eitaa logo
سردار شهید سلیمانی
1.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5.1هزار ویدیو
105 فایل
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:به حاج قاسم سلیمانی به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛به چشم یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درس‌آموز نگاه کنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ✅ کی گفته نباید را کرد⁉️ 👌گاهی باید این مسئولین را هَوار کشید.!!! 📗 ✨ای پسر حنیف ، به من گزارش دادند که مردی از سرمایه داران بصره ، تو را به مهمانی خویش فرا خواند و تو به سرعت به سوی آن شتافتی خوردنی های رنگارنگ برای تو آوردند، و کاسه های پر از غذا پی در پی جلوی تو نهادند گمان نمی کردم مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند ،اندیشه کن در کجایی؟ و بر سر کدام سفره می خوری؟ 📘 🔰حاج آقا 🎤 🆔@sardarr_soleimani
✨🧡 جوونا-جوونا-جوونا مواظب‌دینتون‌باشید|••🌱 خشت‌اول‌گرنهدمعمارکج' تاثریامی‌روددیوارکج فلذا: ازالان‌هررفتاری‌انجام‌بدیدهمونجور شکل‌میگیرید.. پس‌مواظب‌ 🌿 وقتتون‌والکی‌تومجازیِ‌کوفتی:) هدرندید.. جوونی‌یه‌نعمت‌بزرگه. ازخودتون‌برای‌خدامایه‌بذارید. همه‌کآربرای‌خدابکنید:)💛 ازخودتون‌سرباز‌مولآدرست‌کنید😎☝️🏼 ـــــــــــــــــــــــــــ🌸✨ـــــــــــــــــــــــــ @sardarr_soleimani
هدایت شده از مطالب گوشی
_اینجآپآٺوقہ‌جوونهاۍسیاسیہ🌱😎↓ https://eitaa.com/joinchat/2761883672C271bdb21f6 +مۍخواۍ‌ھمیشہ‌جلودآࢪ‌بحث‌هاۍ‌سیاسۍباشۍ؟😎💪 •{_شدھ‌یہ‌نفࢪبࢪعلیہ‌اعٺقاداٺٺ‌حرف‌بزنہ‌ولۍ‌ نٺونۍ‌جوابشو‌بدۍ؟_}• پس‌بیآ‌ٺو‌این‌کانآل‌ٺآ‌ اسٺآد‌بشۍ↓ ↓^→^↑🌿😌' https://eitaa.com/joinchat/2761883672C271bdb21f6 🔗•°•🌸•°√°
_وآۍ،وآۍ،دآࢪم‌دیـوونہ‌میشم...😎💪 +چࢪآ؟؟؟ _بہ‌خاطࢪ‌پسٺ‌هآۍاین‌کانآل‌🌱😎↓ https://eitaa.com/joinchat/2761883672C271bdb21f6 🖇••اصلا‌پسٺ‌ھآش‌آدمو‌دیـوونہ‌میکنہ•• بہ‌جرئٺ‌میٺونم‌بگم‌بهٺریـن‌کانآل‌ایٺآسـت ★꧁᭄𖣐༅ _ |•°°•🦋🌻🌿 ^_^↓ https://eitaa.com/joinchat/2761883672C271bdb21f6
🖇••امآن‌‌از‌پسـت‌هآی‌مذهبیِ‌این‌کانال؛😎💪اصلاآدمـو‌دیوونہ‌میکنـہ.↓ 🔗•°•🌸•°√° https://eitaa.com/joinchat/2761883672C271bdb21f6 ↓^→^↑🌿😌'
☘️فقط3نفرعضو‌بشہ،‌تمومہ⇩ https://eitaa.com/joinchat/2761883672C271bdb21f6 💛عضو‌نشین‌پشیمون‌میشینآ⇧
✠﷽✠ ♥️📌 📖❥ * 🌺 با بابا و ریحانه نشستیم تو ماشین داداش علی و زن داداشم تو ماشین خودشون نشستن به محض وارد شدن به ماشین تلفنم زنگ خورد از تهران بود . خیلی زود جواب دادم . _جانم بفرمایید یکی از بچه های سپاه بود . +سلام اقا محمد. واسه تفحص اسمتونو خط بزنم؟ _عههههه چراااا نهههه!!!! + خو کجایی تو پ برادر من . بچه ها فردا عازمن تو ن تلفنتو جواب میدی ن فرمتو اوردی . اضطراب گرفتم... نکنه این دفعه هم جا بمونم . _باشه باشه خودمو میرسونم فعلا خداحافظ. رو کردم سمت بابا و ریحانه . _من باید برم خیلی شرمنده بابا خیلی جدی پرسید +کجا؟ _تهران ریحانه با اخم نگام کرد‌ +الان ؟نصف شب؟چه کار واجبی داری؟ کجا باید بری؟ _باید زود برسم تهران .فردا صبح بچه ها عازم‌میشن جنوب برا تفحص. منم باید برم حتما . شما با علی اینا برین بیرون شام بخورین . ریحانه از ماشینم پیاده شد و محکم درو کوبید +برو بینم بابا . همیشه همینی! از رفتارش خیلی ناراحت شدم به روش نیاوردم پاشدم درو واسه بابا هم باز کردم تا پیاده شه ‌ محکم بغلش کردمو بهش گفتم ک مراقب خودش باشه . خیلی سریع رفتم بالا و وسایلامو جمع کردم و گذاشتم تو ماشین. یه مقدار پولم برا ریحانه گذاشتم لای قرآنش. از علی و زنداداشم عذر خواهی کردم و براشون توضیح دادم که قضیه چیه. بعدشم سریع نشستم تو ماشینو گازشو گرفتم سمت تهران . از ضبط یه مداحی پلی کردمو صداشو خیلی زیاد کردم تا خوابم نبره و یه کله روندم تا خودِ تهران تقریبا نزدیک ساعتای ۳ خسته و کوفته رسیدم خونه . کلید انداختم و درو وا کردم . بدون اینکه لباسمو در آرَم دراز کشیدم. به ثانیه نکشید که خوابم