#سلام_امام_زمانم✋😍
یک شب از دفتر عمرم صفحاتی خواندم
چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم
همه ی دفتر عمرم ورقی بیش نبود
همه ی آن ورق حسرت دیدار تو بود
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
این الطالب بدم المقتول بکربلا....
#نجوای عاشقانه دعای ندبه هر جمعه
همزمان با طلوع خورشید
🔹مسجد جامع و چهارده معصوم علیهم السلام
همزمان با طلوع خورشید
با حضور خود منور بخش مجلس باشید.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به این موکب دار عراقی گفتن نت ضعیفه تو مسیر پیاده روی، رفته دکل زده برای زائرا 😂😍
واقعا اتفاقات عجیبی میفته تو مسیر اربعین
#اربعین
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
🔹ابراز تمایل ترامپ برای برقراری روابط دوستانه با ایران
ترامپ در جریان یک کنفرانس خبری:
🔸من به دنبال بد بودن با ایران نیستم.
🔸امیدوارم روابط ما با هم دوستانه باشد چرا که قرار است ما با هم دوست باشیم.
🔸آنها نمیتوانند سلاح هستهای داشته باشند.
#اربعین
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
#اطلاعیهمرکزبهداشتروستا
فردا #شنبه ۲۷ مردادماه #آزمایشقندوچربی خون به صورت رایگان برای افراد ۳۰سال و بالاتر درخانه بهداشت صرم گرفته میشود
عزیزانی که تمایل دارند این آزمایش را انجام دهند از #ساعت۸تا۸:۳۰ به خانه بهداشت مراجعه کنند.
✅ضمنا ۱۰ تا ۱۲ ساعت باید ناشتا باشند.
همراه داشتن کارت ملی الزامیست.
ظرفیت پذیرش ۲۰ نفر حضوری مراجعه کنید.
#اربعین
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
📣اطلاعیه مهم شرکت آب و فاضلاب استان قم
🔹خوداظهاری انشعابات غیرمجاز آب
👈به اطلاع کلیه روستاییان و ساکنین محترم شهرهای استان میرساند:
در راستای ساماندهی انشعابات آب و جلوگیری از هدررفت منابع، از تمامی مشترکینی که دارای انشعاب غیرمجاز هستند، درخواست میشود تا پایان مرداد ماه، نسبت به خوداظهاری انشعاب غیرمجاز خود اقدام کنند.
🔸بدیهی است نهایت همکاری و مساعدت در صورت اعلام خوداظهاری بعمل خواهد آمد.
❌توجه ❌ توجه
🚷پس از اتمام دوره اطلاعرسانی، در صورت کشف هرگونه انشعاب غیرمجاز، به ویژه انشعابات قبل از کنتور، اقدامات قضایی (3تا 10ماه زندان) علیه متخلفین صورت خواهد گرفت.
از همکاری شما در جهت حفظ و مدیریت بهینه منابع آبی استان سپاسگزاریم.
#اربعین
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ | بمنایسبت ورود آزادگان سرفراز به خاک میهن
منبع/ دفاع مقدس
#اربعین
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥میدونستید بر ایوان طلای نجف دو بیت فارسی نوشته شده🌺👌
#فقط_علی_امیرالمومنین_است
#اربعین
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 روایت شنیدنی اولین خادم زن ایرانی حرم حضرت عباس(ع) از بازدید سرزده حاج قاسم
➖➖➖➖➖➖➖➖
#اربعین
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیز من! عمرت بر فناست اگر اینجا رو نبینی!
انشاءالله خدا برای کسی نیاره ...
#اربعین
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺میگه اینایی که میرن اربعین
مردم نیستن، برای پول و غذا اومدن!
خودش پول گرفته تا برای صدای آمریکا کار کنه، فکر میکنه همه مثل خودش هستن😏 #کربلا
#اربعین
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستان عازم کربلا هستم حلالم کنید..
#ادمینخبرگزاریصرم🙏🙏
#امام_حسین_علیه_السلام
#اللهم_الرزقنا_زیارت_الحسین
#اربعین_کرببلا_لذت_دیگر_دارد #اربعین_1403
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
اعزام کاروان زیارتی شهدای روستای صرم.
زیارت اربعین.
کربلای معلی.
امام حسین علیهالسلام🏴۱۴۰۳/۰۵/۲۶
#اربعین
🏴#کانال_خبرگزاری_صرم(صرم نیوز)
@sarm_news
⚫️●⚫️●
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
#رمان_آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت پنجاه و نهم: می خواستم حرفی بزنم که کریستا باز به سمتم حمله کرد
#رما_ آنلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت شصت و یکم:
دست زهرا را توی دستم گرفتم و از جا بلند شد، هر چه بیشتر فکر می کردم ، بیشتر به این نتیجه میرسیدم که تنها راه موجود همین است.
