May 11
اول سلام و بعد سلام و سپس سلام
با هر نَفَس ارادت و با هر نفس سلام
باید سلام کرد و جواب سلام شد
بر هرکسی که هست از این هیچکس سلام
فرقی نمیکند که کجایی است لهجهات
اَترک سلام، کَرخه سلام و اَرس سلام
ظهر بلوچ، نیمهشب کُرد و ترکمن
صبح خلیج فارس، غروب طبس سلام
بازارگان درد! اگر میروی به هند
از ما به طوطیان رها از قفس سلام
«دیشب به کوی میکده راهم عسس ببست»
گفتم به جام و باده و مست و عسس سلام
معنای عشق غیر سلام و علیک نیست
وقتی سلام رکن نماز است، پس سلام
قبل از سلام جام تشهد گرفتهایم
ما کشتگان مسلخ عشقیم، والسلام
#علیرضا_قزوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صوت تاملبرانگیز از مرحوم علامه حسنزاده آملی درباره مرگ و سفر به آخرت
آفتاب میشود
نگاه کن! که غم درونِ دیدهام
چگونه قطرهقطره آب میشود
چگونه سایهٔ سیاهِ سرکشم
اسیرِ دستِ آفتاب میشود
نگاه کن!
تمامِ هستیام خراب میشود
شرارهای مرا به کام میکِشد
مرا به اوج میبَرَد
مرا به دام میکِشد
نگاه کن!
تمامِ آسمانِ من
پر از شهاب میشود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمینِ عطرها و نورها
نشاندهای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا بِبَر امیدِ دلنوازِ من
ببر به شهرِ شعرها و شورها
به راهِ پُر ستاره میکِشانیام
فراتر از ستاره مینشانیام
نگاه کن!
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگانِ تب شدم
چو ماهیانِ سرخرنگِ سادهدل
ستارهچینِ برکههای شب شدم
چه دور بود پیش از این زمینِ ما
به این کبودِ غرفههای آسمان
کنون به گوشِ من دوباره میرسد
صدای تو
صدای بالِ برفیِ فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیدهام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شرابِ موجها
مرا بپیچ در حریرِ بوسهات
مرا بخواه در شبانِ دیرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستارهها جدا مکن
نگاه کن که مومِ شب به راهِ ما
چگونه قطرهقطره آب میشود
صُراحیِ سیاهِ دیدگانِ من
به لای لایِ گرمِ تو
لبالب از شرابِ خواب میشود
به روی گاهوارههای شعرِ من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب میشود...
#فروغ_فرخزاد
Aftab-Mishavad.mp3
3.55M
آفتاب میشود...
شاعر #فروغ_فرخزاد
دکلمه: #خسرو_شکیبایی
امشب به قصهٔ دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنی
این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
میگویمت ولی تو کجا گوش میکنی
دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش میکنی
در ساغر تو چیست که با جرعهٔ نخست
هشیار و مست را همه مدهوش میکنی
می جوش میزند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش میکنی
گر گوش میکنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش میکنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگرش نوش میکنی
سایه چو شمع شعله در افکندهای به جمع
زین داستان که با لب خاموش میکنی
#سایه
#هوشنگ_ابتهاج
چون سنگها صدای مرا گوش میکنی
سنگی و ناشنیده فراموش میکنی
رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربههای وسوسه مغشوش میکنی
دست مرا که ساقهٔ سبز نوازش است
با برگهای مرده هماغوش میکنی
گمراهتر ز روح شرابی و دیده را
در شعله مینشانی و مدهوش میکنی
ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستیات که مرا نوش میکنی
تو درّهٔ بنفش غروبی که روز را
بر سینه میفشاری و خاموش میکنی
در سایهها، فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیهپوش میکنی؟
#فروغ_فرخزاد
.
اینان ز علمدار حرم میترسند
از لشکر شیران عجم میترسند
ماندم چه بلایی سرشان آوردی؟
از دیدن تصویر تو هم میترسند!
#رباعی
#قاسم_نعمتی
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
نامت همیشه ورد زبان است قهرمان!
داغت هنوز در دل و جان است قهرمان!
دارد غم تو شهرهی آفاق میشود
ابلیس از همین نگران است قهرمان!
در قلب کفر، نام تو را جار میزنیم
اینجا که میهن خودمان است قهرمان!
نزدیک قلّه باج به دشمن نمیدهیم
این سرزمین شیردلان است قهرمان!
