال تهدید ایران است و علی اف قرار است در معیت صهیونیست ها چنین کند و چنان. وزارت خارجه آن روزها هرچه باکو میگفت را از این گوش میشنید و از آن گوش خارج میکرد. اصلا محلی از اِعراب نداشتند خاندان اُف! گاهی در سطح سخنگو به رئیس جمهورشان اشاره کوچکی میشد، گویی که باکو اصلا در معادلات جمهوری اسلامی نمیگنجد. همینطور هم بود. ایران همان زمان هم عامل اصلی را اسرائیل میدانست و امروز نفسش را بریده است!
🔹️وقتی طالبان قدرت را در افغانستان به دست گرفت، یا حاشیه هایی که بعدا سر حقابه هیرمند ایجاد شد؛ آن حواشی که با امارات وجود داشت، یا آن زمانی که عربستان منم منم میکرد، و حتی آنگاه که اسرائیل از مرگ با هزاران چاقو سخن به میان آورده بود، همیشه عده ای بودند که سیاست های اصولی نظام را زیر سوال ببرند؛ بعضیها از دلسوزی، و بعضیها مغرضانه.
🔹️اما هر بار، گذشتِ زمان ثابت کرد ناخدای باخدایی که سکان کشتی انقلاب را به دست دارد، خوب میداند آن را چگونه از خطرات دریاهای پرتلاطم عبور دهد. بله شهید داده ایم، اما حوزه های نظامی و امنیتی همواره نقاط قوت ایران بوده و هستند.
جمهوری اسلامی ترامپ را هم بکشد، نه جبران خون حاج قاسم میشود و نه هیچ شهید عزیز دیگری! پس زیاد دنبال دل خوش کنک هایی چون زدن چهار سرباز و ژنرال آمریکایی و اسرائیلی نباشید. بگذار راحتتون کنم! ایران دو هدف عمده دارد و تا آن دو محقق نشوند هیچ چیز دیگری انتقام خون شهدای ما نمیشود.
🔹️اولی اخراج آمریکا از منطقه است و دومی سپردن سرنوشت فلسطین به دست فلسطینی ها و آزادی قدس شریف. فرماندهان ایرانی هدف های بزرگتری از زدن چند سرباز اسرائیلی در سر میپرورانند، و برای رسیدن به آن اهداف بزرگ خود را چندان معطل خواسته های کوچک نمیکنند.
🔹️حالا شما هی بگویید ایران چرا انتقام نمیگیرد! انتقام اگر آنگونه است که شما فکر میکنید، روزی چندین فرمانده اسرائیلی در غزه کشته میشوند، و چندین نفر آمریکایی هم در عراق و سوریه و اوکراین! جمهوری اسلامی پشت مرزهای فلسطین اشغالی است، از چند جهت اسرائیل را محاصره کرده، از آن سو خود را به مدیترانه رسانده، از این سو باب المندب و دریای سرخ را در تسلط خود دارد، باز هم میگویند چرا انتقام نمیگیرد! اصلا هم فکر نمیکنند ایران تنها کشوری است که روزانه بر سر آمریکا و اسرائیل میکوبد و آنها هیچ کاری نمیتوانند بکنند!
بلایی که ایران بر سر آمریکا آورده را روسیه و چین حتی جرئت فکر کردن به آن هم ندارند. اما باز میگویند ایران چرا کاری نمیکند. عزیز من! امروز دیگر در جهان حرفی از آلمان و فرانسه و انگلیس در حوزه های نظامی و استراتژیک نیست، اما همه جا از ایران حرف میزنند. امروز وقتی حرف از نظم نوین جهانی میشود تمام تحلیلگران عالم چهار کشور را نام میبرند و خوشتان بیاید یا نیاید از مهمترین و تاثیرگذارترینشان ایران است.