بله باید دست بکار بشوم، حتما توی اون آشپز خونه کوفتی ،چاقویی چیزی پیدا میشد.
اگر کریستا و همدستانش میخوان منو امثال زهرا را برای اهداف شیطان پرستانه شان قربانی کنند، چرا من نتونم جان این ابلیسک ها را بگیرم؟!
حتما میتونم...اما...اما بعدش چی؟
الان مطمئن بودم که توی اتاقی که هستم دوربین نداره، آخه اونجور که الی می گفت ،تمام زوایای اتاق را بررسی کردم، بعدم این اتاق چیز به خصوص جای پنهان یا حتی تابلویی چیزی نداشت که دوربین کار گذاشته باشند و از طرفی مایی که اینجا آمدیم ، همه جوره پاکسازی شدیم و انگار توی لندن وجود خارجی نداریم ،پس واقعا لازم نبود ما را زیر نظر بگیرن و این یک شانس خوب بود برای ما...
همانطور که دست زهرا توی دستم بود ،ناخوداگاه طول و عرض اتاق را می پیمودم، به میز و صندلی ها رسیدم، زیر بازوی زهرا را گرفتم و روی صندلی نشوندمش و جلوی پاش زانو زدم.
دست کوچک زهرا را توی دستم گرفتم و گفتم: زهرا جان، آنطوری که متوجه شدم ما الان توی لندن هستیم، تو گفتی که با بابا و مامانت لندن زندگی میکردی و بابات انگلیسی هست درسته؟!
زهرا که با بهت به من نگاه میکرد، آب دهنش را قورت داد و سرش را به نشانهٔ بله تکون داد.
شانه های شکنندهٔ زهرا را توی دستم گرفتم و ادامه دادم: اگر یک اتفاقی بیافتد که بشه از این خونه فرار کنیم ، آیا میتونی ، جایی که زندگی می کردی را پیدا کنی؟ آیا آدرس خونه تان را داری؟!
زهرا سرش را پایین انداخت و گفت: نه! لندن شهر بزرگی هست، من نمی تونم خونه مان را پیدا کنم، آخه همیشه با ماشین بابا یا مامان توی شهر میرفتیم..
گونه اش را ناز کردم و آه کوتاهی کشیدم که یکدفعه زهرا گفت:
اگر یه موبایل داشته باشیم میتونم به پدرم زنگ بزنم من شماره اش را حفظم و شروع کرد به گفتن شماره ای که در خاطرش ثبت بود...
انگار دنیا را به من داده بودند...زهرا می گفت و من تکرار می کردم..
باید به فکر یک اسلحه بودم، یه چاقو و حتی یه کارد یا یه قیچی..
از جا بلند شدم، باید به بهانه غذا درست کردن دنبال اون وسیله میگشتم.
ادامه دارد..
📝به قلم : ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
#رما_ آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و یکم: دست زهرا را توی دستم گرفتم و از جا بلند شد، هر چه بیش
#رمان_آنلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت شصت و دوم:
دوباره زهرا را تنها گذاشتم و بیرون رفتم.
داخل آشپزخانه شدم، یخ گوشت ماهی باز شده بود.
کشوهای کنار اجاق گاز را یکی یکی باز کردم.
خبری از چاقو نبود، اما چند تا کارد بود.
یکیشون را برداشتم و وانمود کردم می خوام باهاش گوشت را تیکه تیکه کنم، اما می خواستم ببینم چقدر تیز هست.
نه خوب بود، در کابینت بالا را باز کردم و شیشه روغن را بیرون آوردم، گاز را روشن کردم و مشغول سرخ کردن شدم در همین حین در اتاق کریستا باز شد و بدون اینکه نگاهی به من بیاندازد با عجله به طرف در ورودی رفت.
خودم را به جایی رسوندم که در ورودی توی دیدم بود.
متوجه نشدم کی پشت در هست ، اما یک شئ کوزه مانند با رنگی سیاه ،به دست کریستا بود.
کریستا کوزه سیاه را توی آغوش گرفته بود، انگار یک چیز خیلی گرانبها داره.
خیلی کنجکاو شده بودم تا بدانم داخل اون کوزه چی چی هست؟
کریستا نگاهی بهم انداخت و وارد آشپزخانه شد،بوی گوشت ماهی سرخ شده توی فضا پیچیده بود.
انگار اشتهای کریستا هم باز شده بود.
کوزه سیاه را روی کابینت کنار اجاق گاز گذاشت و قاشقی از جاقاشقی کنار سینک برداشت و به طرف ماهیتابه آمد.
خودم را کشیدم کنار، کریستا همانطور که چشم به ماهی داشت گفت: به به...آشپزی هم بلدی پس..
پیش خودم گفتم چه آشپزی...
خودم را نزدیک کوزه سیاه کردم و عمدا دستم را به کوزه زدم و در یک چشم بهم زدن کوزه نقش زمین شد و با صدای شترقی، شکست..
و سرامیک های کرم رنگ کف آشپزخانه رنگ میگرفت...باورم نمیشد..
همانطور که خیره به خون زیر پایم بودم ، متوجه کریستا شدم که خرناس کنان به سمتم میامد...
ناخوداگاه کارد را برداشتم و به طرف اتاق فرار کردم.
کریستا که انگار دیوانه شده بود پشت سرم شروع به دویدن کرد وهمزمان زیر لب فحش میداد..
خودم را داخل اتاق پرت کردم و در را بستم و پشت در نشستم.
زهرا با دیدن من شروع به جیغ کشیدن کرد و من گیج بودم
ولی زهرا حق داشت،کارد دستم و خونی که از کوزه روی لباس و پاهام ریخته بود باعث ترس زهرا شده بود و زهرا پشت سر هم جیغ میکشید و کریستا هم با مشت های محکم به در میکوفت مدام تهدیدم میکرد تا در را باز کنم.
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
ادامه دارد
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
#رمان_آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و دوم: دوباره زهرا را تنها گذاشتم و بیرون رفتم. داخل آشپزخان
#رمان_آنلاین
زن، زندگی ،آزادی
قسمت شصت و سوم:
نمی دونستم چکار کنم، گیج بودم ، از یک طرف جیغ های مدام زهرا و از طرف دیگه تهدیدهای کریستا..
در یک لحظه تصمیم خودم را گرفتم، از جا بلند شدم در را باز کردم، کریستا که انگار گارد گرفته بود کمی عقب رفت، من در حالکیه کارد آشپز خانه را نشونش میدادم به طرفش رفتم و با صدایی محکم گفتم: خودت را برای مرگ آماده کن..
با این حرف انگار شیرین ترین جوک دنیا را برای کریستا تعریف کرده باشم، شروع کرد به خندیدن و کارد دست من را نشان میداد و میگفت: با این می خوای منو بکشی؟!
زهرا که به دنبالم بیرون آمده بود ، باز شروع به جیغ کشیدن کرد.
کریستا با خشم نگاهی به صورت زهرا کرد و گفت: اینو خفه اش کن و در یک لحظه اسلحه ای را از زیر پیراهنش بیرون کشید و به سمت من نشانه رفت.
دست پاچه شدم ، نمی دونستم چکار کنم، کارد را به گوشه ای پرت کردم ، زهرا را توی بغلم گرفتم، با اشارهٔ کریستا به سمت یکی از مبل ها رفتم.
همانطور از شدت استرس بدنم به لرزه بود موهای زهرا را نوازش می کردم که آرام گیرد.
در همین حین صدای زنگ در بلند شد..
یعنی کی میتونست باشه؟!
کریستا که انگار انتظار کسی را نداشت با تعجب به در نگاهی کرد و سریع اسلحه را زیر لباسش پنهان کرد و به ما اشاره کرد که عادی باشیم و حرکت اضافه انجام ندیم و با انگشتش ما را تهدید کرد که هر حرکت اضافه مساوی با مرگمون خواهد شد.
نفسم را آهسته بیرون دادم، به زهرا نگاهی انداختم ودیدم او به در چشم دوخته است.
کریستا موهای بلند و بور و لختش را مرتب کرد ، نفسش را آرام بیرون داد لبخندی ساختگی روی لب گذاشت و در را باز کرد.
ناگهان در یک لحظه دو مرد که لباس پلیس به تن داشتند کریستا را کنار زدند و وارد خانه شدند.
کریستا اعتراض کنان گفت: شما حق ندارید...
یکی از مردها به سخن درآمد و گفت: همسایه ها به پلیس زنگ زدند انگار صدای جیغ کودکی از اینجا می آمده..
و با دیدن زهرا به طرف ما آمدند.
کریستا اعتراض کنان جلوی یکی از آنها را گرفت وگفت: شما حق ندارید داخل این خانه شوید ،اینجا هیچ کس مجوز ورود ندارد و چیزی آرام در گوش مأمور پلیس گفت که من متوجه آن نشدم.
زهرا که انگار با دیدن پلیس ها آرام شده بود، از بغل من پایین آمد و..
ادامه دارد..
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 الهے
💫در این شب زیبای تابستانی
🌸زندگے دوستانم را سبز
💫تنور دلشان را گرم
🌸فانوس دلشان را روشن
💫لحظه هایشان را بدون غم
🌸و چرخ روزگار را
💫به ڪامشان بچرخان
شبتون در پناه خدا 🌸
🌸🍃