تا مکتب و مرام تو چشم و چراغ ماست
این مرز و بوم، امن و امان است قهرمان!
ما ملت امام حسینیم تا ابد
کاری بزرگ در جریان است قهرمان!
━━━━💠🌸💠━━━━
#حاج_قاسم
#مهدی_جهاندار
.
تولّدی دیگر
همهٔ هستی من آیهٔ تاریکی است
که تو را در خود تکرارکنان
به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد
من در این آیه تو را آه کشیدم، آه
من در این آیه تو را
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانی است که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد
زندگی شاید
طفلی است که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید
افروختن سیگاری باشد، در فاصلهٔ رخوتناک دو هماغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بیمعنی میگوید ”صبح بخیر”
زندگی شاید آن لحظهٔ مسدودی است
که نگاه من، در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد
و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازهٔ یک تنهایی است
دل من
که به اندازهٔ یک عشق است
به بهانهٔ سادهٔ خوشبختی خود مینگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچهٔ خانهٔمان کاشتهای
و به آواز قناریها
که به اندازهٔ یک پنجره میخوانند
آه...
سهم من این است
سهم من این است
سهم من،
آسمانی است که آویختن پردهای آن را از من میگیرد
سهم من پایین رفتن از یک پلهٔ متروک است
و به چیزی در پوسیدگی و غربت و اصل گشتن
سهم من گردش حزنآلودی در باغ خاطرههاست
و در اندوه صدایی جان دادن که به من میگوید:
”دستهایت را دوست میدارم”
دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد،
میدانم،
میدانم،
میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت
گوشوارهای به دو گوشم میآویزم
از دو گیلاس سرخ همزاد
و به ناخنهایم برگ گل کوکب میچسبانم
کوچهای هست که در آنجا
پسرانی که به من عاشق بودند، هنوز
با همان موهای درهم و گردنهای باریک و پاهای لاغر
به تبسمهای معصوم دخترکی
میاندیشند که یک شب او را
باد با خود برد
کوچهای هست که قلب من آن را
از محلههای کودکیام دزدیده است
سفر حجمی در خط زمان
و به حجمی، خط خشک را آبستنکردن
حجمی از تصویری آگاه
که ز مهمانی یک آینه بر میگردد
و بدینسان است
که کسی میمیرد
و کسی میماند
هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد
مرواریدی صید نخواهد کرد
من
پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.
#فروغ_فرخزاد
☘
به گریههای یتیمانهی گدایانت...
اراده کن برسد دست ما به دامانت
بریدهایم ز شهر و به خاک راه زدیم
به این امید که باشیم در بیابانت
گناهکاری ما خشکسالی آورده
نمیرسد به نفسهای شهر، بارانت
"بُطونهم مُلئت بالحرام" هم شدهایم
که نیستیم زمان عمل مسلمانت...
ز ره نیامدی و جمعه جمعه پیر شدند
تمام پیرغلامان ز داغ هجرانت
بیا بهار بهپا کن بهار یعنی تو
بیا که گل بدهد دانه دانه گلدانت
**
عزای جد غریبت رسیده آقاجان
فدای شال عزا و دوچشم گریانت
برات کرببلا را بیا محبت کن
بحق خشکی لبهای جد عطشانت
#امام_زمان
#سید_پوریا_هاشمی
ببخش! بیخبری از تو طاقتم را کشت
وگرنه دوست ندارم مزاحمت باشم
#سجاد_صفریاعظم
یک نفر در زندگی
از من کمی لبخند خواست
آه، او عکاس بــــود
و پـــول حرفش را گرفت
#سیدمحمدصادق_آتشی
دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق
وگـرنه از تـو نـیایـد که دلشِـکن باشـی
#هوشنگ_ابتهاج
مـن هـمان روز که روی تـو بـدیدم گـفتم
هیچ شک نیست که از روی چنین ناز آید
#سعدی
پیراهنی از تارِ وَفا دوخته بودم
چون تابِ جفای تو نیاورد کفن شد!
#طالب_آملی
اعتباری به دل نرم در این دوران نیست
سنگ شو، سنگ که بتخانه بسازند از تو
#سیروس_عبدی
شعرهایی که به حرف آمده و میشنوی
زخمهایی است که یک عمر مداوا نشده
#راضیه_صابریان
نفسم شعر و تنم شعر و روانم شعر است
من اگر شعر نباشم، به خدا میمیرم
#مجتبی_سپید