🔹️ایران است که سر آزادراه انرژی دنیا عوارضی زده؛ ایران است که حتی روسیه و چین و آمریکا بدون در نظر گرفتن خواسته اش به موفقیتی در غرب آسیا نخواهند رسید؛ ایران است که دیگر هیچ پروژه ای بدون رضایتش در خاورمیانه به سرانجام نمیرسد. هرچه را نخواهد نمیشود، تمام!
🔹️کریدور هند، اعراب، اسرائیل، مدیترانه کو؟ پیمان ابراهیم کو؟ خاورمیانه جدید کو؟ در عوض اما یمن قوی روی کار آمد، غزه استوار خودنمایی کرد، اسد همچنان ایستاده، حزب الله میدرخشد، و هرآنچه ایران خواست شد! ایران نمیتواند؟
✍️عبدالرحیم انصاری
🔺پس ایران کجاست؟
🔹وقتی کارشناس عرب در قبال پرسش مجری برای به چالش کشیدن ایران، با بولدوزر از روی طرف رد میشه!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✅️ با کیلومتر 5 در سریعترین زمان ممکن به روز ترین باشید👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1174995105C7610a9c90e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺پس ایران کجاست؟
🔹وقتی کارشناس عرب در قبال پرسش مجری برای به چالش کشیدن ایران، با بولدوزر از روی طرف رد میشه!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✅️ با کیلومتر 5 در سریعترین زمان ممکن به روز ترین باشید👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1174995105C7610a9c90e
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#شهید_مصطفی_چمران
دکتر از روند جنگ خیلی رنج میبرد. یکبار جلسهای با بنیصدر داشت. جلسه خصوصی بود. وقتی برگشت، میتوانستی رنج را از چهرهاش بخوانی. گفتم: چی شده دکتر؟ جوابم را نداد. ساکت بود تا اینکه گفت: فقط به فکر خودشون هستن که حرفشونو به کرسی بشونن، هرچی میگم باید به فکر جوونها و گلهای مردم باشیم که پرپر نشن، هرچی میگم اینها سرمایههای این سرزمین هستن، اصلا گوش نمیکنن، یه گوششون دره و یه گوششون دروازه!
از غصهی دکتر گریهام گرفته بود. یک بار دیگر هم که تلفنی با فرمانده لشکر ۹۲ زرهی، سرهنگ قاسمی، حرف میزد، میگفت: آرپیجی میخوام. سرهنگ میگفت: نمیتونم بدم. دکتر گفت: چرا؟ سرهنگ گفت: دستور ندارم. دکتر گفت: از کی دستور ندارین؟ گفت: از فرماندهی کل قوا، از بنیصدر. باید اون بگه یا لااقل دستورشو کتبی به من بده. دکتر گفت: آخه عزیز من، الآن اون کجاست که من برم گیرش بیارم، بیاد به شما دستورشو بده؟ گفت: این مشکل من نیست، مشکل شماست. دکتر گفت: جنگ که این حرفها رو نداره. گفت: نمیتونم، اصرار نکنین لطفا.
دکتر به گوشی خیره شد، نفس آرامی کشید و با آرامش آن را سر جایش گذاشت و قبل از اینکه کسی حرفی بزند، گفت: مستحق اعدامه. وقتی این حرف را میزد، صورتش سرخ شده بود.
