eitaa logo
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
3.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
6.7هزار ویدیو
74 فایل
🔆 برای ارسال خبر، عکس، فیلم یا حتی نظر و انتقاد میتونی به اکانت ادمین یعنی آیدی زیر بفرستی. 💬 @sarm_news_admin ❗ کانال ما رو به بقیه هم معرفی کنید😁 ❗ یادتون نره برامون اخبار و عکس و فیلم بفرستید😉 💥تبلیغات شما را پذیراییم🤩
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰آغاز به کار قرارگاه هم محله امام رضا علیه السلام 🔹حجت الاسلام والمسلمین مهدوی ارفع، رئیس قرارگاه هم محله امام رضا علیه السلام در گفتگو با رسانه همسنگرهای مسجدی: قرارگاه هم محله امام رضا علیه السلام برای سومین سال متمادی چند روزی است که شروع به کار کرده است. در چند روز ابتدایی شروع به کار قرارگاه بیش از ۱۹ هزار زائر علی بن موسی الرضا علیهما السلام اقدام به ثبت نام کرده اند. 🔹خدمت‌رسانی به زائران علی بن موسی الرضا علیهما السلام تا پایان صفر ادامه خواهد داشت. 🔻زائران و مجاوران حضرت رضا علیه السلام می توانند جهت دریافت و یا ارائه خدمت به سامانه مسجدنا به آدرس زیر مراجعه کنند https://zaer.masjedona.ir 🔻تلفن قرارگاه جهت راهنمایی بیشتر (پاسخگویی ۲۴ ساعته): 05132012040 🏴(صرم نیوز) @sarm_news ⚫️●⚫️●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می خوای حالت خوب بشه ، این نکته رو به یاد داشته باشیم دکتر عزیزی
سلام یه کارت بانکی به نام محمدرضا جعفری صرمی پیداشده ... به ادمین مراجعه کنید
. 🖤یکسال گذشت🖤 بمناسبت اولین سالگرد درگذشت مرحوم مغفور شادروان (کربلایی محمد اسماعیلی) (خادم امامزادگان روستای صرم) 🏴مراسم ختمی روز پنج شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۳ مصادف با ۲۴ ماه صفر ازساعت ۱۷:۳۰ الی ۱۸:۳۰ درمسجد چهارده معصوم (ع) واقع درروستای صرم برقرار میباشد. ✔️درضمن مراسم ختم زنانه درهمان مکان برقرار میباشد. بلافاصله بعداز مراسم ختم برسرمزار ایشان گردهم آمده ویادوخاطره آن مرحوم راگرامی میداریم. 🏴(صرم نیوز) @sarm_news ⚫️●⚫️●
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
#رمان_آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و ششم: کریستا خیره در چشمهام شد و گفت: وای به حالت حقیقت را
زن،زندگی، آزادی قسمت شصت و هفتم: فشار اسلحهٔ کریستا بیشتر میشد ، انگار رگ خوابم داشت پاره میشد، چشمهایم را بستم و زیر لب اشهد خودم را خواندم. کریستا فریاد زنان گفت: اون برادر لعنتیت جولیا را گول زد، خودش را دختر جا زده بود و جولیا هم می خواست بیارتش برای قربانی ولی نمی دونست...برای تو هم من به جولیا اخطار دادم که تو هم خواهر همون پسر هستی و گفتم حواسش را جمع کنه ،اما جولیا باز هم اشتباه کرد. حالا حقیقت را بگو لعنتی...حقیقت را بگوووو چشمهام را فشار دادم و می خواستم حرفی بزنم ، حرفی که کریستا را آرام کند، یک دروغ مصلحتی.. که ناگهان صدای زنگ در بلند شد. کریستا که انتظارش را نداشت، با حالتی دستپاچه به من اشاره کرد و گفت: پاشو...پاشو برو توی اتاق و اسلحه را روی شانه ام گذاشت،از جا بلند شدم و به سمت اتاق حرکت کردم کریستا مرا داخل اتاق هل داد و به سرعت راه آمده را برگشت. پشت در اتاق نفس راحتی کشیدم و آهسته زیر لب گفتم: خدایا شکرت.. کنجکاوی ام تحریک شد که چه کسی میتواند باشد؟ پس آهسته لای درز در را باز کردم و سرم را داخل راهرو بردم، چیزی مشخص نبود ،اما صدای کریستا و یک مرد می آمد. آن مرد با لحنی عصبانی می گفت: چه غلطی داشتی می کردی؟! مگر نمی دانی مراسم سه روز دیگه است و این دختر ، تنها کسی ست که فعلا می تونیم به لاوی بزرگ پیشکشش کنیم ، حالا تو می خواهی بکشیش؟ کریستا صداش را پایین آورد و‌گفت: من مطمئنم این دختره یه جاسوسه،درست مثل برادرش، پس هر چه که بیشتر زنده بماند برای ما و انجمن ما خطرناک تر است. مرد گفت: اون دختره از هر لحاظ آنالیز شده ، او نمی تونه جاسوس باشه.. کریستا اوفی کرد و‌گفت: اگر جاسوس نیست ،پس اون دختر بچه چرا الان اینجا نیست؟! به چه دلیل پلیس هایی که معلوم نیستند از کجا آمده بودند، در این خونه را زدند هااا؟؟ اون مرد با لحنی محکم گفت: نمی دونم، اما هر چه هست زیر سر این دختره نیست، حالا هم زود برو بهش بگو بیاد ،بیا از اینجا جابه جا بشه..دیگه صلاح نیست نه توی این خونه باشه و نه پیش تو باشه،زود باش.. تا این حرف را شنیدم، به سرعت وارد اتاق شدم و در را بستم خدا یا چکار کنم، مغزم کار نمی کرد... ناگهان... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
#رمان_آنلاین زن،زندگی، آزادی قسمت شصت و هفتم: فشار اسلحهٔ کریستا بیشتر میشد ، انگار رگ خوابم داشت پ
زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و هشتم: ناگهان یاد اون قلب افتادم، همون که الی داده بودم ،به سرعت خودم را به تخت رساندم و تشک را بالا گرفتم و قلب کوچک طلایی رنگ را که کنی بر آمده و سنگین بود را برداشتم و توی مشتم گرفتم. تشک را ول کردم سر جای اولش که ناگهان در باز شد. قامت مشمئز کنندهٔ کریستا در چارچوب در ظاهر شد و همانطور که مشکوک نگاهم میکرد گفت: ببینم چکار داشتی می کردی؟! با من من گفتم: هیچی، چکار می خواستی بکنم؟! می خواستم یه کم بخوابم کریستا اوفی کرد و گفت: وقت خواب نیست ، راه بیافت با اریک برین... با تعجب ساختگی برگشتم طرفش و گفتم:اریک؟! کجا؟ با تحکم فریاد زد: آره همون آقایی که الان در زد، به تو هم مربوط نیست کجا میری... به طرف بالای تخت نگاهی کردم و گفتم: صبر کن چمدونم را بیارم کریستا بلندتر فریاد زد: لازم نکرده، مهمونی که نمیری، میبرن قربانیت کنن میفهمی؟!! آهی کشیدم و اشاره ای به لباس های پر از خونم کردم و گفتم: حداقل بزار لباسام را عوض کنم. کریستا اوفی کرد و‌گفت: زود باش،سررریع و بیرون رفت.. چمدان را بیرون کشیدم و پوشیده ترین لباسی که همرام آورده بودم را برداشتم ، یه مانتو به رنگ پسته ای و دنبال یه شال همرنگش گشتم، شال سبز رنگ برداشتم ،آهسته دستی روش کشیدم و گفتم: واقعا تو یه تیکه پارچه نیستی ، یه دنیای زیبایی که من قدر تو را نمی دونستم ،یک زمانی لگد کوبت کردم و الان انگار آه تو منو گرفته و توی این موقعیت باید بفهمم آزادی واقعی یعنی چه؟ چقدر خام بود و کج فهم، شروع کردم به پوشیدن لباس ها و در افکار خودم غرق بود که در اتاق باز شد. قلب طلایی را برداشتم و شال هم روی سرم انداختم که... ادامه دارد... 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
خبرگزاری روستای صرم(صرم نیوز)
#رمان_آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و هشتم: ناگهان یاد اون قلب افتادم، همون که الی داده بودم ،به
زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و نهم: کریستا نگاهی خصمانه به من کرد و زیر لب چیزی گفت که متوجه نشدم و با اشاره کریستا بیرون رفتم‌. وقتی همراه اریک بیرون میرفتم، فکر می کردم از زندان کریستا جسته ام و جایی که میروم حداقل تا روز مرگم راحت خواهم بود ، اما نمی دانستم چه چیزهایی در انتظارم است. اریک بدون اینکه حرفی بزند به ماشین سیاه رنک پیش رو که شیشه های دودی داشت اشاره کرد و من هم مثل کسی که هیچ اراده ای از خودش ندارد ،درب عقب ماشین را باز کردم و سوار شدم به محض سوار شدن در ماشین قفل شد دست مشت شده ام را روی قلبم گذاشتم ، باید جایی برای پنهان کردنش پیدا میکردم،اما اینبار هیچ‌وسیله ای همراهم نبود. دستم را آرام به طرف جیب مانتو بردم و قلب کوچک و برآمدهٔ طلایی را داخل جیبم گذاشتم، بودن این قلب حس خوبی بهم میداد، حالا برای چی؟ نمی دونم.. نفسم را آرام بیرون دادم و از پشت شیشه های دودی ،شهری دود زده را نگاه می کردم. بالاخره بعد از طی مسافتی که واقعا نمی دانستم از کجا آمدیم و به کجا رسیدیم، اریک اشاره کرد که پیاده شوم و اینبار دوباره وارد خانه ای که دیوارهایش در غروب خورشید خاکستری رنگ دیده میشد، شدم. به محض ورود،زنی با موهای طلایی که صورتش سفید و چشمانش آبی بود به سمتم آمد. ابتدای ورود راهرویی بود که دو طرفش دو در روبه روی هم دیده میشد، رنگ دیوارها و حتی سرامیک های خانه نارنجی چرک بود، آدم با ورود به این خانه ناخوداگاه احساس سوزشی شدید از گرما به او دست میداد بعد از راهرو هالی نه چندان بزرگ وجود داشت که با مبل های چرمی سیاه و میزی در وسط پوشیده شده بود،سمت راست آشپزخانه اوپن به چشم میخورد و از کنار آشپزخانه چند پله ما را به دو اتاق کنار هم می رساند. زن جلو آمد نمی دانستم کیست و چیست؟ جلوی راهرو به من رسید و بدون حرفی روبه رویم ایستاد و خیره در چشمانم شد. من هم خیره در نگاهش بودم که ناگهان دستش بالا رفت و محکم روی گونه ام فرود آمد، احساس درد و سوزش همراه با گرمی خونی که از گوشهٔ لبم جاری شده بود، در جانم پیچید. آن زن با صدایی که از شدت خشم می لرزید گفت... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیری که کبیر شد! ✌🏻 شهید چه حیف شد 💔 موافقین بهترین وزیر امور خارجه ایران بود؟! روحش شاد و یادش گرامی 🏴(صرم نیوز) @sarm_news ⚫️●⚫️●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بارالها... 💫بر عزیزانم 🌸آنگونه تقدیر کن: 💫تاهمواره 🌸زیستن شان از سر ذوق 💫خندیدن شان از ته دل 🌸وگریستن شان 💫از سر شـوق باشـد.. 🌸آمین....🙏🙏 🌸شبتون بخیر در پناه خدای مهربون 💫 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محشر شد و ديدم همه جا غوغا بود هر كس كه حسينى شده بود، آقا بود والله قسم هر چه خدا داد به ما از لطف حسين و مادرش زهرا بود 💚< >💚 😍✋ 🏴(صرم نیوز) @sarm_news ⚫️●⚫️●
😍✋ بی تو دلمان خیـــر ندیده است بیا در لاک گنـاه خـود خزیده است بیا هم بارش غصه‌هایمان بی‌حداست هم‌کاردبه‌استخوان‌رسیده‌است بیا عج 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " 🏴(صرم نیوز) @sarm_news ⚫️●⚫️●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاد باش و مهربون تا بتونی 🦋 حس کنی لحظه های خوشبختی رو❤️ بهترین لحظه ها سهم امروزتون بشه💙 🏴(صرم نیوز) @sarm_news ⚫️●⚫️●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جایگزینی طبیعی و بدون عارضه برای آمپول تقویتی نوروبیون 💉🍎 🏴(صرم نیوز) @sarm_news ⚫️●⚫️●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 اجرای طرح (دستگیری اتباع غیر مجاز) توسط یگان ویژه استان قم 🏴(صرم نیوز) @sarm_news ⚫️●⚫️●
⚡️⚡️🎷🎷🎷 مژده مژده به والدین محترم وهم ولایتهای گرامی ✅️کارگاه آموزشی یک روزه مختص خانواده ی شما ✅️ارائه مطالب مفید و آموزنده ✅️همراهی مطمئن درکنار شما 👈زمان نوزدهم شهریور 👈مکان مسجد چهارده معصوم 👈ساعت چهار بعد از ظهر 👈برای ثبت نام ما همیشه کنارتون هستیم 09191609885👈
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام ❇️❇️ قرائت زیارت عاشورا درشب جمعه همراه بزم مناجات و روضه 🖤🖤این هفته: به نیابت از شهدا بخصوص شهدای مقاومت و دولت (شهیدان رجائی و باهنر )🖤🖤 🗓🗓 شب جمعه ۱۴۰۳/۶/۸ ⏰⏰ ساعت ۲۰:۳۰ 🔴🔵 برادران _خواهران همه خواهران و برادران انقلابی از طرف شهدا به این محفل دعوتید 👌👌 🕌🕌امامزاده سلطان محمود و زینب خاتون سلام الله علیهما روستای صرم ⬅️با همکاری گروه جهادی شهید رشید و ستاد فرهنگی روستای صرم 🌹واحدفرهنگی امامزادگان صرم 🌹 🏴(صرم نیوز) @sarm_news ⚫️●⚫️●
🕯 است 🥀با فرستادن و 🕯یادی کنیم از عزیزانمون 🥀خـدایا عزیزان ما را 🕯قرین رحمت خود قرار بده 🥀و با شهدای کربلا محشور بگردان روحشون شاد و یادشان گرامی🥀 🥀🍃 🏴(صرم نیوز) @sarm_news ⚫️●⚫️●