برد. با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم تقریبا ساعت ۷ بود . با عجله به دست و صورتم آب زدم . سریع از تو کشو لباس فرم سپاه و لباس چیریکیمو در اوردمو گذاشتم تو ساک یه سری لباس راحتی و چفیه و مسواک و خمیر دندون و حوله هم برداشتم . خیلی گرسنم بود ولی بیخیال شدم و خیلی تند رفتم سمت ماشین و تا سپاه روندم همه ی عضلات گردنم گرفته بود از رانندگیِ زیاد. طی ۴۸ ساعت دوبار این مسافت طویل و پر ترافیک و طی کرده بودم . تو راه همش چرت میزدم و با صدای بوق ماشینا میپریدم . خدا خواهی بود تصادف نکردم* * _ ✍ # 🧡
✠﷽✠ ♥️📌 📖❥ * 🌺 مشغول تست زدن شدم . طبق برنامه ریزی نوبت جمع بندی مطالب چهار تا پایه اول و دوم و سوم و چهارم بود!!! خسته به اتاق شلختم نگاه کردم که هرگوشه اش یه دسته کتاب روهم تلمبار شده بود . دلم میخواست از خستگی همشونو پاره کنم . دیگه حوصلمم از درس خوندن سر رفته بود ‌ بند بند هر کتاب و از (از و به و در و را) حفظ بودم . دیگه حالم بهم میخورد وقتی چشام به متناش میافتاد. دلم هیجان میخاست . بیخیال افکارم شدم و تست دینیو وا کردم . تایم گرفتم و تو ده دقیقه تونستم ۹ تا سوالو بزنم از اینکه نمیتونستم زمانمو مدیریت کنم حرصم میگرفت .دوباره زمان گرفتمو با دقت بیشتری مشغول شدم. این دفعه تونستم ۱۲ تا تستو تو ۱۰ دقیقه بزنم . خوشحال پریدم رو تختو با اون صدام یه جیغ داغون کشیدم که باعث شد خودم ازشنیدن صدام خجالت بکشم . صدای ماشین بابا رو ک شنیدم‌از اتاق پریدم بیرون . مامان و دیدم که با دست پر وارد خونه شد. باعجله از پله ها پایین رفتمو ازدستش نایلکس خریدو کشیدم بیرون و همه ی خریداشو رومبل واژگون کردم .‌ به لباسایی ک واسه خودش خریده بود اعتنایی نکردم ‌ داشتم دنبال لباسایی که واسه من خریده بود میگشتم که مامان داد زد +علیک سلام خانم . لباسامو چرا ریخت و پاش میکنییی عه عه هه نگرد واس تو چیزی نگرفتم پکر نگاش کردمو _چقد بدیییی توو راحت میگه واست لباس نخریدم . مشغول حرف زدن بودیم که بابا هم با نایلکسای تو دستش اومد تو سلام کردمو از پله ها رفتم بالا که بابا گفت +کجا میری ؟ بیا اینو بپوش ببین سایزت هست یا نه از خوشحالی خیلی تند پریدم سمتش و نایلکس و ازش گرفتم و محتویاتشو ریختم بیرون . یه پیرهنِ بلند بود سریع رفتم تو اتاقمو پوشیدمش. رفتم جلو آینه و مشغول برانداز کردن خودم شدم . پیرهن بلندِ آبی که تا رو مچ پام میرسید و دامن زیرش سه تا چین میخورد . آستین پاکتیشم تا رو ارنجم بود. یقش هم گرد میشد و روش مدل داشت رو سینشم سنگ کاری شده بود . وا این چه لباسیه گرفتن برا من . مگه عروسی میخام برم . به خودم خیره شدم تو آینه که مامان درو باز کرد و اومد تو . پشتش هم بابا اومو عجیب نگاشون کردم. _جریان این چیه ایا؟ مگه عروسیه؟ بابا خندیدو +چقد بهت میاد . مامانم پشتش گف +عروسی که نه حالا . _پس چیه این؟ +حالا بَده یه لباس مجلسی خوب پیدا کردم بعد سالی برات . که واسه یه بار دقیقه نود نباشیم . از حرفاشون سر درنمیاوردم بی توجه بهشون گفتم _برین بیرون میخام لباسو در ارم .‌ از اتاق رفتن و درو بستن . لباسه رو در اوردمو دوباره کنار کمدم گذاشتمش. گوشیمو گرفتم* * _ ✍ # 🧡 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ رو ببینید 🎤استاد ✅راه نفوذ به هر کسی فرق داره! 👈 بعد از ترک گناه ، شیطان باحقه های جدید میاد سراغ آدم؛ 👌پس باید حواس ها بیشترجمع باشه! 🆔@sardarr_soleimani
مداحی آنلاین - تموم جـاده ها بازن - مهدی رسولی.mp3
3.43M
شبا دلتنگ تو میشم برای گریه شب خوبه... برای توبه کردن هم میگن ماه رجب خوبه... 🆔@sardarr_soleimani
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ویرانه‌ای به نام کنسولگری ایران در حلب! 🔸 وقتی پس از سالها پایان جنگ و حضور چشمگیر اقتصادی کشور روسیه در سوریه، کنسولگری ایران در حلب با تعلل مسئولین وزارت خارجه ایران هیچ فعالیت رسمی در مهمترین شهر اقتصادی سوریه ندارد! 👈 گزیده‌ای از مستند سوریه سرزمین فرصت ها __ 📺 گلچین برنامه‌های تلویزیونی👇