📚کتاب چمران مظلوم بود
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🌟🌙اعمال قبل از خواب ⭐️💫🌙
🌷حضرت رسول اکرم فرمودند هر شب پیش از خواب :
🍃🌸1️⃣. #قرآن_را_ختم_کنید
👈🏻✨( ٣ بار سوره توحید)✨👉🏻
🍃🌸2️⃣ #پیامبران_را_شفیع_خود_گردانید
👈🏻✨ (۱ بار: اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم، اللهم صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین)✨👉🏻
🍃🌸3️⃣ #مومنین_را_ازخود_راضی_کنید
👈🏻✨(۱بار: اللهم اغفرللمومنین والمومنات)✨👉🏻
🍃🌸4️⃣ #یک_حج_و_یک_عمره_به_جا_آورید
👈🏻✨ ( ۱ بار: سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر)✨👉🏻
🍃🌸5️⃣ #اقامه_هزار_ركعت_نماز
👈🏻✨(٣ بار: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ»✨👉🏻
🍃🌸6️⃣ #خواندن_سوره_تکاثر (از بین برنده عذاب قبر )👇🏻
✨💗 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم💗
🌸أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ ﴿١﴾
🌸حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿٢﴾
🌸کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٣﴾
🌸ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٤﴾
🌸کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ﴿٥﴾
🌸لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ﴿٦﴾
🌸ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ ﴿٧﴾
🌸ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ ﴿٨﴾✨
🌸🍃7️⃣ #دعای_هنگامخوابیدن 💫🌙
🦋« باسْمِکَ اللَّهُمَّ أَمُوتُ وَ اَحْیَا »🦋
🤲🏻✨«بار الها!با نام تو میمیرم و زنده خواهم شد»✨
خوب به تصویر نگاه کنید . . . !
اگر امروز بین ما بود باتوجه به تاکید رهبری مبنی بر شرکت در انتخابات میرفت پای صندق رای؟!
پس وظیفه ما اینه هم رای بدیم هم بقیه رو ترغیب کنیم :)
#حاجے𝙷𝙴𝚁𝙾
💬دلنوشته شهید حاج قاسم سلیمانی:
🔹عمر انسان در دنیا به سرعت سپری میشود، ما همه به سرعت از هم پراکنده میشویم و بین ما و عزیزانمان فاصله میافتد. ما را غریبانه در گودال و حفره وحشت که میگذارند، در این حالت هیچ فریادرسی جز اعمال انسان نیست. چون فقط چراغ اعمال مقبول است که امکان روشنایی در آن خاموشی و ظلمت مطلق را دارد.
🔹اجازه نده در هر شرایطی هیچ محبتی بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت خداوند سبحان غلبه کند.
✍🏼قاسم سلیمانی، ١٣٩۵/٨/١٠، حلب
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
📌 شهیدی که جوانی را از چوبه دار نجات داد
🔷️ جوان نوزده ،بیست ساله ای که متعلق به یکی از خانواده های سرمایه دار شهر بود به جرم عضویت در سازمان مجاهدین خلق و احتمالا حمل اسلحه به اعداممحکوم شده بود.
◇ ًُُپدر پیرش هر کسی را لازم بود بیند دیده بود که کاری کنند و جوانش را از اعدام نجات دهند.
◇ نمی دانم چه کسی آدرس آقا جلال را داده بود.گفته بود برو پیش جلال. این با بقیه فرق دارد.
◇ جلال را پیدا کرد.حرفهایش را با ناامیدی زد و رفت.
◇ جلال به زندان رفت تا پسر جوان را ببیند. ساعتها با او صحبت کرد.
◇ اطمینان پیدا کرد که او تحت تاثیر فضای روانی قرار گرفته است و حالا به اشتباهش پی برده، رفت پیش دادستان متقن و محکم استدلال آورد تا دادستان راضی شد حکم را لغو کند.
◇ جلال نگاه متفاوتی داشت. معتقد بود خیلی از جوانانی که دچار محاسبات اشتباه شده اند را اگر برایشان استدلال آورده شود با آنها صحبت شود به اشتباهشان پی می برند.
◇ جلال معتقد بود این جوانان سرمایه های آینده این مملکت هستند و نباید به راحتی آنها را نادیده گرفت و تا جایی که امکان دارد تلاش کرد که جذب شوند.
◇ پیرمرد بعد از نجات پسرش به همراه او به خانه جلال آمد و گفت : آقا جلال تو زندگی فرزندم را نجات دادی بگو چگونه برایت جبران کنم؟!
🔻 آقا جلال پاسخ داد. چیزی نمی خواهم جز شهادت. دعا کن شهید شوم
#سردار_شهید_جلال_کاوند
فرمانده تیپ ۱۴۵ مصباح الهدی
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج